شهید احیا محمد خان کلابی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

نام : احیامحمد محل تولد : بجنورد نام خانوادگی : خان‌کلابی‌ تاریخ شهادت : 1365/10/04 نام پدر : امیر مسئولیت : رزمنده‌ گلزار : انصارالحسین‌ خاطرات: احیا قبل از اینکهبه شهادت برسد، به من گفته بود که خواب دیده ام گلوله به قلبم اصابت کرده و شهید شده ام که همین گونه نیز به شهادت رسید. زمانیکه احیا محمد در بیمارستان بستری بود، یک روز که به ملاقات او رفتم دیدم اشک در چشمانش حلقه زده. از او پرسیدم: چرا گریه می کنی؟ گفت: می ترسم این بیمارستان مانع از تحقق آرزوی من که شهادت در راه خداست بشود. احیا محمد در عملیات کربلای 4 در خاک عراق به شهادت رسیده و نزدیک 60 روز در زیر خاک مدفون بود . در عملیات کربلای 5 که رزمندگان اسلام به پیروزی رسیدند توانستند جنازه اش را از زیر خاک بیرون بیاورند او بر اثر اصابت تبر نتوانسته بود از آب رد شود و بعد از مدتی همانجا به شهادت میرسد . قبل از عملیات کربلای 4 من و خواهرانم به اتفاق احیا کنار پدرمان نشسته بودیم، پدر به احیا گفت حالا که برادرت علی شهید شده و تو هم چند نوبت به جبهه رفته ای این دفعه دیگر نرو وقتی احیا با مخالفت پدرش روبرو شد از شدت ناراحتی چندین بار سرش را به دیوار کوبید که ما مانع شدیم در همین حال به اتاق دیگر رفت و با خواندن دعا و نماز از خدا برای ما طلب مغفرت کرد که چرا ما با جبهه رفتن او مخالفت می کنیم. یک بار برای اینکه مانع از رفتن او هب جبهه شوم در راه آهن او را محکم در آغوش گرفته بود و نمی گذاشتم او برود با حرکت قطار او ناگهان خود را رها کرد و به سرعت خودرا به قطار رساند و سوار شد. هنگامی که می خواست به جبهه برود به او گفتم: اگر بروی من شیرم را حلالت نمی کنم . که او در جواب من گفت: حلال کنی یا نکنی وقتی شهید شوم حلال می شود بعد از این حرفش به او گفتم برو خدا نگهدارت. یک شب خواب دیدم از پدر شهید که سند ازدواجمان در دستش می باشد علت کنده شدن یکی از برگه های آن را می پرسم . این خواب را برای مادر شهید تعریف کردم که ایشان در جواب گفتند: اگر یکی از برگه ها کنده شده احیاء محمد شهید خواهد شد که همین طور هم شد . پدر مرحوم ایشان می گفتند: شبی احیا محمد را در خواب دیدم که به پرنده ای سفید نشسته و در حالیکه دو فرشته آن را همراهی می کنند پیش من می آید وقتی به من رسید گفت پدر نگران حال من نباشید زیرا حالم بسیار خوب است و مشکلی ندارم سپس پدرش وقتی از او در مورد آن دو فرشته که همراهش بودند سئوال می کند که او در خواب می گوید این دو محافظان من می باشند. برادرم احیا محمد اکثرا" برای من و برادر کوچکم که آن زمان تقریبا" سن زیادی نداشتیم کتابهایی از قبیل رفتار امامان وزندگینامه آنان را می گرفت و موقعیکه می خواست جایزه ای بدهد می گفت: این کتابها را بخوانید . سپس از ما چند سؤال می کرد و اگر به سؤالهای او خوب جواب می دادیم ، به ما جایزه می داد.من آن زمان از این کار برادرم چیزی متوجه نمی شدم ، ولی پس از شهید شدنش فهمیدم این کار را بخاطر این انجام می داد که ما همیشه کتابهای دینی و مذهبی مطالعه کنیم و بفهمیم که امامان ما چگونه زیستند و چگونه و برای چه به شهادت رسیدند. حالا متوجه شدم که راه برادرم نیز راه امام حسین(ع) بوده و خواسته او نیز رضای خداوند بوده است. هیچ وقت از یادم نمی رود آخرین خداحافظی او قبل از رفتن به جبهه بود که نواری به من داد وگفت: هر وقت دلتنگ شدی این نوار را گوش کن- نوار درباره روضه خوانی حضرت زینب در سوگ برادر بود- دائم می گفت: وقتی من نیستم ناراحت نشوید زیرا همه ما یک روز به این دنیا آمده ایم و روزی هم باید از این دنیا برویم و بازگشت همه انسانها به سوی خداست.[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده