شهید اسفندیار(آیت)خارستانی
اسفنديار(آيت)خارستانى | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شيعه |
تولد | ۱۳۵۶/۰۵/۰۲،خارستان |
شهادت | ۱۳۷۷/۰۷/۲۵،شلمچه |
محل دفن | گلزار شهدایامام زاده اسحاق،خرامه |
درجه | سرباز |
جنگها | شهادت بر اثر انفجار مین ضد تانک درشلمچه |
خانواده | نام پدر:احمد خارستانی |
شهید: اسفندیار (آیت) خارستانی
فرزند : احمد
عضو : سرباز
تاریخ تولد :۲/۵/۱۳۵۶
محل تولد : روستای خارستان
تاریخ شهادت : ۲۵/۷/۱۳۷۷
محل شهادت : شلمچه – منطقه عملیاتی زید
عملیات : ـــــــ
محل دفن : گلزار شهدای امامزاده اسحاق ـ خرامه
زندگی نامه
شهید اسفندیار (آیت) خارستانی تحصیلات خود را تا سال سوم راهنمایی ادامه داد و از آنجا که از همان بچگی دوست داشت فرد مفیدی برای جامعه باشد تصمیم گرفت بعد از تحصیل در مقطع راهنمایی وارد حوزه علمیه شود، اما در امتحانات ورودی آن قبول نشد و بعد از آن برای حضور در نیروی انتظامی ثبت نام کرد و در آنجا هم قبول نشد. سپس شهید تصمیم گرفت به سربازی برود، به همین خاطر با معرفی خود به حوزه نظام وظیفه در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۷۵ جهت گذراندن دوره آموزشی در ۵-۰ کرمان اعزام شد. پس از گذراندن دوره اموزشی در تهران دوره تکاوری را فرا گرفت و به منطقه شلمچه اعزام شد. به خدمت مشغول شد تا اینکه در پایان دوره خدمت مقدس سربازی اش در تاریخ ۲۵/۷/۱۳۷۷ در سرزمین شلمچه منطقه عملیاتی زید در حین ماموریت رزمی بر اثر انفجار مین ضد تانک دشمن به درجه رفیع شهادت نائل گردید و به آرزوی دیرینه خود دست یافت.
- خصوصیات شهید خارستانی :
اخلاقی بسیار پسندیده و نیکو داشتند. جوانی بسیار متین و با وقار بودند. او مهربان و رئوف بود. در خانه با همه دوست بود و همه خانواده و اقوام و آشنایان او را از صمیم قلب دوست می داشتند. ایشان با تشریفات و مخارج اضافی مخالف بودند و همیشه به افراد مستمند و یتیم کمک می کردند و بسیار متواضع و ساده زیست بودند. شهید از همان سنین کودکی علاقه خاصی به مسایل دینی داشتند و از همان مودکی روزه می گرفتند و در کلاس های قرآن که تشکیل می شد شرکت می کردند. در انجام دیگر فرایض دینی دبسیار دقیق و مفید بودند. به امام و شهدا علاقه خاصی داشتند و همیشه خواهران را به رعایت حجاب سفارش می کردند. ایشان همیشه به حال شهیدان غبطه می خوردند و هر گاه سخن از جبهه و جنگ به میان می آمد یا اینکه تشییع جنازه شهدا را می دیدند بسیار متاثر می شدند و می گفتند: ای کاش در زمان جنگ بزرگ بودیم تا می توانستیم خدمتی برای اسلام و جامعه بکنیم تا شهادت افتخار ما هم بشود.
خاطرات
[شهید خارستانی]] شش روز قبل از شهادتشان با خانه تماس گرفتند و می خواستند با پدر صحبت کنند، اما پدرشان در خانه نبودند. ایشان در آن روز چهار مرتبه تماس گرفتند و هر چهر مرتبه موفق نشدند با پدرشان صحبت کنند. در جواب سئوال خواهرشان که گفته بود کی می آیی؟ دلمان برای شما تنگ شده است، پاسخ دادند که شش روز دیگر می آیم و خواهرشان می گویند که از همان روز ما روز شماری می کردیم تا شش روز دیگر برسد. روز ششم همه انتظار آمدنش را می کشیدیم، اما یکی از دوستانش زنگ خانه را زد و خبر شهادت آیت را در روز ششم برای ما آورد.