شهید مظفر کاهیدباصیری
شهید مظفر کاهیدباصیری
تاریخ تولد : 1340/06/02
تاریخ شهادت : 1362/04/04
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه : چهارمحال وبختیاری - بروجن - امامقیس
محتویات
زندگی نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
بنام خداوند زندگي نامه سرباز شهيد مظفر كائيدي از زبان پدرش
شهيد مظفر كائيدي در سال 1340 در روستاي امام قيص متولد شد و پس از شش سالگي به دبستان كلاس اول رفته و چون بنده وضع خوبي نداشتم نتوانستم او را به ادامه تحصيل دهم و در امر كشاورزي به من كمك مي كرده و روحيه خوبي داشته در امر فرمانبري بنده را هميشه اطاعت مي كرد و تا هجده سالگي شهيد مظفر كائيدي از بنده بسيار راضي و خوشحال بود تا اينكه رفت در بروجن به شغل كارگري مشغول به كار شد و در بروجن ازدواج نمود و از درآمد خود مقداري هم كمك به خانواده بنده مي كرد و مدت چهار سال كه ازدواج نموده بود در ماه يك بار به خانواده خود سركشي مي كرد و بسيار خوشحال بود و هميشه اين تقاضاي را از بنده داشته كه در راهپيمايي ها و جلسه هايي كه روحانيون پيرو خط امام هست من شركت كنم و ايشان در كليه مراسم و راهپيمايي ها كه در شهرستان بروجن مي شد از كار خود بي كار مي شد كه شركت مي كرد و هميشه به ياد امام امت و رزمندگان جمهوري اسلامي بود و تا در سال 61 خودش به خدمت سربازي رفت و مدت 10 ماه بود به سربازي رفته بود و هر موقع براي مرخصي به امام قيص مي آمد بسيار خوشحال و سر حال بود و افتخار مي كرد كه سرباز اسلام امام امت خميني بت شكن هست بار آخر بود كه به مرخصي آمد و به قدري روحيه خوبي داشت كه مرا بسيار خوشحال مي كرد و پس از مرخصي رفت به جبهه كه مركز خدمت او بود و در تاريخ 1362/03/04 به درجه رفيع شهادت رسيد در جبهه كربلا خوزستان بود و شهيد داراي يك فرزند هست و يك برادر و داراي شش خواهر و پدر و مادر مي باشد و فرزند او دو ساله با نام سعيد كائيدي مي باشد كه فعلا خانواده و زندگي شهيد در بروجن نزد مادر همسر شهيد مي باشد.
در پايان بنده پدر شهيد از خداوند متعال خواستار سلامتي امام امت و پيروزي نهايي رزمندگان اسلام را خواهانم. انشاءالله.
وصیتنامه
نام : مظفر
نام خانوادگى : كاهيدباصيرى
نام پدر: حسينعلى
تاريختولد : 1340/06/02
ش. ش : 32
محلصدورشناسنامه : امامقيس
تاريخ شهادت : 1362/04/04
نوع حادثه : حوادثمربوطبهجنگتحميلى
شرح حادثه : حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن - توسطدشمندرجبهه
استان : بنيادشهيداستانچهارمحالوبختيارى
شهر: ادارهبنيادشهيدبروجن
بسم الله الرحمن الرحيم
همشهريان همشهريان تا كربلا راهى نمانده عشق حسين مارا به اين وادى كشانده خدمت پدر بزرگوارم و مادرم سلام و صد سلام بر شما والدين كه توانستيد مرا بزرگ كنى و به اين جنگ حق عليه باطل بفرستيد پدر جان گر چه ما در جبهه هستيم وليكن دانشگاه انسان سازى است انسان را آنچنان تربيت مى كند كه گويى ما هر لحظه آرزوى حمله داريم تا به قبر امام حسين (ع) برسيم و پدر گراميم به مادر نگوئيد ولى مثل اينكه اين نامه آخرى من است و مرخصى آخرى هم همان بود كه تمام شد. پدرم بنده روز شمارى مى كردم هر چه زودتر سالم سر خدمت برسم و شما هيچ گونه ناراحت نباشيد و بنده الان كه نامه مى نويسم يك نگاه به عكس و جاى خالى هم سنگرم مى كنم و به دوستم مى گويم كه چه چيز بنويسم هم سنگرى كه بنده دو روز پيش بر روى تربت پاك او اشك شوق مى ريختم و در همان وقت پيمان با تربت مقدسش بستم كه تا آخرين قطره خونم در راه آزادى كربلا ايستادگى نمايم كربلائى كه ( عين الله بنى هاشمى شهيد) هميشه آرزويش را داشت يا اينكه شهيد شوم و يا آنكه كربلا برويم. برادرم قاسمعلى كاهدى و همشيره هاى مهربانم يك به يك سلام و دعا مى رسانم...
بگوئيد كه مظفر نوشته مثل اينكه ديگر روى پر مهر و محبت شما را نمى بينم.
پدر بزرگوارم يك حرف من اين است كه من نامه را نوشتم ولى شما استقامت از خود نشان دهيد خانواده ام را دعا مى رسانم بجاى من سعيد را ببوسيد و نه اينكه همين دفعه باشد به نظر من خدمتى كه از كوچكى به بنده كرده ايد بايد به سعيد هم بكنيد.
هر كه از حال ما شود پرسان
از قول من به تمام آنها سلام برسان
قربان شماكاهدى[۱]