شهیداسماعیل عابدی
بسمه تعالی
شهید اسماعیل عابدی :
تاریخ تولد : 01/10/1346
تاریخ شهادت : 23/01/1367
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگا ه : مرکزی – شازند – چقاسیاه
زندگی نامه
بنام الله حرمت پاسدار خون شهیدان و با درود و سلام به پیشگاه ولی عصر مهدی موعود و سلام درود به نائب بر حقش امام خمینی و سلام و درود بر 72 تن از شهدای کربلای امام حسین و تا کنون و سلام و درود بر شهدای کردستان که با خون خود نهال اسلام را آبیاری کرده و از این سرزمین کردنشین مراقبت کردند؛ که باید از این به خوبی استفاده بکنیم و ادامه دهنده ی راهشان باشم و سلام و درود به خانواده های ایلی شهیدان و این عزیز از دستدادگان پیروان راه حسین (ع) و با درود و سلام به راهیان کربلا و قدس عزیز که این ایثارگران بخوبی از مرز و کشور و دین خود خوب دفاع میکنند و اسلام اینجانب نامه ی خود را آغاز میکنم و خود را معرفی میکنم بنده پاسدار وظیفه اسماعیل عابدی اعزامی از مشهد مقدس و از بخش کلات نادری و از روستای شهید پروپر سرود من از تاریخ 26/02/1363 اعزام به پادگان آموزشی نیشابور پادگان منتظران شهادت و 75 روز آموزشی دیدم و از تاریخ 31/05/1363 به جبهه اعزام شدم و به جبهه کردستان و به شهرستان سنندج اومدند و از آنجا به محور شهدای اویهنگ رفتیم و بنده الان به یکی از پایگاه های این محور هستم یعنی پایگاه شهید عل ی... و تاریخ ورود به پایگاه 28/05/1363 و از این تاریخ به بعد شروع فعالیت بودم و شباهنگام و روز ها هم نگهبانی میدادم و در این ایام شبهای چهارشنبه دعای توسل و شبهای جمعه دعای کمیل برقرار داشتیم و به یاد شهدای غرب و جنوب جنگ تحمیلی هستم و ما نیز هفته یک بار برگشت می روم و از این کشتها خاطراتی دارم و خاطره ی من این است که یک شب به یکی از روستاها رفته بودیم که ساعت دوازده شب بود که دور روستاها محاصره کردیم معلوم بود که توی روستا کوموله بود و ما وارد عمل شدیم.
ساعت چهار صبح بوده که ما به توی روستا رفتیم و کوموله ها از انجا فرار کردند و ما دیگر روستایی را جمع کردیم و مسئولی که با ما بود برایشان سخنرانی کرد و خاطره نا قابل دیگر دارم که یک شب دیگر به یکی از ای روستاها رفته بودیم که ساعت پنج صبح بود که ما توی روستا بودیم و کوموله ها و دمکرات هم در اونجا بود ولی انها بالای یکی از قلههایی بودند ولی این بز دلها و ترسها به طرف ما یک تیری هم شلیک نکردند و دیگر خاطرات در پیش نبوده و دیگر این جنگ کردستان عقیدتی شده است و دیگر جنگهای نظامی نیست و من از خداوند تبارک و تعالی میخواهم که این جنگ بزودی به نفع اسلام پایان یافته و تمام رزمندگان سالم به آغوش خانواده هایشان برگردند.
خاطرات
شهید اسماعیل عابدی یک شب به یکی از روستاها رفته بودیم که ساعت دوازده شب بود که خبر رسید که نیروهای ضدانقلاب کوموله درون یکی از روستاها هستند و ما دور روستا را محاصره کردیم و وارد عمل شدیم. ساعت چهار صبح وارد روستا شدیم و کومولهها از آنجا فرار کردند. ما اهالی روستا را جمع کردیم و مسئولی که با ما بود برایشان سخنرانی کرد. شبهای دیگر که به روستاها میرفتیم کوملههای ترسو و بزدل که در کوهها پنهان شده بودند، جرأت شلیک یک گلوله به ما را نداشتند .[۱]