شهید سهراب فلاحتی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سهراب فلاحتی
شهید سهراب فلاحتی.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد ۱۳۴۴ ، گرگان ، گلستان
شهادت 1364/03/31
محل دفن گلستان ،گرگان



زندگینامه

شهید سهراب فلاحتی فرزند صفر در 5 اردیبهشت سال 1338 در روستای فریدر از توابع شهرستان شاهرود دیده به جهان گشود. خانواده شهید در سن 6 سالگی او به شهر گرگان کوچ نمودند. از آنجایی که مادر شهید علاقه خاصی به ائمه اطهار (علیه السلام) داشت، خادمی امامزاده عبدالله گرگان را تقبل کرد. سهراب وقتی که به سن 7 سالگی رسید به مدرسه رفت و دوره 5 ساله ابتدایی را با موفقیت گذراند. برای ادامه تحصیل به مدرسه راهنمایی سردار جنگل رفت و تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. در تمام این دوران درسش خوب بود و علاقه فراوانی به ادامه تحصیل داشت. او همیشه نماز را اول وقت می خواند، علاقه بسیار زیادی به مادرش داشت و برای ایشان احترام خاصی قائل بود. علاقه خاصی به امام خمینی و شهید بهشتی داشت. سهراب در دوران مبارزات خیابانی مردم علیه رژیم شاه سال 1357 حدود 19 سال داشت و پا به پای مردم در تظاهرات شرکت می کرد. او با همسرش از طرق خاله که آن زمان در بیمارستان همکار بودند آشنا شد. همسرش می گوید: سهراب را به این علت انتخاب کردم که از نظر مادی و طبقه اجتماعی با من یکی، فردی با ایمان، مومن و اخلاقش نمونه بود. با قرآن مأنوس و از زمانی که خود را شناخت با قرآن بود. در جلسات قرآن، دعای کمیل و نماز جمعه شرکت می نمود. آن بزرگوار پس از چندین سال جان فشانی در مبارزه با بعثیون عراق، سرانجام در تاریخ 1364/09/17 در منطقه عین خوش بر اثر اصابت تیر مستقیم به بدنش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزار این شهید گرامی در گلزار شهدای واقع در امامزاده عبدالله شهر گرگان به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

خاطرات

خاطره ای از نزدیکان شهید صحن امام زاده، پر از جمعيت بود. تقريباً در وسط حياط، قبري آماده ي در آغوش گرفتن يكي از فرزندان خود بود، هماني كه از خاك برآمده بود و دوباره در خاك فرو ميرفت. سهراب روي تل خاك ها نشسته بود با موهاي ژوليده و قيافه اي سخت، گرفته. مادرش پيراهني سياه به تن او كرده بود و او در انتظار ديدن تابوت پدر، از همه مبهوت تر بود. ناگهان صداي جيغ و شيون بلند شد و فرياد «لا اله الا الله» از آمدن جسد پدر خبر داد. حالا سهراب روي تل خاك ايستاده بود و سعي مي كرد با بلند كردن خود بر روي پنجه ي پا اطراف را بهتر ببيند. تابوت از روي شانه ها پايين آمد و دقايقي بعد، پدر در آغوش خاك ها آرميده بود. خاك امام زاده قاسم گرگان، اينك پيكر مردي را در برميگرفت كه سال ها خادم آن فضاي روحاني بود. انگشت ها آرام آرام در خاك فرو مي رفتند و آنگاه با جاگذاشتن اثر خود و با خواندن فاتحه اي كه صاحب آنها مي خواند، صحن امام زاده را ترك مي كردند. سهراب با قد و قواره ي كوچك و قلب نازكش، آنجا را وداع گفت. روز هفدهم آذرماه 1364 بود كه صحن امام زاده، دوباره پر از آدم هاي جور واجور شد و صداي، «عزا عزاست امروز ـ ارتشي دلاور ـ پيش خداست امروز» فضاي امام زاده را پر كرده بود. كمي دورتر از قبر پدرِ سهراب، قبر ديگري آماده ي پذيرفتن مهماني تازه بود. مهماني كه او را شهيد مي خواندند و نام اين تازه وارد سهراب فلاحتي بود. ارتشي دلاوري كه پس از مرگ پدر، با سختي و مشقت بزرگ شد، وارد ارتش گرديد و آنگاه به انقلاب پيوست. با شجاعت هفت سال در راه حفظ انقلابش جنگيد و همانطور كه داوطلبانه به تمامي عمليات ها مي رفت، داوطلبانه آغوش خويش را به روي شهادت گشود و آرامش ابدي را، به بهاي نثار خون خود، خريدار گشت. [۱]

نگارخانه تصاویر

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده