شهید منصور زارع
شهید : منصور زارع تاریخ تولد : ۱۳۴۹ محل تولد : سلطان آباد نام پدر : علی اصغر تاریخ شهادت : ۲۱/۵/۶۵ عضویت : بسیجی محل شهادت : جزیره مجنون عملیات : محل دفن : گلزار شهدای امام زاده ابراهیم سلطان آباد
محتویات
زندگی نامه
شهید منصور زارع درنوزده مهرماه سال ۱۳۴۹ در خانواده ای ومذهبی و ساده چشم به جهان گشود دوران کودکی را در دامان پر مهر پدر ومادر گذراند ، در سن شش سالگی به دبستان رفت و به فراگیری علم ودانش پرداخت و در سال ۱۳۶۱ تحصیلات خود را در مقطع ابتدائی با موفقیت به پایان رساند و ترک تحصیل کرد ، او که نوجوانی کم سن وسال بود بعد از مدتی از ترک تحصیل، داوطلب اعزام به جبهه شد ، مدت چند سال در ایام که کار کشاورزی تمام می شد، منصور عازم جبهه ها می شد تا در آنجا نیز به کشورش خدمت کند . در تاریخ ۱/۷/۶۴ با اسرار خانواده با دختری که هم محلی او بود نامزد شد ، ولی نامزدی هم در رفتن او به جبهه خللی وارد نکرد وایشان دوباره جهت خدمت به کشور راهی جبهه شد و مدام ازدواجش را به تاخیر می انداخت سرانجام در تاریخ ۱۵/۳/۶۵ رسما زندگی مشترکش را با همسرش آغاز نمود و ازدواج کرد. بیش از یک ماه از ازدواجش نگذشته بود که در تاریخ ۱۶/۴/۶۵ برای همیشه با خانواده اش خداحافظی کرد و به جبهه های نور علیه ظلمت در جزیره مجنون شتافت ، قریب به یک ماه از اعزامش به جبهه می گذشت که در تاریخ ۲۱/۵/۶۵ در ساعت هشت شب عاشقانه به فیض عظمای شهادت –آرزوی همیشگی خود دست یافت. خصوصیات شهید منصور زارع: منصور از نظر اخلاق زبانزد خاص و عام بود ، با مردم ، اقوام و خانواده خود مهربان و صمیمی بود ، در خانه و اجتماع فردی فروتن ، مهربان و دلسوز و عاری از اذیت و آذار مردم بود . کمک به مردم و همکدردی با ایشان را فراموش نمی کرد و در غم و شادی شریک مردم بود . با برادران خردسالش و خواهران کوچکش دلسوز و مهربان بود و با زبان خودشان با آنها برخورد می کرد.در میان مردم آنقدر قرب و منزلت داشت که هنگامی که نامش برده می شد از ندیدن او غبطه می خورند و می گویند ما آنچنانکه باید او را نشناختیم. و قدرش را خوب ندانستیم . شهید فردی بود که دیدن فقرا و یتیمان قلبش را می شکست و تا جایی که امکان داشت به آنها کمک می کرد و تا جایی که امکان داشت به آنها کمک می کرد ، توکل به خدا را فراموش نمی کرد و تا نیمه های شب به مطالعه کتب درسی می پرداخت . عاشق دعای کیل و توسل بود و در برگزاری آن پیش قدم بود . در موقع قرآن خواندن در خود فرو می رفت و به اطراف توجهی نداشت تا آنجا که اگر کسی او را صدا می زد احساس نمی کرد . شهید احساس عجیبی داشت ، جبهه را خانه اصلی مسلمانان و جنگ را مایه افتخار و شهادت را مایه کمال انسانها می دانست و جبهه را محل حضور پاکان می دانست . هر گاه نامی از شهادت می آمد قلبش به تپش می افتاد و دلش سرشار از سرور می گشت . همیشه ارزوی شهادت می کرد. . .
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم لا حول ولا قوه الا باالله العلی العظیم سپاس خداوند سبحان را که راه سعادت و هدایت را برای ما فهماند و توفیق عاید مان فرمود که در راهش قدم برداریم . خدایا حمد تو را که من را در ردیف سربازان امام زمان (عج) قرار دادی ، ستایش خدای را که ما را به این مقام راهنمایی کرد که اگر هدایت و لطف الهی نبود ما بخود در این مقام راه نمی یافتیم . سلام بر امام عصر – روحی و ارواحنا لتراب مقدمه الفدا – نجات دهنده مستضعفین از زیر یوغ مستکبرین ، سلام بر رهبر جلیل القدر و عظیم الشأن انقلاب اسلامی و سلام بر مولا اباعبداله که ریختن خونش باعث پیدایش شجاعت و شهامت و نمودار شدن شوق شهادت در دل انسانهای عالم بخصوص مسلمانان گردید و سلام بر امت همیشه در صحنه حزب ا. . . . پدر و مادرم ، حتماً می دانید که پسرتان راه خودش را خوب شناخته و مشتاقانه در راهی که بخون غلطیدن در راه خدا و یاری روح ا. . . ختم می شود قدم نهاد ، از شما می خواهم حالا که دیگر تا قیامت من و شما همدیگر را نخواهیم دید صبر پیشه کرده و در اندوه و فرغ من ابداً گریه نکنید . . . ای کاش صد جان داشتم تا در یاری اش فدا می کردم . برادران عزیزم ؛ از شما می خواهم که پیرو رهبر باشید و پشت سر امام خمینی (ره) حرکت کنید ومبادا با کسانی معاشرت داشته باشید که شما را از خط امام دور کنند ، در نماز جمعه و جماعات و دعای کمیل شرکت وافر داشته باشید . . . امت حزب الله ، امیدوارم که همانطور که تا کنون در صحنه بوده اید ، این حضور را ادامه داده و یاری رهبرمان را تا ظهور امام زمان تداوم بخشید.برادران حزب الله که در ادارات خدمت می کنید ، نگذارید که افرادی فرصت طلب در ادارات ، زحمات شما را ضایع کنند .. . . از برادران مسئول می خواهم که رفتار و برخورد با مردم را مانند شهید موسوی عزیز داشته باشند که مردم از دست شماها راضی باشند.موقعی که مردم راضی باشند ، خدا هم راضی است . . . . با رشوه خواران برخورد قاطعانه کنید که ما می رویم جبهه ، جلو رشوه خواری گرفته شود . . . با این مردم مظلوم و بیچاره که خوراک شب ندارند سخت گیری نکنید که فردای قیامت جواب ندارید. . . . چون چند شب قبل از اعزام خوابی دیدم که شهید می شوم ، از همه راضی هستم ، امیدوارم دیگران هم مرا حلال نمایند[۱] والسلام منصور زارع