شهید حسین کللی خورموجی
محتویات
زندگی نامه
سال ۱۳۳۷ در كلبه ساده «عبدالحسين كللي» كه نهر آبي از كنار آن ميگذشت، كودكي متولد شد كه به علت عشق و علاقه خانواده به حضرت امام حسين(ع)، نام او را «حسين» گذاشتند. مادري با عصمت و پاكدامن به نام« سكينه»، فرزندی با عشق به اهل بيت و علاقمند به فرايض ديني را پرورش داد.
- تحصیلات
دوره دبستان و دبيرستان را در آموزشگاه ادب گذراند و به علت شرايط سخت زندگي و عدم توانائي تحصيل در شهر ديگر، پس از اتمام دوره سه ساله اول دبيرستان با مشورت علمای محل و افراد متدين ،سال ۱۳۵۲ وارد نیروي هوائي ارتش شد.
- مبارزات انقلاب
پس از طي دوره لازم و اخذ درجه گروهباني به بوشهر منتقل شد. در سال ۱۳۵۷همراه با ساير دوستانش به ارشاد و هدايت و تبليغ آرمانهاي امام راحل پرداخت كه بارها مورد اذيت و آزار مسئولين وقت پايگاه هوایی بوشهر قرار گرفت. همزمان با شدت گرفتن مبارزات انقلاب در پايگاه هوائي گروه مقاومت تشكيل داد. او در مسجد «ولي عصر(عج)» خورموج هم گروه مقاومت ايجاد كرد. در اوائل پیروزی انقلاب در كميته انقلاب اسلامی(سابق)بوشهرفعالیت می کرد. اودرتشکیل گروه مقاومت پايگاه هوائي بوشهر نیزخدمات شاياني انجام داد.
- حضوردرجبهه
با آغاز جنگ تحميلي به جبهه رفت.ابتدا در ستاد جنگ های نامنظم شهیدچمران حضور داشت. او در سه عمليات مهم شركت کرد:
۱-آزاد سازي سوسنگرد. ۲- شكست محاصره آبادان. ۳ – عملیات بزرگ فتح المبين در منطقه عملياتي شوش كه منجر به شهادت شهيد شد.
حسین درسوم فروردین۱۳۶۱ درعمليات فتح المبين در جبهه شوش به شهادت رسيد.
خاطرات
يك روز سرد زمستان گفتم: يك ذره نفت نداريم. ميتواني با همين دوچرخهاي كه سوار هستی مقداري نفت برايمان بياوري. گفت: اين دوچرخه بيت المال است و مربوط به خودم نيست. اگر مشكل پيدا كرد و خراب شد و شكست، مسئوليتش به عهده من است.برای تامین نیازهای زندگی هیچ موقع از وسایلی که تحویل او بود استفاده نمی کرد.
- همسر شهيد
ليلا (صغري) كللي خورموجي هستم. ۴ سال در كنار هم بوديم و حاصل پيوند ما سه پسر به نامهاي مصطفي، مرتضي و مجتبي است.
دختر عمو و پسر عمو هستیم. يكسال و نيم به طور مستمر در جبههها حضور داشت. وقتي ميگفتم :«حسين، چند ماهي هم كنار ما بمان، بچهها به محبت تو نياز دارند.» ميگفت: «زن! چطور ميتوانم در خانه راحت بنشينم و شاهد شهادت دوستان عزيزم باشم.»
وقتي ميخواست به جبهه برود، با تمام مشكلاتی كه بود، به من گفت: فرزند مظفري كه همسايه ماست، ميخواهد عروسي كند. هر كمكي كه از دستت برميآيد از فرش، غذا پختن و ... از آنها دريغ مكن. بيش از خودمان به فكر مردم بود.
يك روز سرد زمستان گفتم: يك ذره نفت نداريم. ميتواني با همين دوچرخهاي كه سوار هستی مقداري نفت برايمان بياوري. گفت: اين دوچرخه بيت المال است و مربوط به خودم نيست. اگر مشكل پيدا كرد و خراب شد و شكست، مسئوليتش به عهده من است.برای تامین نیازهای زندگی هیچ موقع از وسایلی که تحویل او بود استفاده نمی کرد.
به سفارش مكرر حسین با وضوبه بچهها شير می دادم. بحمد الله هر سه تاي آنها با بركت خون شهيد و لطف خداوند و رعايت مسائل توسط خودم، خوب و پاك تربيت يافتهاند.
در طول چهار سالي كه در كنار هم بوديم، يك مرتبه هم تندي يا پرخاش نکرد. حركت ناشايستي از او ندیدم . نسبت به امور شرعي و زندگي مسئولیت پذیربود.
سال ۱۳۵۶ ازدواج كرديم و باتوافق دوتايمان و بدون مخالفت كسي مهريه را سه هزار تومان نوشتند كه در آن زمان بسيار كم بود.
- احمد كللي
آنروز آخر شهريور ۱۳۵۹ بود و من در پايگاه منزل پسر عمويم رضا كللي بودم كه ناگهان صداي چند انفجار عظيم بلند شد. ما همگي بيرون دويديم و شهيد حسين كللي را كه يك اسلحه ژ۳ دستش بود، ديدیم كه فرياد ميزد كه: نااهلها و نامردها پايگاه و باند فرودگاه را زدند. هر چه شليك كردم نتوانستم يكي از هواپيماهايشان را ساقط كنم. در حاليكه ميدويد و با خشم فرياد ميزد، ميگفت: به خدا به حسابشان ميرسم. نكته مهم در آن لحظه حساس آرامشي بود كه شهيد سعي مي كرد به مردم بدهد.
از خاطرات شيرين، ساختن بناي« مسجد ولي عصر(عج)» بود. ميخواست به سرعت کار مسجد تمام شود. روزهاي تعطيل همه بچهها را جمع ميكرد و كارهاي مانده و ناتمام را تمام ميكرديم. در ساختن محراب مسجد چقدر اصرار داشت. اين قدر شب و روز كار كرد و همه را فعال كرد تا مسجد تمام شد. خودش در مسجد، پايگاه مقاومت به وجود آورد، بچهها را براي نگهباني شهر ميفرستاد و موقع جنگ تعداد زيادي از بسيجيها را خودش به جبهه اعزام كرد.
- جعفر مظفرنژاد
صميميترين دوست من بود، علاوه بر دوستي قديمی، ما با هم نسبت داشتيم. چقدر در ساختن مسجد ولي عصر، خون دل خورد و بچههاي محل را به كار وا داشت. علاقه عجيبي به روحانيت داشت. در جو اختناق حکومت شاه،با اينكه سرباز نیرو هوائي بود، ولي به قضاوت تمام دوستانش فعاليت سياسي بر عليه رژيم داشت و حتي تصميم بر فرار و بر كناري از نيروي هوائي را داشت كه با همكاري با بزرگترها و روحانيون محل تصميم گرفت بماند و ديگران را ارشاد و راهنمائي كند. بنيانگذار پايگاه مقاومت مسجد محل بود. با وجود لباس خوني و چهره سوخته شهيد، نورانيت خاصي در چهره او مشاهده ميشد و تبسم شيريني بر لبش بود.
آثار
تـا كللـي شـد شـهيد، بر سـر پيمـان خــويش كرد به جانان نثار، با دل و جان، جان خويش
- گل لاله
تـا كللـي شـد شـهيد، بر سـر پيمـان خــويش كرد به جانان نثار، با دل و جان، جان خويش جان شريفش حسين، خاك ره دوسـت كـرد با دل وجان عرضه كرد، گوهر ايمان خويش ديـده خـود را ببسـت، از سـر ملك جهــان حق وحقيقت نمود، همـدم مهـمان خـويش راه غــم روزگــار، در دل او بســـته شـــد در دل شب تا گشود، ديـدة گـريـان خـويش سيـنة بـي كينــهاش، گنج وفا بود و عشـق پـر ز گل لاله كـرد، وسعـت بسـتان خـويش ريخت بدامـان خـاك، تـا ز شــرف خــون او پـر ز شقـايق نمـود، صحـن گلسـتان خــويش كـرد زمسـتان ســرد، وسعــت ســبز بهــار زندگـي نـوگـرفت، لحظـهي پايـان خـويش سيد محمد رضا هاشميزاده
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ وَلا تَفَرَّقُوا [۱]
وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ [۲]
بلي، اين گفتههاي قرآن است كه:« گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته ميشوند،مردهاند؛ خير، آنان زندهاند و نزد پروردگارشان متنعمند و روزي ميخورند». اين بنده گنهكار هم اكنون ، به خواست خداوند در هم كوبنده ظالمان و ستمگران، به جبهههاي حق عليه باطل ميروم ، تا شايد مقداري از دين خود به اسلام را ادا کنم و این انجام وظیفه قبول درگاه خداوند بگردد. باشد که به مهماني بسيار عظيم و با شكوه پروردگارم راه يابم؛ اگر لياقت آن را داشته باشم. درخواستم از مؤمنين و صالحين عابد اين است كه، به فكر دين خدا باشند تا هم در اين دنيا و هم در آخرت رستگار شوند و از صراط مستقيم منحرف نگشته و به گروههاي چپ و راست ، روي خوش نشان ندهند. بدانيد كه «اَلدُّنْيا مَزْرَعَةُ اْلاخِرَةُ». [۳] اين دنيا وسيلهاي براي رسيدن به آخرت و دل از تجملات دنيا بستن است. به فكر آخرت باشيد و به فرمان خدا گردن نهيد؛ باشد كه رستگار شويد. «خدايا! خدايا! تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار» حسين كللي
پانویس
۱. ↑ آل عمران(۳)آیه۱۰۳
۲. ↑ آل عمران(۳)آیه۱۶۹
۳. ↑ پایگاه اطلاع رسانی حوزه