شهید حسن معینی: تفاوت بین نسخهها
Raesipoor98 (بحث | مشارکتها) |
|||
سطر ۳۶: | سطر ۳۶: | ||
− | معمولأ روز اعزام رزمندگان اطرافیان اطرافیان نزدیک برای بدرقه سربازان امام زمان می آیند ولی حسن معینی جز خواهر کوچکش کسی با او نبود و در آن لحظه به نکته ای ظریف خیره گشته بود او و خواهرش همراه شهید ساجدی (پسر عمه اش) مانده بودند که پس از مدتی به راه افتادند . مادر شهید ساجدی عمه شهید معینی است او بین این دو فرزند هیچگونه تفاوتی نمی گذاشت و می گفت : هردو پسران من هستند ایشان می گوید : وقتی ماشین شروع به بوق زدن کرد من بلند شدم و ظرفی را که داخلش مقداری شربت بود و قرآن برداشتم و بعد رو به حسن کردم و گفتم : شما عزیزانم که به فرمان امام خویش لبیک گفته اید و در این راستا آموزش دیده اید امروز صبر کنید و جند روز دیگر که کاروان رزمندگان حرکت کرد بعدا بروید آخر هنوز سه روز از مرخصیتان مانده است . شهید در مقابل گفت : عمه جان از زحمات شما متشکریم ولی دین محمد (ص) احتیاج به یاری دارد و هر چه زودتر بهتر است . ایشان می گفتند در این موقع یادمادرشان افتادم که وقتی می خواست دنیا را وداع کند رو به من کرد و گفت : بچه هایم را به تو می سپارم رو به آسمان کرد و گفتم : خدایا من نیز او را به تو می سپارم . خودت نگهدار و حامی اش باش و آنان را از زیر قرآن عبور دادم و آنها به مبارزه علیه دشمنان دین خدا رفتند ابتدا به .... برده بودند . 2 الی 3 نامه از آنجا برایمان پست شده بود که بعد مدتی به خط مقدم رفته بود ایشان در جبهه به امر آر پی جی زنی مشغول بود و جنگیدن با دشمن خدا را برای خود بر همه چیز ترجیح می دادند . عجب سعادتی داشتند این یاران عاشق بالاخره شب حمله فرا رسیده بود همسنگران او تعریف می کردند که این شهید بزرگوار آنقدر آن شب گریه کرد که همه متعجب شده بودند از این کار شهید معینی . ساعتها دست نیاز به سوی خدا بلند کرده بود و گریه می کرد خدایا تو چقدر مهربانی چقدر زود دعاهایش را مستجاب کرده ای بالاخره روز یکم بهمن در ماووت عراق در عملیات بیت المقدس 2 در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت نائل شد و در تاریخ 66/11/12 مصادف با سالروز ورود امام ایشان را همراه شهید ساجدی تشییع کردند . | + | معمولأ روز اعزام رزمندگان اطرافیان اطرافیان نزدیک برای بدرقه سربازان امام زمان می آیند ولی حسن معینی جز خواهر کوچکش کسی با او نبود و در آن لحظه به نکته ای ظریف خیره گشته بود او و خواهرش همراه [[شهید ساجدی]] (پسر عمه اش) مانده بودند که پس از مدتی به راه افتادند . مادر شهید ساجدی عمه شهید معینی است او بین این دو فرزند هیچگونه تفاوتی نمی گذاشت و می گفت : هردو پسران من هستند ایشان می گوید : وقتی ماشین شروع به بوق زدن کرد من بلند شدم و ظرفی را که داخلش مقداری شربت بود و قرآن برداشتم و بعد رو به حسن کردم و گفتم : شما عزیزانم که به فرمان امام خویش لبیک گفته اید و در این راستا آموزش دیده اید امروز صبر کنید و جند روز دیگر که کاروان رزمندگان حرکت کرد بعدا بروید آخر هنوز سه روز از مرخصیتان مانده است . [[شهید]] در مقابل گفت : عمه جان از زحمات شما متشکریم ولی دین محمد (ص) احتیاج به یاری دارد و هر چه زودتر بهتر است . ایشان می گفتند در این موقع یادمادرشان افتادم که وقتی می خواست دنیا را وداع کند رو به من کرد و گفت : بچه هایم را به تو می سپارم رو به آسمان کرد و گفتم : خدایا من نیز او را به تو می سپارم . خودت نگهدار و حامی اش باش و آنان را از زیر قرآن عبور دادم و آنها به مبارزه علیه دشمنان دین خدا رفتند ابتدا به .... برده بودند . 2 الی 3 نامه از آنجا برایمان پست شده بود که بعد مدتی به خط مقدم رفته بود ایشان در [[جبهه]] به امر آر پی جی زنی مشغول بود و جنگیدن با دشمن خدا را برای خود بر همه چیز ترجیح می دادند . عجب سعادتی داشتند این یاران عاشق بالاخره شب حمله فرا رسیده بود همسنگران او تعریف می کردند که این شهید بزرگوار آنقدر آن شب گریه کرد که همه متعجب شده بودند از این کار شهید معینی . ساعتها دست نیاز به سوی خدا بلند کرده بود و گریه می کرد خدایا تو چقدر مهربانی چقدر زود دعاهایش را مستجاب کرده ای بالاخره روز یکم بهمن در ماووت عراق در عملیات [[بیت المقدس 2]] در اثر اصابت [[ترکش]] [[خمپاره]] به [[شهادت]] نائل شد و در تاریخ 66/11/12 مصادف با سالروز ورود امام ایشان را همراه شهید ساجدی تشییع کردند . |
منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 19474 | منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 19474 |
نسخهٔ ۲۷ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۱۶
کد شهید : 6618435
نام : حسن
نام خانوادگی : معینی
نام پدر : حسین
تاریخ تولد :
محل تولد : بجنورد
تاریخ شهادت : 1366/11/01
مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : محصل یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار :
خاطرات
عشق به جهاد
موضوع : عشق به جهاد
راوی : محمد اکبری
متن کامل خاطره
معمولأ روز اعزام رزمندگان اطرافیان اطرافیان نزدیک برای بدرقه سربازان امام زمان می آیند ولی حسن معینی جز خواهر کوچکش کسی با او نبود و در آن لحظه به نکته ای ظریف خیره گشته بود او و خواهرش همراه شهید ساجدی (پسر عمه اش) مانده بودند که پس از مدتی به راه افتادند . مادر شهید ساجدی عمه شهید معینی است او بین این دو فرزند هیچگونه تفاوتی نمی گذاشت و می گفت : هردو پسران من هستند ایشان می گوید : وقتی ماشین شروع به بوق زدن کرد من بلند شدم و ظرفی را که داخلش مقداری شربت بود و قرآن برداشتم و بعد رو به حسن کردم و گفتم : شما عزیزانم که به فرمان امام خویش لبیک گفته اید و در این راستا آموزش دیده اید امروز صبر کنید و جند روز دیگر که کاروان رزمندگان حرکت کرد بعدا بروید آخر هنوز سه روز از مرخصیتان مانده است . شهید در مقابل گفت : عمه جان از زحمات شما متشکریم ولی دین محمد (ص) احتیاج به یاری دارد و هر چه زودتر بهتر است . ایشان می گفتند در این موقع یادمادرشان افتادم که وقتی می خواست دنیا را وداع کند رو به من کرد و گفت : بچه هایم را به تو می سپارم رو به آسمان کرد و گفتم : خدایا من نیز او را به تو می سپارم . خودت نگهدار و حامی اش باش و آنان را از زیر قرآن عبور دادم و آنها به مبارزه علیه دشمنان دین خدا رفتند ابتدا به .... برده بودند . 2 الی 3 نامه از آنجا برایمان پست شده بود که بعد مدتی به خط مقدم رفته بود ایشان در جبهه به امر آر پی جی زنی مشغول بود و جنگیدن با دشمن خدا را برای خود بر همه چیز ترجیح می دادند . عجب سعادتی داشتند این یاران عاشق بالاخره شب حمله فرا رسیده بود همسنگران او تعریف می کردند که این شهید بزرگوار آنقدر آن شب گریه کرد که همه متعجب شده بودند از این کار شهید معینی . ساعتها دست نیاز به سوی خدا بلند کرده بود و گریه می کرد خدایا تو چقدر مهربانی چقدر زود دعاهایش را مستجاب کرده ای بالاخره روز یکم بهمن در ماووت عراق در عملیات بیت المقدس 2 در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت نائل شد و در تاریخ 66/11/12 مصادف با سالروز ورود امام ایشان را همراه شهید ساجدی تشییع کردند .
منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 19474