شهید علی اکبر قربانی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

زندگینامه :

لحظات به کندی می گذشت مادر با قلبی مملو از عشق به فرزند در انتظار تولد او لحظه شماری می کرد و تبسمی حاکی از یک دنیا امید بر لبانش خود نمائی مینمود و پدر بر شامگاه که از کار روزانه کشاورزی با دستهای پینه بسته و بیل بر دوش بخانه بر میگشت منتظر بود تا کسی خبر تولد فرزند را به او برساند و یا کسی چه می دانست شاید با هر قدمی که به سوی خانه بر می داشت نیایش می کرد ذکر می گفت و خدایش را به یاری می طلبید تابستان سال ۱۳۳۶ فرا رسید و شکوفه های آرزو در قلب مادر در حال شکوفائی بود دستهای پدر بسوی آسمان بلند بود هوای دل انگیز و کوهستانی شهر سنقر در مرداد ماه با وجود گرما روح افزا و شکر آور است نسیم مطبوع شبهای مرداد ماه در این منطقه از میهن اسلامی نوازشگر جان و روح انسانهائی است که نیمه های شب وضویی میسازند و بدور از هر دغدغه خاطر و در غیبت اغیار با خدا به راز و نیاز می پردازند سوز و گدازی عارفانه با معبود دارند و سر بر سجده نهاده سبوح قدوس ربنا و رب الملائکه و الروح سر میدهند و شب این راز دار بزرگ طبیعت و این نظاره گر وصال عارفانه عشق با معشوقش و بندگان خالص با پروردگار منان چه اسراری بر دل دارد و چه گفته هایی که ناگفته میگذارد و در چنین شبهایی است که هنگامی که پدر سر بر آستان قدس کبریایی می سازد و مادر اشک شوق تولد اولین فرزند را بر دیده دارد کودکی چشم به جهان میگشاید و هر کس برای او نامی انتخاب می کند و در این میان پدر که از میلاد و تولد اولین ثمره زندگیش آگاه می شود پس از سپاس از خالق یکتا فرزندش را علی اکبر می نامد و براستی چه نام با مسمایی علی اکبر روزها را در پی هم میگذرد تا او را بر سر منزل مقصود برسانند و علی اکبر کم کم قد میکشد در یکی از دبستانهای شهر سنقر که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اسمش به دبستان امام جعفر صادق تغییر نموده اولین گام را در جهت دانش اندوزی بر میدارد گر چه هنوز کلاس اول دبستان بود ولی از آنجا در خانواده ایی مقید به امور مذهبی رشد یافته بود و در مجالس مذهبی که در مسجد محل و دیگرمساجد برگزار میشد به اتفاق شرکت می کرد به بسیاری از مسائلی که دور از استطاعت سنی و فکری او بود به گفتگو میپرداخت تا آنکه تحصیلات ابتدایی را به پایان رسانید و در دبیرستان امام خمینی فعلی به ادامه تحصیل پرداخت . علی اکبر در دوران تحصیل دروس دبیرستان از جمله محصلین بود که جادبه و دافعه عجیبی داست و اخلاق و رفتار او ار آنجا که از اسلام سرچشمه گرفته بود و بسیاری را مجذوب و چه بسا افرادی را از خود دفع میکرد او سعی می نمود حرکات و سکنات و رفتار خود را با موازین سرعیه تطبیق نماید و در انتخاب دوست سختگیر بود ولی هر گاه با کسی آشنا می شد به آسانی را از دست نمی داد برای دوست یابی ظوابط خاصی را منظور نظر داشت و با اینکه نوجوانی آرام و مودب بود در انجام کارها بسیار تلاش گر و صادق بود دبیران و بزرگسالان را بخوبی احترام می گذاشت و وقار و متانت و خویشتنداری در رفتار و کردارش بخوبی نمایان بود و با اینکه از خطه دانش آموزی درس خوان و علاقمند به تحصیل بیشمار می رفت ولی هیچگاه پدر را در امور کشاورزی تنها نگذاشت اوقات فراغت در صحرا و بر سر زمینهای کشاورزی به انجام کار میگذراند ولو اینکه هنوز به حد بلوغ شرعی نرسیده بود نماز را بهمراه پدر در مسجد به جماعت بجای می آورد و این خود نیز امکان رشد فکری بیشتری را باو میداد و آشنایی با امور کشاورزی و کار در صحرا و کوهستان صلابتی بس عظیم به او بخشیده بود و انسانی مصمم و متکی به نفس و سخت کوش و سرد و گرم زندگی چشیده بود و از سوی تماس او با مسجد و آشنایی با روحانیون او را از هرلحاظ پخته و آماده پذیرش بسیاری از مسائل اسلامی ، اجتماعی نموده بود و از جمله افرادی به حساب می آمد که آن زمان پچ پچ های خفته که معمولا” بر علیه طاغوت زمان در گوشها نجوی میشد با وی در میان نهاده می شد در برنامه های عزاداری حسینی ایام محرم و صفر و شبهای جمعه در مسجد مداحی حضرت امام حسین را می کرد و عشقی گران و دلبستگی عجیبی نسبت به خاندان عترت و طهارت داشت و کمتر کسی است که در این شهر فریاد های علی اکبر و نوحه سرائیهایش را نشنیده باشد او با سن کمی که داشت تجربه های گرانی را بدست آورده بود و در کوره تجربیات آهنی گداخته و فولادی آبدیده شده بود سیکل اول دبیرستان را به پایان رسانید و بقیه زندگی خود را تا ابام خدمت سربازی بیاری پدر در امر کشاورزی پرداخت و در سال ۱۳۵۵ شمسی عازم خدمت سربازی شد و در پادگان حمیدیه اهواز بخاطر فعالیتهای مذهبی و نوحه سرائهای که داشت زبانزد افراد سنقر در این پادگان بوده و به نوحه خوان پادگان شهرت یافت در پانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۵۷ شمسی سربازی را به پایان رسانید و به شهر و دیار خویش بازگشت و این درست مقارن زمانی بود که امت بیدار و شهید پرور ایران به زعامت و رهبری امام خمینی دست به انقلاب اسلامی زده به تداوم قیام ۱۵ خرداد ۴۲ پرداختند شهید علی اکبر در پخش و توزیع اعلامیه های امام و جامعه روحانیت بر علیه نظام فرعونی شاه عنصری فعال و بی باک بود بارها جهت شرکت در تظاهرات و آوردن اعلامیه به قم مسافرت می کرد نهضت اسلامی هر روز اوج می گرفت ملت ما شهیدانی نیز تقدیم انقلاب می نمودند و علی اکبر در برابر این خونها احساس رسالتی سنگین مینمود و در مراسم راهپیمایی ها و تظاهرات مسئولیتهای انتظامات تهیه پلاکارد و توزیع اعلامیه ها بر عهده داشت و گویی بیشتر آزاد بود یک لحظه آرام نداشت با هر کس تماس برقرار می کرد و با او از کشتارهای بی رحمانه رژیم محنوس پهلوی سخن به میان می آورد و روشنگری می نمود و زمانی که کار انقلاب به رویارویی و درگیری با عوامل رژیم رسید با استفاده از تاکتیکهای خاصی و همچنین پرتاب فلاخن و کوکتل مولوتف با آنها به مبارزه می پرداخت و در امر راه بندان های معمول در زمان انقلاب برای چاوگیری از تردد وسائط نقلیه نیروهای نظامی و انتظامی رژیم منسوخ و تشیع و خاکسپاری و مراسم بزرگ شرکت داشت شهدای انقلاب اسلامی سهمی بسیار موثر و در خور تحسین داشت زمانی که مردم انقلابی کنترل شهر را خود به دست گرفته مامورین و ایادی طاغتیان را کنار زدند علی اکبر به اتفاق عده ای از جوانان نگهبانی قسمت عمده شهر و حفاظت منبع آب را بعهده گرفتند بیشتر اوقات خصوصا” شبها به گشت زنی میپرداخت کمتر استراحت می کرد و هیچگاه احساس خستگی از او مشاهده نمی گشت پس از پیروزی ۲۲ بهمن سال ۵۷ و سقوط نظام ستم شاهی علی اکبر از جمله کسانی بود که کنترل ژاندارمری سنقر را به عهده گرفت سپس در کمیته انقلاب و بعد در شهربانی که در کنترل مردم بود مشغول انجام وظیفه محوله گردید آنگاه در اولین روزهای تشکیل سپاه پاسدارن اولین کسی بود که در این اورگان انقلاب عضویت یافت و پس از فرمان رهبر انقلاب امام خمینی مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین بلافاصله به این کار اقدام و سر پرستی آن را به عهده گرفت و به آموزش درس اسلحه شناسی و آموختن فنون رزمی نظامی به افراد این نهاد پرداخت در این ایام که گروهک ها قضیه ایجاد اغتشاش در میهن اسلامی ایران را داشتند او سر سختانه به مبارزه با آنان پرداخت و در در گیریهای سختی که سپاه پاسداران سنقر با دمکراتها در منطقه سنقر – سنندج داشت علی اکبر از افراد مؤثر شکستهای پی در پی این گروهک وابسته بود بنا به اظهار بسیاری از همرزمانش علی اکبر در حین درگیری با ضد انقلاب بارها شجاعانه به آنها حمله نموده و کمتر دیده می شد که وی در جان پناه سنگر بگیرد بلکه متحورانه با یورش به دشمن به ایفای وظایف اسلامی انقلابی خویش می پرداخت و در تار و مار کردن آنان نقش حساس بر عهده داشت شعار نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی خود عامل مؤثری برای توطئه چنین ابر جنایتکاران در امور ایران اسلامی بود که عراق این عامل سر سپرده سوسیال امپریالیزم شرق و غرب مأموریت یافت تا با حمله گسترده به کشورمان ضرباتی بر انقلاب اسلامی وارد آورد لذا جنگ تحمیلی آغاز گردید و علی اکبر نیز رفتن به جبهه و حضور در منطقه جنگی و مبارزه با دشمن بعثی را به عنوان یک وظیفه انتخاب راهی جبهه گردید و همراه با شهید حبیب ا… اعتمادی مورد اصابت ترکش خمپاره گردید و همراه پیکر پاک این شهید ( اعتمادی ) را به سنقر آورده و با مختصر مداوای جراحات وارده مجددا” بجبهه بازگشت پس از مدتی ماندن در جبهه به سنقر مراجعت و در آذر ماه سال ۶۰ از سوی سپاه پاسداران عازم پایگاه این نهاد واقع در روستای کیونان در چند کیلومتری کامیاران گردید و پس از مدتی هنگام عبور از گردنه خانقاه به اتفاق چند تن از اعضای سپاه پاسداران دچار کمین ضد انقلابیون وابسته به حزب منحله دمکرات گردیدند در این زمان درگیری شروع می شود و علی اکبر به وسیله تیربار کالبیر ۵۰ دشمن را شدیدا” زیر رگبار می کرد و بطوریکه قدرت هر نوع حرکت دشمن را صلب میکند تا وقتی که نوار تیر بار در دسترس داشته به نبرد با آنان ادامه میدهد بعلت نوار آماده تیر بار هدف رگبار دشمن قرار گرفته با اصابت گلوله دشمن به کتف راستش شدیدا” مجروح به نحوی که از جلو به پشت سوراخ شده بود بطوری که خودش نقل می کرد با توکل به خدای تبارک و تعالی و به خاطر اینکه خودرو و اسلحه و مهمات به غنیمت ضد انقلابیون در نیاید با وجود چنان زخم شدید اقدام به رانندگی نموده و با اتکا به ا… و استمداد از قدرت لایزال پروردگارش خویشتن را با خودرو و اسلحه و مهمات از مهلکه خارج و به طرف سنقر مراجعت و به مقر سپاه پاسداران بر می گردد عده ای از برادران سپاهی ایشان را به بیمارستان امام خمینی سنقر منتقل بلافاصله تحت عمل جراحی قرار گرفت بمنظور التیام بخشیدن به جراحات وارده مدت یکماه در همین بیمارستان بستری گردید که می توان گفت این آزمایش بزرگی برای شناخت موقعیت اجتماعی این رزمنده دلیر اسلام بود پس از بستری شدن نامبرده و اطلاع مردم از واقعه مذکور خیل جمعیت بود که در جلو بیمارستان حاضر شدند و آمادگی خود را برای اهدا خون اعلام داشتند حضور مردم در سرکشی و عیادت آنچنان بود که مسئولین بیمارستان تعجب می کردند و فردی از آنان میگفت گویی علی اکبر این پاسدار مجروح فرزند همه خانواده های سنقر است پس از گذشت یک ماه بستری شدن بنا به توصیه پزشک جراح مربوطه در منزل به استراحت پرداخت و پس از التیام دوباره راهی مقر سپاه پاسدارن گردید در اوائل سال ۱۳۶۱ جهت وجود بعضی از مسائل استعفا نامه خود را به سپاه تسلیم نمود اما مورد موافقت مسئولین و مقامات سپاه قرار نگرفت حدود مدت دو ماه از طرف سپاه بمنظور نظارت بر توزیع عادلانه کالا و ابزار به شهرداری سنقر مأموریت یافت سپس به دلیل علاقه شدید خود به خدمات رزمی خود را به سپاه باختران منتقل نمود بخاطر ابراز شایستگی و وجود توان رزمی به فرماندهی تیپ المهدی سنقر در قصر شیرین منصوب گردید حدود بیست روز در جبهه قصر شیرین بود که در صلاه روز جمعه پانزدهم ۱۳۶۱ در حمله قصر شیرین به بعثیون کافر هنگام گرماگرم نبردو سر کوبی متجاوزان و با به هلاکت رساندن عده ای از دشمنان که این خبر را یکی از برادران همرزمش از پادگان ابوذر جهت شرکت در مراسم ترحیم به سنقر آمده بود در بهشت انقلاب این شهر بر سر قبرشهید قربانی اظهار نمود که هدف گلوله های دشمن قرار گرفت و به درجه رفیعه شهادت نائل آمد او در مرداد ماه سال ۱۳۳۶ شمسی قدم به عرصه وجود گذارد و در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۶۱ شمسی به شهادت رسید در خرداد سال ۱۳۶۰ که مصادف با نیمه شعبان بود ازدواج نمود و کارت عروسی خور را مزین به یا قائم آل محمد (ص ) نمود بود زندگی پر افتخارش هم با نام و تمام شایسته فرماندهی تیپ المهدی پایان یافت و برای جلوه دادن شتافت او رفت و همچنان یادش در خاطره ها باقیست کمتر مجلسی است که از یاد و نامی بیان نیاید و کمتر کسی است که خصوصیات اخلاقی او را بیاد نداشته باشد و وصیت نامه او گویای خصوصیات او است او در وصیت نامه هائی پیش از هر کلامی آنگاه که خدای خود را گواه میگیرد و به رسالت خاتمه الانبیا وصایت علی مرتضی شهادت میدهد مردم را به پیروی از ولایت فقیه و احترام به روحانیت مبارز فرا می خواند شهید علی اکبر قربانی از آنجا که فردی مذهبی و انقلابی بود به پدر و مادر با توجه به سفارشاتی که قرآن و پیامبر و اولیاا… کرده اند احترام می گذاشت و کوچکترها را مهربانی و محبت میکرد با زورگوئی و بی‌عدالتی بسختی مبارزه می نمود و صداقت و پاکی را میستود در برابر منافقان و نیرنگ بازان مقابله می نمود تا آنکه در تابستان سال ۱۳۶۰ دو مرتبه از سوی دشمنان وسیله نارنجک دستی به وی سوء قصد شد که از آنها جان سالم به در برد به امام خمینی و یارانش عشق می ورزید هیچگاه اکثر مردم شهرها را فراموش نخواهند کرد که در روز شهادت شهید دکتر بهشتی آنچنان ناله و فریاد می کرد و بر سر و روی خویش می کوفت که از هوش رفت و او را بر سر دست گرفتند و به بیمارستان بردند او مکتب تشیع را بخوبی درک کرده و ریا کاران دغل باز را از خود دور میکرد و پیرو علی بودن را در عمل به فرموده های آنحضرت میدانست یادم می آید که یک هفته قبل از شهادتش میگفت من احساس میکنم چیزی را گم کرده ام یک جای کار نقض دارد وقتی که گفتم چرا این چنین می گویی گفت اگر خوب بودم من هم شهید می شدم او بشهادت رسید پرواز ملکوتی نمود تا در لقای حضرت باریتعالی حضور یابد در آخرین وداع با خانواده و اقوام و دوستان چنان خداحافظی می کرد و حلالیت می خواست گویی به او الهام شده بود که آخرین وداع است و شهید خواهد شد باز یاد دارم زمانی که می خواستم خبر شهادت علی اکبر را به پدرش حاج میر آقا قربانی اطلاع دهم خود نمی دانستم چگونه شروع کنم کمی وسواس داشتم او به آرامی به من گفت اگر می خواهی راجع به علی اکبر بگویی بگو نترس چون من از فعالیتهای او در خلال انقلاب و پوشیدن لباس مقدس سربازی شهادت رسیدنش را پیش بینی نموده و خود را برای چنین روزی آماده کرده و منتظرش بودم بغضم ترکید و چیزی نداشتم زیرا وقتی که میدیدم پدری اینچنین فرزندش را در راه خدا می دهد و آرامش و سکنه اش را از دست نمی دهد احساس می‌کردم آنها که در ره خدا گام بر میدارند همه چیزشان را میدهند و به رضای او خشنودند و سر به اطاعت امر او دارند که مصداق آیه شریفه ( لن تنال البر حتی تنفقو مما تحبون ) میباشند خداوند ما را در انجام وظایفمان و ایفای رسالتی که در قبال خون شهیدان داریم موفق بدارد . زندگی شهید علی اکبر قربانی را که در این زندگینامه درج گردیده تائید می نمایم . حاج میر آقا قربانی پدر شهید علی اکبر قربانی

وصیت نامه :

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت حد تکامل نهائی انسان است ( خداوند در قرآن می فرماید .

(( و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا” بل احیاء عند ربهم یرزقون ))

اینجانب علی اکبر قربانی فرزند آقای حاج میر آقا قربانی زاده دارنده شماره شناسنامه شماره ۱۳۵۶۶ ساکن سنقر متولد سال ۱۳۳۶ وصی خود را پدرم آقای حاج میرآقا قربانی ناظر را مادرم خانم ملوک صمدی و همسرم خانم شهناز قاضی قرار می دهم که بعد از من به این وصیت نامه عمل نمایند از آنجائی که وصیت وظیفه شرعی هر فرد مسلمان است و با موقعیتی که در پیش است و می روم تا با نثار جان بی ارزش خود در راه اسلام و قرآن و وطنم و رهبر عالیقدرم ( نائب امام روح اله الموسوی الخمینی ) درخت انقلاب اسلامی را بارورتر سازم باشد که مورد پذیرش درگاه احدیت واقع گردد. بهرحال روزگار سر آمد و من به آرزوی خود که فقط شهادت بود رسیدم و این ساعت که شما این جریده را می خوانید در میان شما نیستم و فقط یادی از من است لین راه را خودم انتخاب کرده ام که فقط در راه خدا کشته شوم ( شهادت ) را یک پیروزی می دانم الحمدلله که این پیروزی هر چه زودتر نصیبم شد و هیچ چیز جز شهادت نمی تواند گلوی تشنه مرا سیراب کند خدا می داند که شهادت هزار مرتبه بهتر است که از داماد شدن و راه سعادت و خیر و برکت در شهادت است و شهادت را یک افتخار می دانم برای مکتبم . برای میهنم و برای خانواده ام و این را به خانواده ام و همسرم بگوبم که مبادا بر مرگ من گریه کنند و نکند که بعد از شهادت من اسلحه من به زمین بیفتد اسلحه ام را باید بدست بگیرید و خونتان را به ریشه درخت عظیم اسلام بریزید و درخت اسلام را بارور سازید زیرا که اسلام به خون ما سربازانش نیاز دارد و بر شما بشارت باد که خداوند بزرگ این سعادت را نصیب شما کرد که فرزندتان در راه خدا کشته شد هیچ ناراحت نشوید بلکه در راه تداوم این انقلاب خونین کربلای ایران کوشش نمائید .

هموطنان شهید پرورم

ولایت فقیه استمرار راه انبیاست قلب اسلام ولایت فقیه است پس باید آنرا سالم نگهدارید و از او پیشتیبانی کنید و همیشه ولایت فقیه را با صمیم قلب بپذیرید تا اسلام در خطر منافقین نباشد با همه وجود و قدرت از ولایت فقیه حمایت کنید که وظیفه شرعی هر فرد مسلمان می باشد : همیشه گوش به فرمان امام امت خمینی بزرگ باشید. قدر این ابر مرد را بدانید زیرا که نایب بر حق حضرت مهدی صاحب الزمان (عج ) است و اطاعت از او واجب است . و همیشه از او تبعیت کنید . از بیانات گهر بارش حداکثر استفاده را بنمائید که براستی خداوند حجت عظیمی به ملت ایران نموده و در این برهه از زمان چنین رهبری را به ملت اهداء نموده . قدر ش را بدانید که فردا در روز قیامت در پیشگاه خداوند سر افکنده و شرمسار نباشید و در شبانه ۲ رکعت نماز برای سلامتی رهبر عزیز بجای آورید و از خداوند بخواهبد که طول عمر به امام عطا فرماید.. شما را بخدا دست از روحانیت بر ندارید . همواره پشتیبان روحانیت مبارز باشید . در این انقلاب روحانیت از همه بیشتر فعالیت داشته است اگر دیدید کسی بر علیه روحانیت حرف می زند بزنید توی دهنش و نگذارید که روحانیت را حقیر کنند زیرا که اگر روحانیت نمی بود تمام هستی ملت در دست کشورهای جیره خوار بود . اگر روحانیت نمی بود پایه و اساس دین متزلزل شده بود و اسلام از بین می رفت منافقین می خواهند که مردم را از روحانیت جدا کنند ( ولی کور خوانده اند ) در صورتی که جدا شدن از روحانیت مساوی است با شکست انقلاب در تمام ممالک اسلامی و پایمال شدن خون صدها هزار شهید . مساجد را خالی نکنید زیرا که امام امت ( خمینی ) بزرگ می فرماید مسجد سنگر است سنگرها را خالی نکنید و اگر مسجدها خالی باشند سنگر اسلام خالی می شود.

چند کلمه نیز با برادران پاسدارم سخن بگویم : برادران پاسدار مسیری را که شما انتخاب کرده اید مسیری است بطرف ( الله ) و لباس مقدس پاسداری را که شما بتن کرده اید مسئولیتی دارد بس سنگین امیدوارم که یک فرصتی پیش می آید با خدا خلوت کنید و تصمیم بگیرید و بدانید که چشم ملت انقلابی و مستضعف در آسمان به خدا و در زمین به امام امت خمینی بزرگ و بعدا” به شما دوخته شده است و توقعات زیادی از شما دارند که شما ای پاسدارن رزمنده حق بر علیه باطل تا آخرین قطره خون خود با باطل مقابله کنید و با نثار خون خود کربلای ایران زمین را آبیاری و نهال آزادی را بارور سازید و به پیام ( حضرت سید الشهداء ) که پیام امام امت ( خمینی ) است که می فرماید ( هل من ناصرا” ینصرنی ) جواب مثبت دهید و همیشه در نظرتان باشد که در حال مسافرت هستید و بطرف ( الله) پرواز می کنید و می خواهید کالای خود را با خداوند معامله کنید . مستحقان و فقرا را فراموش نکنید . جلو منافقین خلق را قاطعانه بگیرید و آنها را رسوا کنید . بخاطر اینکه می خواخند از پشت به اسلام خنجر بزنید و از همین منافقین خلق که بعد از پیروزی انقلاب فقط دنبال اسم و شهرت و ضربه زدن به انقلاب هستند بپرسید و بگوئید که برای رضای خدا یک شب برای خلق پاسداری داده اید یا همیشه بقکر کشتن خلق و زخمی کردن خلق و ترور کردن خلق بوده اید .

پدر جان : یدهکاریهای مرا بدهید و از مالم ثلث آنرا حساب کنید و به دفتر امام بدهید و برای بقیه مالم خودتان تصمیم بگیرید . جنازه مرا در سنقر نزد شهدا دفن نمائید و بر بالای سر قبرم آیه شریفه آیت الکرسی را با یک تک آهن نصب نمائید زیرا همیشه ورد زبان من بود و بر روی قبرم نرده نگذارید که سایه بیندازد .

به همه شما وصیت می کنم که

در تشییع جتازه من فقط ذکر خدا را داشته باشید و الله و اکبر را تکرار کنید و به یکدیگر تبریک بگوئید و بگوئی که جان او هدیه ای برای امام امت و راه خداست و برای من مجلس ختم نگذارید و لباس سیاه نپوشید بلکه شربت و شیرینی پخش کنید و مجلس شادی بگذارید زیرا من به لقاء الله پیوسته ام

وصیت به پدر از جان و دل شیرین ترم

پدر جان : درود بر شما که چو ابراهیم فرزند خویش را به قربانگاه کربلای ایران فرستادی همیشه پیش خدا سر بلند هستی چونکه فرزندت را هدیه کرده ای . پدر جان در زندگی رنج فراون به شما داده ام و شما را خیلی ناراحت نموده ام و امیدوارم که مرا ببخشید و برایم دعا کنید پدر جان بعد از شهادتم سیاه نپوشید و عزا نگیرید چون شهادت هزار مرتبه بهتر از شب دامادیم است و امیدوارم که به من هیچ وقت جوان ناکام نگوئید پدر جان اگر صاحب فرزندی شدم پسر بود نام آنرا علیرضا و اگر دختر بود زهرا نام بگذارید .

وصیت بر نور چشم گرامم مادر مهربان

مادر جان سلام من بر شما که بالاخره بر احساس مادرانه ات پیروز شدی و گفتی که تو را در راه خدا هدیه انقلاب می کنم . و من بوجود تو افتخار می کنم که مادری از صلاله فاطمه زهرا هستی مادر جان حال وقت آن رسیده است که رسالت زینب وار خود را نشان دهی ، مادر جان گریه مکن بخند و خوشحال باش زیرا در راه هدف مقدسی گام برداشته و جان باخته ام مادر جان مطمئن باش که بعد از خدا مهربانترین و عزیزترین موجودها نزد من هستی و من بروجود تو مادر افتخار میکنم که چنین فرزندی را تربیت کرده ای و قربانی نمودی مادرم هر گونه افسردگی و ناراحتی شما باعث عذاب روح من می شود خوشحال و امیدوار باش . مادرم من پسر خوبی برای تو نبودم و شما را خیلی خیلی ناراحت نمودم امیدوارم که مرا حلال کنی و برایم دعا نمائی که خداوند مرا از عذاب جهنم دور بدارد زیرا که طاقت آنرا ندارم .

وصیت به همسر مهربانم همسرم تو نیز زینب زمان باش و از هر آنچه هوس کردی بپرهیز و در راه خدا مبارزه کن و زینب وار با ناملایمات زندگی دست و پنجه نرم کن . همسر عزیزم افتخار کن ، بر خود ببال اگر من شهید شدم . برایم اشک مریز خودت میدانی که شهادت آرزوی همیشگی من بود و تنها آرزویم شهادت بود . تو همسر یک پاسداری تو همانند زینب علیه السلام بردبار باش . همسرم خداوند از تو راضی باشد چون من از تو راضی بودم . همسرم اگر صاحب فرزندی شدی آنرا آن طور که من آرزو داشتم بزرگ کن و تربیت بنما و وقتی بزرگ شد باشد که آنهم راه مرا چون راه حق است ادامه دهد . و تربیت او بعهده توست او را متکی به خود و مومن بار بیاور و از کودکی روح او را با قرآن و ذکر خدا انس بده و آشنا گردان . همسر مهربانم امیدوارم که احترام پدر و مادرم را بیشتر نگهداری همسر مهربانم برایم با صوت قرآن بخوان ونماز شب بپای دار و لحظه ای از راز و نیاز خویش با خدا غافل مباش تا باشد در بهشت در کنار هم قرار گیریم .انشاءالله

وصیت به برادرگرامیم

برادر پشتیبانم راه خدا بهترین و برترین راههاست پوینده پوشیده در این راه باش برادر جان تمامی فرامین امام را با جان و دل پذیرا باش و زمان زمان حسین است و ایام عاشورا . برادر جان امیدوارم که در پاسداری از انقلاب اسلامی همیشه کوشا و فعال باشید برادر جان احترام پدر و مادر را تا می توانید نگهدارید زیرا که من نگه نداشتم امیدوارم که شما نگهدارید . انشاء اله

در پایان خداحافظی با شما و تمام افراد خانواده ام و همسرم ، آخرین پیام من به شما این است که هیچ وقت راهی جز راه الله ، ایمان ، شهادت و خدا گونه شدن را نپذیرید .

خداوندا تو را همیشه سپاسگزارم که شهادت در راه اسلام را نصیبم کردی .

پرورگارا گناهانم را ببخش و مرا در صف شهدای صدر اسلام قرار.بده .

خدایا اسلام و مسلمین راه یاری ده و پیروزی نهائی را هر چه زودتر بر مسلمین نائل گردان و از خدا می خواهم که ظهور ولی عصر امام زمان را نزدیکتر بگرداند و بر طول عمر نایبش امام خمینی بیفزاید .

اسلام مکتب شهادت مکتب حق و حقیقت و مکتب عدل و عدالت است . پیروز و پایدار باد پرچم خونین اسلام هر چه مستحکم تر باد و پیوند برادری مسلمانان جهان درود خدا و رسولش بر تنها وارث حسین ( خمینی بزرگ )[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای کرمانشاه