شهید غلامحسن علیپور
rId4
کد شهید : 6217416 تاریخ تولد :
نام : غلامحسن محل تولد : تربت حیدریه
نام خانوادگی : علیپور تاریخ شهادت : 1362/08/27
نام پدر : علیاکبر مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار :
خاطرات
خاطرات نحوه مجروحیت
موضوع خاطرات نحوه مجروحيت
راوی کبری رمضانی
متن کامل خاطره
یادم هست زمانیکه فرزندم غلامحسن علیپور به مرخصی آمده بود مجروح بود و هنوز جراحاتش خوب نشده بود که دوباره عازم جبهه شد به او گفتم : پسرم شما هنوز در بدنت ترکش است و آنها را بیرون نیاوردهاند چطور میخواهی بروی او در جواب من گفت : مادرجان ببین زخمهایم هیچ دردی ندارد و کاملاً خوب شده است و سپس با دست روی آنها میزد و میخندید . بالاخره به هر ترتیب که بود ما را راضی کرد و قبل از رفتن میگفت : میخواهم در جبهه گمنام شوم و هیچ کس از من خبری نداشته باشد و به طور گمنام راه کربلا را باز کنم تا شما بتوانید به زیارت آقایم امام حسین ( ع ) بروید . او به جبهه رفت و به خواستهاش رسید و مفقود شد .
توجه به خانواده
موضوع توجه به خانواده
راوی کبری رمضانی
متن کامل خاطره
یادم هست یکدفعه که پسرم غلامحسن علیپور مجروح شده بود و در خانه بودبه خانه ی آنها رفتم در آن زمان همسرش نیز باردار بود و نمیتوانست کارهای خانه را انجام دهد وقتی وارد خانه شدم دیدم در حال شستن لباسها است به او گفتم : چرا این کار را میکنی؟ تو مجروح هستی و باید استراحت کنی . من میآمدم و آنها را میشستم . او درجواب من گفت : من طوری نیستم و زخمهایم خوب شده است من باید کارهایم را خودم انجام بدهم و کارم را به دوش کسی نیندازم . هر چه اصرار کردم که دیگر باقی آنها را رها کن تا من بشویم قبول نکرد و تا پایان کار خودش به تمام آنها رسیدگی کرد .
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی عزت علیپور
متن کامل خاطره
بعد از شهادت برادرم غلامحسن علیپور یک شب در خواب دیدم که ایشان با لباسهای سفید و خیلی زیبا و با چهرهای نورانی به خانهی ما آمد با او احوالپرسی کردم به من گفت : چرا گریه میکنی؟ گفتم : دلم برایت تنگ شده است بعد نزدیکش شدم و دستم را دور گردنش انداختم و او را بوسیدم . او تکه نانی به من داد و گفت : خواهر جان اینقدر برای من گریه نکن چون من با دیدن گریه شما عذاب میکشم هر وقت به یاد من افتادی برایم اخلاص بخوان در همان حال با او صحبت میکردم که از خواب بیدار شدم .
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 15005