شهید فرید اقبالی اردبیلی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۳۸ توسط Jafarnezhad98 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

شهید فرید اقبالی اردبیلی

تاریخ تولد :1346/01/03

تاریخ شهادت : 1366/06/26

زندگینامه

بسم الله الرحمن الرحیم

فرید اقبالی در سومین روز از بهار سال 1346 در شهرستان اردبیل دیده به جهان گشود تعداد اعضای خانواده اش شش نفر بود که فرید دومین فرزند خانواده می باشد نام پدرش خانلار و نام مادرش فخر الملوک می باشد اسم ایشان را نیز پدرش بر اینکه با اسم پسر بزرگش هم وزن باشد فرید انتخاب کرد که فرید و سعید، یعنی دو برادر همیشه باهم بودند وتنها دو سه سال با هم اختلاف سنی داشتند. فرید قبل از اینکه به مدرسه برود نزد آخوند باجی دراردبیل به کلاس قرآن می رفت و قرآن را خوب یاد گرفته بود. سید وحید پژوهی که بعد ها به شهادت رسید، یکی از دوستان بسیار صمیمی فرید در زمان کودکی تا شهادت بود فرید در کودکی به دوچرخه سواری، تفنگ بازی وماشین های اسباب بازی علاقه داشت وبا آنها سرگرم می شد و فوتبال نیز بازی می کرد ایشان بچه آرام و مظلومی بودند. پدرش کارمند اداره کشاورزی بود ووضع زندگی و مالی ایشان در حد یک کارمند متوسط بود پدر بزرگ فرید بزرگ و ریش سفید خانواده های اقبالی بود ایشان روابطشان با مردم بسیار خوب بود. تا زمان شهادت فرید خانواده اش را در اردبیل محله ملا هادی کوچه ترانس برق زندگی می کردند. فرید را اولین بار پدرش خانلار در دبستان "جهان تربیت "که نام دیگر مدرسه "عادل سرایی "می باشد ثبت نام کرده است درسش را خوب می خواند، پدرش نیز همیشه وضعیت تحصیلی فرید و سعید را پیگیری می کرد حتی اگر ایشان نمره های 16 یا 17 هم می گرفتند پدرشان می گفت که باید بیشتر تلاش کنید تا نمره هایتان بهتر شود ایشان در انضباط نمره 17 را در دوره ابتدایی کسب کرده بود. پدر شان اجازه نمی داد تا فرید در کوچه به وقت گذرانی بپردازد فرید بیشتر در داخل حیاط خودشان که بسیار بزرگ وپر از گل وگیاه و درخت بود با برادرش سعید بازی می کرد و به گل ها آب می دادند ایشان از بچگی علاقه زیادی به پرورش گل وگیاه داشت ووقتش را در این زمینه صرف می کرد.در تابستانها اکثراًپدرشان خانواده را برای زیارت و سیاحت به مشهد مقدس می بردند که برای فرید این سفرها جالب بود. مدرسه راهنمایی را فرید در "پور سینا "در شهر اردبیل شروع وبه اتمام رساند در سال 58-1357 راهنمایی راشروع ودر سال 61-1360 به اتمام می رساند ودبیرستان را درسال 62-1361 در یکی ازدبیرستانهای اردبیل شروع ولی مردود می شود همین مردودی فرید در سال اول دبیرستان باعث میشود تا پدرش خانلار برای متنبه کردن فرزندش ایشان را برای کار به یکی ازمرغداریهای دوستش به روستای شیخ کلخوران اطراف اردبیل بفرستد تا ارزش درس خواندن را فهمیده وادامه تحصیل دهد اما فرید به دلیل اینکه علاقه زیادی به کار کردن و پول در آوردن داشت مدتی در همان جا کار می کرد و پس ازچند صباحی در همان روستا دل به دختری بست وعاشق دختری به نام مکرّم راستگو شد که منجر به ازدواج با ایشان در سن 17 سالگی گردید. خانواده اش به دلیل اینکه دختر از لحاظ سنی بزرگتراز فرید بود با ازدواج ایشان مخالفت می کنند که بعد از زمانی کوتاه با همکاری برادرش و خانواده دختر ایشان میتوانند به آرزوی خودش برسد وازدواج کنند. در تابستانها نیز فرید به همراه سعید برای کار در مزارع سیب زمینی مخفیانه وبه دور از چشمان پدر به نیار می رفتند. ایشان بیشتر بازیهای فوتبال، دو میدانی ودو چرخه سواری انجام می دادند در مسابقات ورزشی مدارس از جمله در مسابقه "پرش "شرکت میکرد به همراه برادرش سعید در دعای کمیل، دعای توسل ونماز جمعه شرکت می کرد، در ماه محرم مثل سایر جوانان شیفته اهل بیت (ع) عاشقانه عزاداری واشک ماتم برای سالار شهیدان می ریخت. فرید در پایگاه محله اش عضو بود وبه صورت بسیجی در آنجا فعالیت داشت اما ایشان زیاد اهل سیاست نبودند، پدر شان تا زمان قبل از ازدواج به پسر هایش یعنی "فرید وسعید " اجازه رفتن به سینما را نمی داد، لابد به دلیل فضای آلوده جامعه قبل از انقلاب، این اجازه را نمی داده است. روابط فرید با والدینش مثال زدنی بود احترام خاصی به پدرش قائل بود با خواهر وبرادر کوچکش یعنی مهدی و بهار بسیار صمیمی بود با برادر بزرگش سعید مثل یک دوست بوند. با خویشان و همسایگان نیز روابط گرم و صمیمی داشت هیچ وقت راضی به اذیت کردن کسی نمی شد همه را از خود راضی نگه می داشت ایشان در کارهای خانه ازجمله در پهن کردن سفره، جمع کردن آن و تمیزکردن خانه وآبیاری گلها و باغچه به خانواده اش کمک می کرد بعد ازازدواج نیز در نگهداری پسرش "نوید "نیز به همسرش کمک می کرد. فرید اقبالی اردبیلی در راهیمایی هایی انقلابی به همراه دایی ها و برادرش و نیز دوستانش شرکت می کرد و به همراه بچه های مدرسه نیز در تظاهرات علیه رژیم پهلوی حضور داشت برادرش سعید نقل می کنند که فرید روزی به همراه دوتا دایی شان یعنی وحید و رضا پژوهی و خود سعید به راهپیمایی علیه رژیم رفته بودند که در خیابان یکی از نظامیان ایشان را زیر نظر گرفته وتعقیب می کند ولی اینها با تدبیر درست به طرف تازه میدان حرکت می کنند وبعد ازمدتی تعقیب و گریز ایشان در مسافرخانه ای که در تازه میدان بود پناه می برند و زیر تختخوابها پنهان می شوند که به این شکل ازاین مخمصه نجات پیدا می کنند.فرید به همراه دوستانش در راهپیمایی ها چنین شعار می دادند: "نصر من الله وفتح قریب ""حقنن باطیل آراسیندا گرهگ دیوار اولا، مملکت اسلامیده فرمانروا قرآن اولا ""بیر نفر سولطان نا لایق نه لازیمدیر بیزه، سولطان لایقدیر خمینی رهبر ایران اولا" ازدوستا ن ایشان در دوره جوانی شهید حبیب آیشم، شهید فخر ذاکری وشهید وحید پژوهی بودند که همگی در پایگاه بسیج فعالیت می کردند وهمچنین ریاحی راستگو کلخوران از هم دوره ایشان در آموزش نظامی در عجب شیر بود. فرید در اوقات فراغت با خانواده اش به سینما می رفت رفتن به پارک وحش را دوست می داشت ومطالعه آزاد می کرد. فرید انسان صبوری بود در مواجه با مشکلات با همسر و برادرش مشورت می کرد ایشان پسرش نوید را به برادرش سعید اقبالی سفارش کرده بود تا از وی مواظبت و نگه داری کند وهمچنین به همسرش خانم راستگو توصیه کرده بودند که در نبود من "نوید "را به نحو احسن تربیت کن. ایشان آرزو میکرد که در آینده یک گاوداری یا مرغداری تاسیس کند تا به این طریق به غیر از خود برای افراد دیگر نیز شغل ایجاد کند. فرید بعد از ازدواج با خانواده به تهران می رود وبه مدت سه ماه در خانه منصوره راستگو یعنی خواهر زنش سکونت می کند وبعدا در همان محل یعنی تهران پارس فلکه چهار خانه ای را به مبلغ هزار تومان اجاره می کند در تهران فرید در کارخانه دیگ نجار سازی کار می کند علاوه بر آن برای تامین مخارج زندگی به لوله کشی، کار در شرکت نفت وسیگار فروشی مشغول می شود. فرید قبل ازاینکه به خدمت سربازی اعزام شود به مدت سه ماه به صورت بسیجی در منطقه ده زار کانیان به همراه برادرش سعید اقبالی خدمت می کند که در آنجا علاوه بر کارهای دیگر به صورت امداد گر نیز خدمت می کرد وآموزش ترزیقات را ایشان روی دستهای خودش به بسیجی ها آموزش میداد. بعد از ازدواج فرید مدتی سرگرم گرفتاریهای زندگی مشترک می شود وبا سختی های زندگی مشترک وتأمین مخارج آن دسته پنجه نرم میکند و به همین خاطر سربازیش مدتی به تاخیر می افتد بعداز یکی دو سال تاخیر ایشان خانواده را به اردبیل نزدیک خانواده ی پدری انتقال می دهد تا سایه پدروبرادرش روی خانواده اش باشد و فرید بتواند به خدمت مقدس سربازی که علاقه وافری داشت اعزام شود. در خدمت سر بازی ایشان پیاده نظام بودند. در یکی از نامه هایی که در تاریخ 1364/04/14 به خانواده اش می نویسد به برادرش سعید می گوید که فقط دعا کن خدمت سربازی تمام شود و دست به دست هم دهیم وزندگی نوینی داشته باشیم. فرید در لشکر 88 زرهی زاهدان خدمت می کرد در تاریخ 26/6/66 در منطقه سومار در عملیاتی که می خواستند کلّه قندی را آزاد کنند شهید می شود فرید در عملیات مفقود الاثر می شود که تا این تاریخ نیز یعنی 1387/01/10 نیز مفقود الاثر می باشد.بعد از شهادتش همه ازادب ومظلومیت فرید سخن می گفتند فرید جوانی مؤمن و پر کار واز لحاظ اخلاق و کردار الگوی جوانان بود.   "روحش شاد ویادش گرامی وراهش پررهرو باد "[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

نگارخانه تصاویر

رده