شهید صمد اسماعیلی
شهید : صمد اسماعیلی فرزند : حیدر عضو : سرباز تاریخ تولد :۱۳۴۲ محل تولد : خرامه تاریخ شهادت ۱۶/۱/۱۳۶۸ محل شهادت :سردشت کردستان عملیات : ـــــــ محل دفن : گلزار شهدای امامزاده اسحاق خرامه
rId4
زندگی نامه
شهید صمد اسماعیلی بعد از گذراندن دوران طفولیت راهی مدرسه شدند و تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم در خرامه به پایان رساندند . و با گشایش مغازه زندگی خود را ادامه دادند و از این رهگذر در تامین مایحتاج زندگی خود و خانواده تلاش می کردند در همین ایام بود که ازدواج کردند و بعد از مدتی در تاریخ ۲۳/۴/۶۵ جهت انجام خدمت مقدس سربازی به ایران شهر اعزام شدند که پس از مدتی به مناطق جنگی اعزام گردیدند بعد از مدتی خدمت بر اثر بیماری موقت مرخصی گرفتند که پس از طی دوران نقاهت در تاریخ ۲۳/۹/۶۷ برای انجام بقیه خدمت سربازی به تهران اعزام شدندکه پس از مدتی به سردشت کردستان منتقل شدند و به عضویت نیروی مخصوص لشکر ۲۳ درآمدند و در تاریخ ۱۶/۱/۶۸ در جبهه سردشت در پست نگهبانی به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .
رفتار پسندیده ایشان با خانواده و مردم همیشه او را به یاد ما می آورد ، اهمیت دادن امر مهم صله رحم خصوصیت اصلی و اخلاقی ایشان بود . در رفع مشکلات و گرفتاریهای دوستان و آشنایان و دیگر اقشار مختلف مردم تلاش می کرد . به نماز اهمیت زیادی می داد و اگر بزرگترین معضلات و مشکلات در پیش روی داشتند یک لحظه نماز خود را ترک نمی کردند . در مجالس و محافل مذهبی خصوصا عزاداری اهل بیت (ع) فعالیت زیادی داشتند . در انجام فرائض دینی و مذهبی و واجبات و رعایت اخلاق و ادب خود و خانواده و آشنایان و دوستان سفارش می کرد .
در آخرین اعزامش هنگامی که با همه اقوام و اهل خانواده خداحافظی کرد عرض کرد : مادر من عازم راهی هستم که همه اولیا و پیغمبران اللهی آن را سفارش نموده اند و من هم منتخب این راه گردیده ام و با عنایت به آن که عید نوروز نزدیک است شاید لایق آن بودم که پروردگار مرا به نزد خودش فرا بخواند و دیگر شما را نبینم و هم اکنون در عوض دست شما را می بوسم . که بعد از چند ماهی از رفتنش به شهادت رسید .
و این قطعه شعری است که در دفتر خاطرات شهید به یادگار مانده است .
مرغ باغ ملکوتم نیم ازعالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند در بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به امید سر کویش پر و بالی بزنم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر زخاک برآرم
به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم
منبع [۱]