شهید سید غلام حسین موسوی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

شهید سیدغلام حسین موسوی

تاریخ تولد :1341/01/01

تاریخ شهادت : 1363/07/05

محل شهادت : نامشخص

محل آرامگاه :گیلان - رشت - طالم سه شنبه


زندگی نامه

شهید سید غلام حسین موسوی فرزند سید موسی در سال 1343 در خانواده ای متدین و مذهبی چشم به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع پنجم ابتدایی ادامه داد و سپس در کار کشاورزی کمک حال پدرش بود و در همه حال به همه ی خانواده ی خود کمک می کرد. در سال 1362 به عنوان سرباز وظیفه به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد .

برای آخرین بار که به مرخصی آمد حال و هوای خاصی داشت و تمام سعی خود را کرد که در این 10 روز مرخصی به همه آشنایان و دوستانش سرکشی کند و از آنها حلالیت بطلبد. حتی پیش یکی از دوستان خود رفت و انگشتری به او هدیه داده و گفته بود که این آخرین مرخصی من است. این انگشتر را برای یادگاری از من نگه دار. حتی در موقع رفتن پولی که پدرش بابت مخارج راه به او داد، نمی گرفت اما چون مادرش ناراحت شده بود پول را می گیرد و می گوید : این بار پول نیاز ندارم، این پول را برای مخارج ماه محرم به مسجد هدیه کنید . ولی باز مادرش اصرار می کند و او پول را گرفته و به دور از چشم مادر زیر فرش می گذارد که بعد از رفتنش خانواده متوجه این مسئله می شوند .

در لحظه ی خداحافظی چندین بار مادرش را در آغوش گرفت و او را بوسید مخصوصاً پیشانی مادر را، و یک نگاه عمیق به چهره اش کرد و دست مادرش را در دست برادر کوچکش قرار داد و گفت: جان تو و جان مادرم، مواظب مادر باش. هنگام رفتن چند قدمی که خانواده او را بدرقه می کردند دائم بر می گشت و خانه را نگاه می کرد و با رفتار خود به خانواده اش فهماند که این آخرین مرخصی است .

او هر بار که به مرخصی می آمد هنگام رفتن پدرش خیلی به او سفارش می کرد مواظب خودت باش اما او همیشه می گفت: پدرجان! هرچه خدا بخواهد همان است، و این را بدانید که اگر دشمن به هر یک از اعضای من تیر و یا خمپاره بزند، نمی تواند مرا از پا درآورد ولی اگر به سرم بخورد مطمئن باشید که شهید خواهم شد و اتفاقاً محل اصابت خمپاره به سر این شهید سرافراز بوده است .

سرانجام هنگامی که او روی تانک در حال حرکت بوده، خمپاره ای از سوی دشمن به سویش می آید و پشت سرش را می برد و او از روی تانک پایین می افتد و در تاریخ 1363/07/05 در حالی که فقط 6 ماه از سربازی او باقی مانده بود به فیض شهادت نائل آمد و در اهواز در منطقه ی عملیاتی کوشک در ماه محرم جان خود را تقدیم جمهوری اسلامی نمود.


خاطرات

خاطره ای از زبان خانواده شهید :

هنگامی که سید غلام حسین عزیز متولّد شد وقتی مادر به مزرعه می رفت ماری کنار این نوازد می آمد و بر روی سینه اش حلقه می زد و خواهر 12ساله اش که کار مراقبت از او را بر عهده داشت وقتی که متوجهی این مار می شد با شدت به دنبال مادر می دوید و این موضوع را به مادر می گفت. اما وقتی که خانه می آمدند دیگر اثری از مار نبود. مدتی این مار می آمد و می رفت و خانواده و به خصوص مادر از این موضوع بسیار ناراحت و نگران بودند و می ترسیدند که مار به نوزاد صدمه و آسیب برساند. پس از پرس و جو از مرد اهل دلی او می گوید این مار نگهبان فرزند شماست و وقتی که چلّه ی این نوزاد تمام شود دیگر این مار نخواهد آمد و همان گونه نیز شد و دیگر اثری از مار نبود .

زندگی شهد گل است که زنبور زمان آن را می مکد .

آنچه می ماند عسل خاطره هاست.[۱]

نگارخانه تصاویر

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش