شهیدحسین شیرزاد طاقانکی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

زندگی نامه

اول فروردين ۱۳۳۹ در طاقانك و در خانواده‌اي كشاورز به دنیا آمد. هنوز دو سال از آغاز تحصيل حسین نمي‌گذشت كه پدرش به بيماري سختي مبتلا شد.حسین در ۹سالگی به آبادان رفت تا با سرپرستی عمویش به تحصيل ادامه دهد. سال ۱۳۵۶ که نهضت امام خمینی وارد مرحله ی جدیدی شد،حسین هم بیشتر وقتش را برای مبارزه با نظام شاه گذاشت،آن روزها حسین در سال سوم دبيرستان تحصيل مي‌كرد اما وقتی دید درس خواندنش مانعی برای حضور تمام وقت در راه مقدس مبارزه با حکومت فاسد پهلوی است، دست از تحصيل كشيد .


  • دوران انقلاب


شرکت درتظاهرات و درگيري‌های خیابانی، پخش اعلاميه‌هاي امام (ره) و آگاهی بخشی به جوانان از کارهایی بود که آن روزها حسین انجام می داد. چند بار توسط مامورين حکومت شاه تحت تعقيب قرارگرفت و دستگيرشد اما با هوشياري توانست از چنگ آنان بگريزد. حسین که آن روزها به سن جوانی رسیده بود، تمام آرزویش سلامتی و بازگشت امام خمینی به ایران بود ، همیشه به ديگران مي‌گفت: دعا كنيد رهبر ما به سلامت به ايران بازگردد . در بحبوحه مبارزات انقلابی مردم با شاه ، پدر حسین به علت بيماري از دنیا رفت . او اولين فرزند پسر خانواده بود و برای سرپرستي مادر و برادرو خواهرهایش از آبادان به طاقانک برگشت. در طاقانک و شهرکرد هم آرام و قرار نداشت . حسین با همکاری انقلابیون دیگر طاقانکی مثل سردار شهید مصطفی رفیعی ،شبانه روز در راه پیروزی انقلاب اسلامی تلاش می کرد. در ۲۲بهمن سال ۱۳۵۷ که انقلاب به پیروزی رسید ، حسین خیلی خوشحال بود.


  • فرمانده سپاه کوهرنگ


بعد از پیروزی انقلاب به سپاه پاسداران پیوست تا به پاسدار دستاوردهاي انقلاب اسلامي باشد. حسین از يازده سالگي واجبات دینی مثل نماز و روزه را انجام می داد، همین پشتولنه اعتقادی باعث شده بود اوتمايلی به مطرح شدن نداشته باشد. در سال ۱۳۵۹ به سمت معاون فرمانده سپاه كوهرنگ انتخاب شد . کوهرنگ به واسطه عدم توجه حکومت شاه و برخوردارنبودن از سطح فرهنگی مناسب؛شرایط خوبی برای شرارت وخرابکاری خان ها ، قاچاقچيان و ديگر مفسدان داشت. خان ها و وابستگان آنها که با پیروزی انقلاب اسلامی جایگاه نامشروع و غیر قانونی تسلط بر جان و مال و ناموس مردم را از دست داده بودند، به درگيري و اغتشاشات دست مي‌زدند.حسین با فعاليت‌هاي خستگي‌ناپذير توانست دست خان ها را از اين منطقه كوتاه و صلح و آرامش و امنيت را براي مردم به ارمغان آورد. او گاهي اوقات براي دستگيري فراريان حتي تا شهرهای استان خوزستان هم می رفت.


  • حضور درجبهه


در سال ۱۳۶۱ توانست با اصرار زياد از فرماندهان سپاه استان اجازه بگیرد و راهي جبهه شود. آن روزها همزمان با شروع عمليات فتح‌المبين بود .حسین توفيق پيدا كرد در اين عمليات پيروزمند شركت كند. با پایان عملیات و آزادسازی سرزمین های زیادی از اشغال دشمن ،حسین به کوهرنگ برگشت و به فرماندهي سپاه این منطقه برگزيده شد. حسین به مسئولیت هایی که داشت به عنوان شغل نگاه نمی کرد، اومقام فرماندهي را وسیله ای برای ادای تکلیف به اسلام و خدمت به مردم می دانست. خیلی کم به مرخصی می آمد.هرگاه مادر و خانواده اش از او می خواستند ازدواج ‌كند با تبسمي این سنت را به آينده واگذار مي كرد. عمليات والفجر مقدماتي در راه بود و حسین دوباره با تلاش زیاد توانست به جبهه برگردد. او این بار به عنوان معاون فرمانده گردان در جبهه حاضر شد. پس از عمليات حسین دوباره به کوهرنگ بازگشت. حسین یک فرمانده نظامی بود اما ،هدایت انسان ها به راه خدا بیش از فرماندهی برایش اهمیت داشت.او از مقام اخلاقی و اسلامی بالایی برخوردار بود ، خیلی از افراد فاسد و خان هایی که سال ها به مردم ظلم کرده بودند، همواره از اخلاق اسلامي حسین شگفت زده می شدند.


  • مجروحیت

سومین بار در سال ۱۳۶۴ به جبهه رفت و در عمليات پيروزمندانه والفجر ۸ و این بار به عنوان فرمانده گروهان شركت كرد . او در این از ناحيه پا مجروح شد و مدتی در بيمارستان امام رضا (ع)در مشهد بستري بود. پزشكان بعد از عكسبرداري به او می گویند برای درآوردن تير از قسمت لگن بايد از ناحيه شكم عمل جراحي صورت گيرد كه موجب مي‌شود قدرت بدني شما كم شود .


  • فرمانده عملیات سپاه فارسان


حسین اعتراض مي‌كند و مي‌گويد راضي نيست، چرا كه اگر ضعيف شود مي‌ترسد ديگر نتواند در جبهه حاضرشود و يا به مردم محروم عشاير خدمت كند در سال ۱۳۶۵ حسین به سمت فرمانده عمليات سپاه فارسان انتخاب می شود اما در بهمن ماه همان سال راهي جبهه می شود.


  • معاون فرمانده گردان


مسئولیت های پشت جبهه مانع از حضور حسین در جنگ نبود.زمستان ۱۳۶۵ وقتی حسین احساس کرد،عملیات نزدیک است،دوباره راهی جبهه شد. پس از ورود حسین به جبهه ، با توجه به تجارب شجاعت مثال زدنی اش ،به سمت معاون فرمانده گردان امام سجاد(ع)در تیپ۴۴قمربنی هاشم(ع)منصوب شد.


  • شهادت


کربلای پنج و شلمچه معراج حسین می شود تا پس از سال ها تلاش و مبارزه برای دین اسلام به شهادت برسد.حسین در این عمليات موفق می شود يكي از مقرهاي فرماندهي دشمن را تصرف کند. دشمن که علی رغم بهره گیری از کمک های بی شمار کشورهای غربی و عربی از مقابله با پاسداران و بسیجیان خمینی ناتوان است، پاتك سنگينی را برای بازپس گیریمناطق از دست داده انجام می دهد. اما این حملات سنگین خللی در اراده های پولادین نیروهای ایرانی وارد نمی کند. به ناچار دشمن برای جبران شکست های خود ، اقدام به گلوله باران جبهه ایران می کند. در جریان این گلوله باران و بر اثر اصابت تركش ، حسین در روز هفتم اسفند ۱۳۶۵ از ناحيه پهلو به شدت زخمي می شود و به شهادت می رسد. پيكر به استان چهارمحال وبختیاری منتقل می شود و با مراسم باشكوهی در كوهرنگ ،فارسان و طاقانک تشیع می شود. آرامگاه این سردار بزرگ در گلزار شهدای طاقانک است.




خاطرات

از آنجائي كه بياد دارم در دوراني كه با هم بوديم «دوران كودكي» و از دهه عاشورا صحبت مي‌كرديم و به هم مي‌گفتيم كه كاش ما آن زمان بوديم و در ركاب امام حسين «ع» شهيد مي‌شديم.


  • ← خواهر شهيد

نمي‌توانست كسي را ناراحت ببيند حتي يك فرد غريبه را .لذا براي حل مشكل خانواده و ديگران از هر تلاش و از خودگذشتگي فروگذار نمي‌كرد. با وقت اندكي كه داشت به فاميل و بستگان سرمي‌زد و مطالعه مي‌كرد بيشتر قرآن را مطالعه مي‌كرد. بيشتر در مساجد و بسيج و سپاه به فعاليتهاي مذهبي ـ سياسي مي‌پرداخت. او هرگز چيزي را براي خودش نمي‌خواست ولي آرزوي قلبي او اين بود كه افراد خانواده، ديگران و به خصوص قشر مستضعف در همه امور به سعادت واقعي دست يابند. رفتار و شخصيت ثابت وغیرمتزلزلی داشت ولي از زماني كه فعاليت‌هاي بسيج و سپاه را آغاز نمود.این خصایص دراوچندبرابرشد. از آنجائي كه بياد دارم در دوراني كه با هم بوديم «دوران كودكي» و از دهه عاشورا صحبت مي‌كرديم و به هم مي‌گفتيم كه كاش ما آن زمان بوديم و در ركاب امام حسين «ع» شهيد مي‌شديم. او هميشه به فكر مردم فلسطين و كشورهاي زيرسلطه بود و آنان را دعا مي‌كرد. پس چگونه مي‌توانست بي‌تفاوت باشد به جبهه نرود و بنابرتوصيه‌ها و سفارشات امام (ره)براي كوتاهي دست اهريمن جنايتكار از كشورمان وظيفه خود مي‌دانست كه به مقابله با دشمن برود. كارهاي فرماندهي و خدمات او به مردم محروم عشاير دركوهرنگ و فارسان که ازمحرومترین مناطق کشوراست ،زبانزد مردم است. در دوره قبل از انقلاب درآبادان در پخش اعلاميه ومبارزه برعلیه رژيم شاه فعاليت مي‌كرد. ايشان مجرد بودند واصرارهای خانواده اورا راضی به ازدواج نکرد ولي با افراد خانواده به خصوص من كه خواهر بزرگش بودم بسيار صميمي و مهربان بود. و احترام زيادي براي من و افراد خانواده قائل بود.


  • هم برادر،هم پدر


پدر كه فوت نموده بودندمهربانی عطوفت اوبه خانواده بیشتر شده بود.ا و بسيار مهربان و رئوف بودند. با بنده كه خواهر بزرگ او بودم صميمي نيز بود به دلائلي كه در كودكي پدرمان به بيماري لاعلاجي مبتلا شده بود و ما از محبت پدري محروم شديم و من كه فرزند بزرگ خانواده بودم و سختي‌هاي زندگي بر من بيشتر اثر گذاشته بود از اين محبت او سعي مي‌كرد جاي خالي پدر مرا برايم پر كند و حتي يك بار نشد او مرا به اسم و خواهر صدا كند و هميشه دخترم صدا مي‌كرد. به ايمان و تقوا و پرهيز از غيبت و دروغ و خواندن نماز اول وقت توصيه مي‌كرد. تمام خصوصياتش به ويژه شجاعت و تواضع او قابل تحسين بود. عصر يك روز ماه رمضان بود كه برادرم از منطقه كوهرنگ براي مرخصي به خانه ما آمد. وقت اذان بود براي وضوگرفتن جورابهايش را درآورد ديدم پوست انگشت پاها به جوراب چسبيده است! پرسيدم چرا وضعيت پاهايت اينطور است!! تبسمي کرد و گفت: نگران نباش چيزي نيست . من فهميدم كه به خاطر فعاليت زياد درمنطقه صعب‌العبوروکوهستانی كوهرنگ است.او تمام كارها و قدم‌هايش خالصانه براي خدا بود.


  • ← همایون امیرخانی

خاطره‌ها و گفتني زياد است شهيد به لحاظ تيزبيني و اراده قوي در انجام ماموريتها خصوصاً در رابطه با سركوب خوانين و سارقين منطقه موردتوجه مردم و عشاير بود. و حتي ژاپني‌ها كه در شركت (كوماگايي) در تونل كوهرنگ كار مي‌كردند براي شهيد شيرزاد احترام خاصي قائل بودند و يك نمونه آن اينكه وقتي سارقين ماشين پاترول ژاپني‌ها را سرقت كردند و به خوزستان بردند. شهيد شيرزاد با تعقيب سارقين در منطقه خوزستان موفق گرديد سارقين را دستگير و خودرو را به ژاپني‌ها برگرداند. كه رئيس شركت از ايشان بسيار تقدير نمودند. وقتي در عمليات والفجر مقدماتي گردان ذوالفقار موفق شد خطوط دفاعي و استحكامات مستحكم و پيچيده دشمن را درهم بشكند و به جاده العماره- بصره برسد. و فرداي عمليات به لحاظ عدم موقعيت جناحين و انجام‌نگرفتن الحاق در سمت چپ و راست و اطلاع قبلي دشمن از عمليات ؛ رزمندگان اسلام و نيروها مجبور شدند از مواضع تصرف شده عقب‌نشيني كنند. وقتي به پشت جبهه آمدیم، فرداي آنروز برادر بنام خيري كه مسئوليت معاونت نيروي لشکر ۸ نجف را عهده‌دار بودند؛ از طرف سردار شهید احمدکاظمی ، مأموريت داشتند كه دوباره گردان ذوالفقار بازسازي کنند تا براي عمليات ديگر آماده شویم. وقتي اين برادر سخنراني كرد و خواستار آمادگي رزمندگان براي عمليات شد و گردان هم تعداد قابل‌توجهي شهيد و مجروح داده بود. در اين موقع شهيد شيرزاد اولين كسي بود كه اعلام آمادگي نمود و خطاب به نيروها گفت برادران تعدادي از همرزمان ما شهيد شدند و اين دور از انصاف است كه ما برگرديم خانه بيائيد تا سازمان‌دهي شويم و دوباره وارد نبرد شويم كه تعدادي از برادران اعلام آمادگي كردند.


  • ← علی اکبر رئیسی

یکی از روزهای زمستان سال ۱۳۵۷ سردار شهید مصطفی رفیعی به خانه ی ما آمده بود، با برادرم ویکی دونفر دیگر ،صحبت از حسین می کردند.با اینکه من با علی ،برادرحسین دوست بودم وخیلی به خانه شان رفت و آمد داشتم ،اما تا حالا حسین را ندیده بودم. می گفتند در آبادان زندگی می کند ودر یکی از دبیرستان های آنجا درس می خواند. وقتی از صحبت هایشان این را شنیدم،با خودم گفتم: آدم مهمیه که تو آبادان درس می خونه، اون اَم تو دبیرستان.آن روزها تو طاقونک خيلي کم پيش مي آمد كسي بیشتر از ابتدایی درس خونده باشه! وقتی توی ذهنم فکرمی کردم حسین در آبادان درس می خواند،او را مثل دکتریا مهندس ها تصورمی کردم.به خصوص وقتی یاد صحبت های پدر و مادرم می افتادم که چند سال در آبادان زندگی کرده بودند.توی صحبت هایشان قرار گذاشتند با هم بروند خانه حسین تا هم اورا ببینند،هم از وضعیت انقلاب در آبادان وخوزستان خبر دار شوند. وقتی راه افتادند،من هم سرم را انداختم پایین و دنبالشان رفتم.خداخدا می کردم برادرم قاسم،مانع رفتنم نشود. با اینکه آن روزها اگر روزی دو سه بار علی را نمی دیدم شب نمی شد،اما اشتیاق دیدن حسین ،خیلی بیشتر از علاقه ای بود که به علی داشتم. وقتی توی اطاق کوچکی که حسین در آن بود قرار گرفتیم،زیر چشمی نگاهی به او انداختم.جوانی با موهای شانه کرده و روغن زده .


  • ←← آرامش حسین

سبیل های براق و روغن زده اش، صورت لاغر او را جذاب تر کرده بود. حسین هم مثل برادرم قاسم وچند نفر از جوانان طاقانک که توانسته بودند از روستا بروند ودر شهرهای دیگر کارکنند یا درس بخوانند،موهای شانه کشیده و مرتب داشت. این مشخصه آنها را از جوانان دیگر روستا که تابستان ها موهایشان را از ته می زدند و زمستان ها موهای بلند و شانه نکرده و ژولیده ای داشتند،متمایز می کرد. یکی از آنهایی که به دیدن حسین آمده بود، گفت: قضیه سینما رکس آبادان رو از رادیو شنیدیم،می گن بیشتر از سیصد نفر کشته شدن،درسته!؟ حسین گفت: شاید اَم بیشتر،اما شاه با این جنایت ها داره گور خودش رو می کنه،چیزی به سقوط نظام دیکتاتوری نمونده. ببینم اوضاع اینجا چطوره،مثل اینکه خیلی از کشور عقبه! یادم نیست کدام یک از مهمانها بود،آهی کشید و گفت: ما اینجا در اقلیت هستیم،همه جای کشور چماق دارا ومامورای رژیم از دست مردم فراری اَن،اون وَخ ما اینجا از دست چماقدارا فراری هستیم!حسین خندید و گفت: باید اَم اینطوری باشه،استانی که هیچ ارتباطی با دنیای خارج از خودش نداره،بهتر از این نمی شه،اما نباید نا امید شد.ما وظیفه داریم مردم رو آگاه کنیم! مصطفی گفت: من با حسین موافقم؛ در طاقانک ضد انقلاب نداریم، یعنی تو عامه ی مردم کسی نیست که با راه امام و راه ائمه مخالف باشه،اگه مخالفتی اَم می بینین،به خاطر اینه که مردم رو نا آگاه نگه داشتن. این مسئولیت ما را بیشتر می کنه! کسی که سر صحبت را باز کرده بود ادامه داد: ای آقا دلتون خوشه، من می گم ما اقلیتیم، اون وَخ شما از آگاه کردن مردم حرف می زنین! حسین گفت: توی تاریخ همیشه اینطوری بوده، اولِ هر نهضتی طرفدارای حق در اقلیت بودن،اما پای اعتقادشون وایستادن تا به پیروزی رسیدن،اگه اکثریت و اقلیت ملاک بود که امام حسین(ع)روز عاشورا باید تسلیم یزید می شد؛ نه ما عده مون کمتر از یارای امام حسینه،نه مامورای ساواک عده شون از لشکر یزید بیشتره. تعدادی از مردم هم که می بینین چماق به دست گرفتن از نا آگاهیه! وقتی حسین را نگاه می کردم ،آرامش عجیبی پیدا می کردم. آن روزدیگر از فکر این که مجبورباشم از خونه بیرون بیایم وچند نفر از چماقدارها جلویم را بگیرند و بخواهند به امام توهین کنم ،نمی ترسیدم. حسین داشت صحبت می کرد و من به عکس بزرگی از امام خمینی که به درختی تکیه داده بود و می خندید،نگاه می کردم.


  • ←← کربلای۵

اسفند ۱۳۶۵ عملیات کربلای ۵ آن شب ساعت دو تا چهار نوبت نگهبانی من با اسداله رفیعی بود. یک ساعتی می شد در یکی از سنگر های کمین بودیم. تانک های دشمن در گله های ده بیست تایی ویراژ می دادند و آرایش های مختلف می گرفتند. از بس هی این طرف آن طرف می رفتند و با نورافکن های روشن شان مانور می دادند،خسته شده بودیم. وقتی ده یا بیست تا تانک چند تنی با هم حرکت می کردند،مثل این بود که زمین لرزه ی ده ریشتری بیاید. دستم را محکم به لبه ی سنگر می گرفتم که نیوفتم! اسداله گفت:" می دونی چیه،سنگر کمین یه خوبی که داره،از یک نواختی خط بهتره. اونجا باید بشینیم و یا وجعلنا بخونیم که خمپاره های دشمن تو سرمون نیوفته یا خمپاره ای دشمن رو بشمریم! اما اینجا هم اون دوتا رو داریم هم تانک بازی دشمن رو می بینیم! پاسبخش طوری صحبت کرده بود که جرات نداشتیم یک لحظه چشم از خاکریز دشمن برداریم. صدای آشنایی در پاسخ ایست ما اسم رمز را گفت و آمد جلو،حسین شیرزادبود. سلام کردیم. خندید و گفت:" سلام،به به شمایین،چه خبر!؟" اسداله گفت:" خبری نیست،آتیش زیاد می ریزن،اما کار دیگه ای نمی کنن!" حسین گفت:" خیلی می ترسن،این آتیشی اَم که می ریزن،به خاطر ترسشونه،اگه مطمئن باشن که ما کاریشون نداریم،یه گلوله اَم شلیک نمی کنن!" گفتم:" تانک ها شون چرا مثل بچه ی آدم یه جا وای نمی ستن!؟" حسین خندیدو گفت:" تانک ها شون اَم که هی در طول دژاشون این طرف و اون طرف می رَن، فقط برای مانوره،خودشون اَم می دونن الکیه. دوسه نفری رفتیم نزدیک خاکریزشون،چن تا از بچه ها وانمود کردن که می خوان حمله کنن؛بیا و ببین چه داد و بی دادی راه انداختن,جیغ می کشن که وای باز بسیجی دارن میا ن !" ما که تا آن لحظه زل زده بودیم به خاکریز دشمن که مبادا ضد حمله کنن، با صحبت های حسین آرام شدیم. حسین ادامه داد:" نه از خودشون بترسین،نه از مانور تانک اشون ، اینکه هی این طرف و اون طرف ویراژمی دن ،معلومه خودشون اَم نمی دونن می خوان چیکار کنن،گیج اَن!" حسین که رفت،به اسداله گفتم:" دقت کردی آدم ایی مثل حسین،یا شاهمرادی رو آدم می بینه،آروم می شه. فکر نکنم تو وجود این ا اصلا ترس باشه!" اسداله سرش را تکان داد و چیزی نگفت.


  • آثارباقی مانده از شهید


بخشی از مناجات سردار شهید شيرزاد در جبهه خدایا، بارالها این پیر کهن سال که ریشه یک هزار و چهار صد سال اصالت در عمق مکتب دارد و آینده اسلام و ماندن آن مدیون اوست، او که همیشه زنده است و با این همه کهن سالی در آینده هم زنده است و هر روز متولد خواهد شد. این پیر جماران ،اسطوره مقاومت و ایمان، ابراهیم بت شکن زمان، نایب مهدی صاحب زمان در پناه خودت از هر گزندی محفوظ فرما و عمر گرامی وشریف او را به بلندی آفتاب طولانی بگردان، باشد که به هدایت او و رهبریت ایشان اسلام جهانگیر شود و زمینه حکومت مهدی موعود فراهم گردد و مستضعفان و رنجکشان وادی محنت و بلا ،زنجیره های اسارت را گسسته و با در دست گرفتن سرنوشت خویش حاکمان زمین گردند (آری آنان که وارثان حقیقی زمین هستند) بارالها خمینی این نام محبوب قرن ها و قلب ها را با جوهری از مهر با خطی زرین بر لوح دل های جهانیان بنگار. بارالها روحانیت این دژ محکم و استوار در مقابل سلطه و تعرض بیگانگان و کفار را در پناه حمایت خویش محافظت فرمای و عزت آنان را افزون فرما. خدایا جهان را ظلم و جور فرا گرفته است در فرج مولای ما تعجیل فرما. بارالها تمامی خادمین صدیق اسلام و انقلاب اسلامی را در کنف حمایت خویش محافظت فرموده توفیق بیشتر ؟ خدمت به آنان عنایت فرما. خدایا ریاست جمهور محترم، محبوب و مکتبی شاگرد مکتب ولایت و فرزند امام امت ،حضرت حجت الاسلام سیدعلی خامنه ای را در پناه خویش محفوظ بدار. خدایا ریاست محترم مجلس شورای اسلامی حضرت حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی را محافظت فرموده توفیق خدمت بیشتر به اسلام و مسلمین عطا فرمای. بارالها اینان افتخاران و مهره های پرارزش انقلابند آنان را از هر خطری مصون بدار.


  • ← مرابه شهیدان برسان

خدایا خوف و وحشت و اضطراب را بر دل های دشمنان دین و میهن حاکم گردان.خدایا شهیدان اسلام از بدر احد، خندق، حنین تا کربلای حسین (ع) و از کربلای حسین (ع) تا کربلاهای ایران غریق رحمت خویش ساخته، شهدای انقلاب اسلامی با شهدای صدر اسلام و شهدای کربلا محشور گردان. خدایا حق شهدا، این سالکان طریق حقیقت به گردن ما بسیار است ، بر ما توفیق عنایت فرمای که بتوانیم به وظیفه اسلامی و میهنی خویش چنان عمل نموده که فردا در مقابل آنان روسیاه و شرمنده نباشیم. خدایا هر چه بیشتر شهید می دهیم صف های عاشقان شهادت بیشتر می شود. چرا که اینان شاگردان مکتب حسینی اند و کاروان های کربلای تاریخند، می سوزند تا نور همان شعله ای باشند که فراراه دیگران و گرمی بخش و رونق محفل یاران است،خدایا اینان راه را یافته اند و ما گمراهان گیح و سرگشته از این سو به آن سو می رویم و از یافتن راه عاجزیم . پس ما را به این راه هادی باش و همت والا و استوارتر و عزمی راسخ و ایمانی بیشتر بر ما ارزانی فرما. خدایا، یاران و دوستان یکی پس از دیگری رفته اند و من مانده ام و کوله بار مصیبت ،بر من غمزده و مدهوش وسرگردان کرمی کرده و مرا به آنان برسان. خدایا خوف و وحشت و اضطراب را بر دل های دشمنان دین و میهن حاکم گردان. خدایا هنگام برخورد با دشمن جرأت و شهامت و جسارت عطا کن، خدایا نمی خواهم پوچ باشم، نمی خواهم نادان بیایم و نادان بروم ،می خواهم در مسیر تو گام بردارم و به سوی حق حرکت کنم. خدایا نمی خواهم در بستر بمیرم، خدایا مرا از باده سرخ شهادت جامی ده، خدایا قلبم را از نور ایمان معرفت مملو فرما، خدایا اعضاء و جوارهم را از گناه و لغزش دور دار، خدایا قفلی محکم بر زبانم بزن ،همین زبانی که می دانم مرا به آتش دوزخ خواهد افکند. ای زبان از غیبت و تهمت و خطا لحظه ای باز ایست.


← ربنا

رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ [۱]

بارالها بر من صبر عطا فرما و قدم ای مرا ثابت و استوار گردان و مرا بر کفار پیروز گردان. خدایا چشمهایی به من عطا فرما که جز حق نبینم و از هر آنچه باطل است چشم بپوشم. خدایا ترس، زبونی و سستی را از ما دور گردان. خدایا گوش هایی به من عطا فرما که جز حق نشنوم و از شنیدن تهمت، غیبت و افترا کر شوند. خدایا دست هایی به من عطا کن که اسلحه جهاد بر علیه کفر بر گیرم و با آن به یاری مظلومان بشتابم. به دست هایم نیرو و قدرت عطا کن تا خدمت مستضعفان توانم کرد، خدایا پاهایم را نیرومند و استوار و مقاوم گردان تا بتوانم در راه تو گام بردارم.


وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم اين بنده حقير و ضعيف الهي حسين شيرزاد طاقانكي فرزند غلامحسين به يگانگي وحدانيت خداوند شهادت مي‌دهم. اشهدان‌لااله‌الاالله و شهادت مي‌دهم كه محمد(ص) رسول و پيامبر خداوند است كه براي هدايت بشر برانگيخته شده است. اشهد ان محمداً رسول الله و شهادت مي دهم كه علي عليه‌السلام جانشين پيامبراكرم و اميرالمومنين است و حكومت خدا در روي زمين از علي و خاندان مطهر اوست و ولايت فقيه را همان راه ائمه مي دانم و اگر بخواهيم حكومت خدا پياده شود بايد به ولايت فقيه معتقد باشيم. ما را خداوند آفريده است و هر آن اراده كند مي‌ميراند. پس سپاس بيكران خداي باريتعالي را كه اين همه نعمت به ما داده است و ما از شكر آن عاجزيم. از دست و زبان كه برآيد كز عهدة شكرش بدر آيد بنده همان به كه زتقصير خويش عذر به درگاه خداي آورد ورنه سزاوار خداونديش كس نتواند كه بجاي آورد


  • نیایش


خدايا: تو براي ما پيامبران و امامان و هاديان فرستادي: تو زمين وحشي را گاهواره‌اي امن براي زيستن ما قرار دادي. تو براي هدايت ما آيات و بينات نازل نمودي. تو بهترين نعمتها را براي ما فراهم ساختي. از انواع خوردنيها ـ آشاميدنيها و ديگر اسباب و ما بندگان عاصي و خاطي و گنهكار با اين همه نعمت باز هم دست به عصيان زده و مرتب در حال ارتكاب گناه هستيم. خدايا اگر ما را نبخشي و عفو نكني واي بر احوال ما .چكار خواهيم كرد؟ كجا خواهيم رفت؟ خدايا مي‌دانم تو رئوف و مهربان هستي مي‌دانم تو رحيمي تو كريمي. بر جرائم اعمال ما قلم عفو كشيده از گناهان ما درگذر .خدايا يك آن ما را به خودمان وامگذار. خدايا حق محمد و آل محمد بر ما عظيم است پس اللهم صلي علي محمد و آل محمد(ص). خدايا بر محمد و خاندانش درود فرست و محبت آنان را در قلوب ما هميشه مستدام بدار. اين بنده با شناختي كه از اسلام و احكام آن دارم و مي دانم كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا در همة زمانها صدق مي كند و با شنيدن صداي هل من ناصراً ينصرني فرزند زهرا خميني كبير رهبر بيدار و هوشيار امت اسلامي به ياري دين خدا شتافتم. آمدم تا اگر خداوند توفيق دهد و عنايت خويش را شامل حالم بنمايد قدمي هرچند كوچك در راه قطع سلطة اجانب شرقي و غربي و اين شيطانهايي كه بر سر راه دين خدا سد ايجاد كرده‌اند برداشته و جهاد نمايم.


  • جهان بینی الهی


آمدم تا برادر سياهم را كه در آفريقا با آن همه ذخاير عظيم اقتصادي از ريشه علف تغذيه مي‌كند و هر روز از فرط گرسنگي و بيماري جان مي‌دهد ياري دهم. آمدم تا برادر استعمارزده آسيايي‌ام را یاری دهم برای رها شدنش از چنگال طاغوتيان. آمدم تا به دشمن بگويم اگر مردي بيا و با من و امثال من بجنگ. چرا بر روي كودكان ـ زنان و پيران بمب و موشك پرتاب مي‌كند. آمدم تا برادران فلسطيني و لبناني‌ام را ياري نمايم. اي آوارگان جنوب لبنان و فلسطين من به ياري شما به اينجا آمده‌ام. اي مسلمانان مبارز فيليپين من به ياري شما به اينجا آمده‌ام ـ اي ارض طاهره قدس من براي آزادي تو و رهايي تو از وجود كفار ـ مشركين و ملحدين به اينجا آمده‌ام. اي مستضعفين من براي رهاشدن شما از چنگال ابرقدرتها و طاغوتها و شيطانها به اينجا آمده‌ام، اي خانواده‌هاي شهدا ـ اسرا ـ مفقودين هروقت به روي شما نگاه مي‌كنم شرمنده مي‌شوم و از خودم خجالت مي‌كشم آمده‌ام تا آنجا كه در توان دارم راه فرزندان شما را ادامه دهم. بدانيد كه اسلحه‌هاي آنان به زمين نمي‌ماند و هرچه بيشتر شهيد مي‌دهيم صف عاشقان شهادت بيشتر مي‌شود. چرا كه خون شهيدان محرك حركت ما است. ببينيد پس از هزار و چندين سال چگونه خون حسين(ع) هنوز مي‌جوشد و صداي او در گوشهاي رهروانش طنين‌انداز است .اي آنانكه نشسته‌ايد ديگر نشستن سزاوار نيست. بپاخيزيد و به ياري فرزند زهرا رهبر امت بشتابيد و اگر مي‌خواهيد اسلام باشد به جبهه بيائيد كه امروز ماندن اسلام بستگي به پيروزي در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل دارد. به جبهه‌ها بيائيد و به مسئوليت انسان بودن عمل كنيد. اگر قدرت اسلام نبود كدامين نيرو مي‌توانست حكومت تا بن دندان مسلح طاغوت و فرعون زمان را بشكند. اگر قدرت اسلام نبود ،كدامين نيرو مي‌توانست با دست خالي در مقابل دشمنان قدار مقاومت كند . اگر قدرت اسلام نبود كدامين نيرويي مي توانست اين دشمن را كه داخل خانة ما آمده بود پيروز كند و الآن هم او را در خانه‌اش تعقيب نمايد. خدايا اسلام و اين حكومت جمهوري اسلامي را كه زمينه‌ساز حكومت مهدي موعود(عج) مي‌باشد در پناه حمايت خود پيروز و موفق و پايدار كن.


  • وصیت به دوستان

از تمامي دوستان و آشنايان خود و تمامي آناني كه امكان دارد از من ناراحتي داشته و يا آزاري به آنان رسانده باشم طلب حلاليت مي‌كنم و انشاءالله اين حقير را عفو فرمايند. و به آنان مي‌گويم كه زرق و برق دنيا شما را گول نزند .دنيا هيچ ارزشي ندارد. تقوي الهي را در نظر داشته باشيد. از دلبستگي به دنيا بپرهيزيد تا سعادت آخرت نصيب شما گردد. برحذر باشيد از غيبت ـ تهمت ـ افتراء ـ دروغ و سستي و تكبر. بار ديگر از دوستانم چنانچه از من رنجشي در دل داشته‌اند عذر خواسته طلب حلاليت مي‌نمايم و مي‌دانم كه دوست خوبي براي آنان نبوده‌ام و لياقت دوستي آنان را نداشته‌ام.


  • وصیت به عشایر


از مردم كوهرنگ اعم از عشايرو روستاييان، طلب حلاليت مي‌كنم و مي‌دانم كه بنحو احسن نتوانستم به شما خدمت كنم ولي شماها انشاءالله عفو مي‌نمائيد. اي عشاير سلحشور و قهرمان كوهرنگ ای غيور مردان؛ به حمايت از امامتان رهبركبير انقلاب بپاخيزيد و براي نبرد با صداميان كافر به جبهه‌هاي جنگ حق عليه باطل حمله‌ور شويد. اين زندگي هيچ ارزش‌ماندن ندارد. به ماديات و دنيا دل نبنديد. امام در مورد شما فرمود: عشاير ذخاير انقلابند. پس شما پشتيبان هستيد و وظيفه داريد از انقلاب و اسلام حمايت و پشتيباني نماييد. با آمدن به جبهه و پيوستن به صفوف مجاهدان في‌سبيل‌الله به نداي امام لبيك گوييد. از خداوند توفيق همه شما را خواستارم. اي مردم امروز روز امتحان است و خداوند الآن دارد ما را امتحان مي‌كند .بايد مواظب باشيم كه از قافله عقب‌نمانيم. مگر نه اين است كه همه ما بايد بميريم. اگر اين چنين است چرا نبايد در راه حق كشته شويم؟ نماز را بپاي داريد كه نماز ستون دين است. و روزه بگيريد كه باعث تقرب نفس است و به احكام الهي عمل نمائيد. والسلام و عليكم حسین شیرزاد طاقانکی[۱]

پانویس

  1. سایت خط سرخ