شهید محمد ریحانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
کد شهید:6114372
 
  
نام :محمد
 
  
نام خانوادگی :ریحانی
 
  
نام پدر :امیرمحمد
+
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 
+
|نام فرد                = محمد ریحانی
محل تولد :بجنورد
+
|تصویر                  =
 
+
|توضیح تصویر            =
‌تاریخ شهادت :1361/02/12
+
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 
+
|شهرت                  =
تحصیلات :نامشخص
+
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 
+
|تولد                   =(( بجنورد ))
گروه مربوط :گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
+
|شهادت                 = ((1361/02/12))
 
+
|وفات                  =
نوع عضویت :سایر شهدا
+
|مرگ                    =
 
+
|محل دفن                = گلزار شهدا
مسئولیت :رزمنده
+
|مفقود                  =
 
+
|جانباز                =
‌گلزار :شهدا
+
|اسارت                  =
 +
|نیرو                  = رزمنده
 +
|یگانهای خدمت          =
 +
|طول خدمت              =
 +
|درجه                  =
 +
|سمت‌ها                  =
 +
|جنگ‌‌ها                  =
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌              =
 +
|فعالیت‌ها              =
 +
|تحصیلات                =
 +
|تخصص‌ها                =
 +
|شغل                    =
 +
|خانواده                = پدر :امیرمحمد
 +
}}
  
  

نسخهٔ ‏۱۴ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۴۱


محمد ریحانی
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد (( بجنورد ))
شهادت ((1361/02/12))
محل دفن گلزار شهدا
نیرو رزمنده
خانواده پدر :امیرمحمد


خاطرات

  • موضوع: لحظه و نحوه شهادت

هم رزم و برادر خوبم شهید محمد ویرانی خیلی کنجکاو بود همش می خواست ببیند . داخل خط عراقی ها چه خبر است ، با عده ای از مسئولین به سمت خط دوم دشمن راه افتادند . در جستجوی عراقی ها بودند که متأسفانه در حین جستجو و پاکسازی پایش به تله های مین مزدوران بعثی بر خورد کرد و بر اثر انفجار مین بر ملکوت اعلی پیوستند . شهید محمد از برادرهای بسیار مؤمن و از جمله پاسداران اولیه سپاه بجنورد بود . به خاطر برخورد خوب و روحیه مردمی که داشت در روابط عمومی سپاه که قبلأ وظیفه ارتباط با مردم و کار فرهنگی را داشت فعالیت می کرد . خبر شهادت تنها دوستم مرا متأثر کرد و روحیه و رمق مرا گرفت . یادم می آید قبل از اعزام در بجنورد . شهید به من گفت : برادر صفری ! بیا موتور برداریم و همه جای شهر را خوب بگردیم و خدا حافظی کنیم . مگر دیگر پشت گردنمان را ببینیم که بعد بتوانیم بجنورد را ببینیم . با هم با دو موتور ایژ همه جای شهر را گشت زدیم به مغازه ای رفتیم و خواستیم میوه بخریم . من ازایشان سؤال کردم برادر ریحانی از کدام میوه ها بخریم ؟ ارزان یا گران ؟ ایشان خندیدند و گفتند : برادر صفری در برابر خمپاره پول چه ارزشی دارد . همیشه خوب انتخاب کن . بهر حال ، با سختی ، جنازه شهید به پشت جبهه منتقل شد . راوی محمد صفری


  • موضوع حرمت والدين

یادم هست زمانی که تازه پسرم محمد ایمانی وارد سپاه شده بود که تا چند ماه حقوق دریافت نمی کرد. به او گفتم: مادرجان ما تمام امیدمان به شما بود و تمام خرج خانه را شما تأمین می کردید حالا که وارد سپاه شده اید ما چه کنیم؟ ایشان در جواب من گفت : خدا روزی رسان است یعنی اگر شما منظورتان این است که من این کارم را یعنی خدمت به مملکت رها کنم اصلاً این کار را نمی کنم . اگر شما گرسنه ماندید گوسفندهایم را یکی یکی سر ببرید و استفاده کنید و اگر سرما خوردید لحاف های مرا در نجاری انداخته و بسوزانید اما نگوئید که من دست از این کار بردارم . ایشان در این چند ماهی که حقوق دریافت نمی کرد تمام گوسفندانش را برای خرجی ما فروخت تا بتواند مایحتاج ما را تامین کند. راوی ننه خانم قدرتی


موضوع: لحظه و نحوه شهادت

یکی از همرزمان فرزندم محمد ریحانی برای من تعریف کرد که وقتی عملیات با موفقیت به اتمام رسید و خط دشمن شکسته شد ما به همراه گروهی که محمد نیز در آن بود برای پاکسازی منطقه به آنجا رفتیم . ایشان در حال بازدید سنگرها بود که ناگهان پای ایشان روی مین رفته و مین منفجر شد و ایشان از ناحیه پهلوی راست به شدت مجروح شده و عاقبت بر اثر جراحات وارده و نبود امکانات برای جلوگیری از خویریزی شان به شهادت رسیدند . راوی ننه خانم قدرتی

  • موضوع: خواب و روياي شهادت

پسرم محمد ریحانی قبل از شهادتش در مورد خوابی که دیده بود این گونه نقل کرد که در خواب دیدم وارد یک باغ بزرگ و زیبا شده ام که درختان آن سر به فلک کشیده و از هر نوع میوه که فکر کنید داخل آن یافت می شود . وقتی کمی داخل شدم یک نفر را دیدم به نزد او رفتم و از او سوال کردم این باغ از کیست ؟ او با لبخندی به من جواب داد : مگر باغ را خود نمی شناسی ؟ من تعجب کرده بودم در همان لحظه از خواب بیدار شدم . ایشان در سری آخری که به جبهه اعزام می شد به من گفت : مادر این سفر آخر من است و دیگر برنمی گردم . می خواهم به من قول بدهید که دیگر بعد از شهادتم برایم گریه نکنید و افتخار کنید که فرزندت را در راه اسلام فدا نموده ای . راوی ننه خانم قدرتی


  • موضوع: حالات معنوي قبل از شهادت

به یاد دارم بردارم محمد ریحانی برای رفتن به جبهه خیلی سعی و تلاش می کرد . ایشان با اینکه رضایت پدر و مادرم را جلب کرده بود ولی مسئولین ایشان مخالفت کرده بودند . ایشان با گریه و التماس آنها را راضی کرده بود و به جبهه اعزام شد . همسنگرش محمد جعفری تعریف می کرد وقتی که ما خط مقدم دشمن را شکستیم و دشمن را به عقب راندیم در حال پاکسازی سنگرهای عراقی ها بودیم که ایشان از داخل یک سنگر یک شلوار نو بیرون آورد و به شوخی به بچه ها گفت : هر کس شلوار ندارد بیاید این را بگیرد . بعد گفت : شلوار را به جای خودش برمی گردانم چون دوست ندارم وقتی شهید می شوم کسی بگوید به خاطر شلوار شهید شد . شلوار را به داخل سنگر پرت کرد و هنوز چند قدمی از سنگر دور نشده بود که پایش بالای یک مین رفت و در اثر انفجار مین ایشان به درجه رفیع شهادت نائل گشت . راوی جعفر قلی ریحانی


  • موضوع: خواب و روياي ديگران درمورد شهيد

چند سال پیش در خواب دیدم که در یک باغ که تازه خودم مشغول کاشتن نهال بود . مشغول کار بودم که متوجه شدم دوست و همرزمم شهید محمد ریحانی وارد باغ شد . بعد از احوالپرسی در حالی که می دانستم ایشان به شهادت رسیده است به او گفتم : از شهید و شهادت برایم مقداری سخن بگو . ایشان شروع کرد از فضائل شهادت و شهید شدن برایم گفتن ایشان در آخر به من گفت : این دنیا فانی است و جاویدان جهان آخرت . بکوش تا آخرتت را آباد کنی نه این جهان را . در همین حال بودم که از خواب بیدار شدم .راوی محمد ایمانی. [۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا