شهید صبر علی لطفی مقدم
صبر علی لطفی مقدم | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | آذربایجان شرقی، هشترود، 1341/04/10 |
شهادت | کوشک، 1361/05/31 |
تحصیلات | سوم راهنمایی |
صبرعلی در سال 1341 در شهرستان هشترود به دنیا آمد. کودکیاش در جمع پرشور خانوادهای مهربان سپری شد. او در مکتب عاشقی سالار شهیدان (ع) با فرهنگ اسلامی آشنا گردید.
زمانیکه جنگ تحمیلی آغاز گشت، عاشقانه به صفوف رزمندگان اسلام پیوست. لطفی سرانجام در بیست و هشتم مردادماه سال 1361 در جبههی کوشک ( جاده بصره ) در سنّ 20 سالگی به شهادت رسید.[۱]
زندگی نامه
شهید«صبرعلی لطفی مقدم» در شهرستان هشترود به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود اما به دلیل مشکلات مالی روستانشینان در دوره پهلوی به پایتخت آمدند تا پدر خانواده کاری برای خودش پیدا کند. صبرعلی خوب درس می خواند. هروقت پدر و مادرش به مدرسه می رفتند معلمانش جز رضایت حرف دیگری نداشتند برای گفتن. او به مطالعه و داشتن اطلاعات در رشته های مختلف علاقه داشت. اصلا همین ویژگی باعث شد کم کم به مرجع اطلاعاتی خانواده و فامیل تبدیل شود. دوران انقلاب هم اگرچه سن و سال کمی داشت اما هروقت فرصت پیدا می کرد به تظاهرات می رفت. چندبار به برادر کوچکترش حمزه علی گفته بود«بیشتر کتابهایی که میخوانم برای این است که با امام خمینی ره اندیشه هایش و انگیزه های مردم برای انقلاب درست آشنا شوم. نباید فقط از روی احساسات در تظاهرات شرکت کرد.» پدرش کارگری ساده بود همین که صبرعلی قد کشید و کمی بزرگتر شد، برادرش را هم تشویق به کار کرد تا سه نفری مخارج خانواده را به دوش بکشند. اوائل جنگ بود که زمان سربازی اش فرا رسید. صبرعلی قبل از شهادت به مقام جانبازی هم نائل شد. در آزادسازی خرمشهر علاوه بر بدنش یک ترکش در سرش جاخوش کرد که درآوردن ترکش جان او را به خطر می انداخت. به خانواده اش می گفت:« این مهمان آهنی را دوست دارم. ان شاءالله در آن دنیا با همین مهمان کوچک به پابوس امام حسین ع می روم.» پدر شیهید با لهجه شیرین آذری می گوید:« دل های پاک، آرزویشان روی زمین نمی ماند.» چند ماه بعد صبرعلی به خانه برگشت. خاک سرد فقط تن سرد صبرعلی را پوشاند اما داغ دل پدر و مادرش را بیشتر کرد، عاقبت ترکش ها کار خودشان را کردند. صبرعلی آماده دیداری شد که بارها از آن حرف زده بود.
وصیت نامه
- اگر با مرگ من شب تاریک مظلومی پر نور میگردد پس هزاران بار مرا بمیرانید.
اگر دوری من از خانوادهام دلهایی را به یاد خدا خاشع میگردانند، پس ای بهترین کسانم! از من دوری جوئید اگر با ریخته شدن خونم انسانی آگاه میگردد پس بهای آگاهی تمام انسانها را با قطرات خونم بپردازید. ما با خون خود راه کربلا را جارو کردیم تا شما مردم بتوانید به راحتی در جاده و حریم سیدالشهداء؛ حضرت امام حسین علیه السلام حرکت کنید و برای همیشه آمر به معروف و ناهی از منکر و قیام کننده برای خدا باشید. اگر با گمنام مردن من آیین خدا جاوید میگردد پس جنازه مرا در دور دستترین نقاط غربت خوراک کرکسان کنید. اگر که پیکر خونینم باید وسیلهای برای یاد خدا گردد پس وای بر من اگر در خون خود خدا را نیابم. یاری خداوند و پیروزی شما نزدیک است. صبرعلی لطفی مقدم نصرمن الله و فتح قریب ساعت 12 بعد از ظهر، جبهه کوشک 1361/6/2[۲]
نگارخانه تصاویر
پانویس