شهیداحمداحمدزاده: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
جز (Salehi98 صفحهٔ شهید احمداحمدزاده را به شهیداحمداحمدزاده منتقل کرد)
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
احمد احمدزاده
+
[[احمد احمدزاده]]
 
   
 
   
 
مشخصات
 
مشخصات
 
شهر : _
 
شهر : _
 
بخش :_
 
بخش :_
شهرستان : آمل
+
شهرستان : [[آمل]]
استان : مازندران
+
استان : [[مازندران]]
 
جنسیت : مرد
 
جنسیت : مرد
 
وضعیت تاهل : مجرد
 
وضعیت تاهل : مجرد
 
شغل : دانش آموزی  
 
شغل : دانش آموزی  
 
آبادی :
 
آبادی :
یگان : لشگر 10 سید الشهدا
+
یگان : [[لشگر 10 سید الشهدا]]
نوع عضویت : بسیج  
+
نوع عضویت : [[بسیج]]
 
مذهب : شیعه
 
مذهب : شیعه
 
دین : اسلام‌‌
 
دین : اسلام‌‌
 
نام پدر : عبدالله
 
نام پدر : عبدالله
مسئولیت : فرمانده  
+
مسئولیت : [[فرمانده]]
 
رشته تحصیلی : ---------
 
رشته تحصیلی : ---------
 
تحصیلات : راهنمایی
 
تحصیلات : راهنمایی
سطر ۲۲: سطر ۲۲:
 
رسته :
 
رسته :
 
نام مادر : سکینه امینی
 
نام مادر : سکینه امینی
شناسنامه شهادت
+
شناسنامه [[شهادت]]
موضوع شهادت : ماموریت  
+
موضوع شهادت : [[ماموریت]]
 
عملیات :  
 
عملیات :  
محل شهادت : منطقه عمومی نیاک آمل
+
محل شهادت : [[منطقه عمومی نیاک آمل]]
تاریخ شهادت : 1362/12/12
+
تاریخ شهادت : [[1362/12/12]]
نحوه شهادت : اصابت تیر
+
نحوه شهادت : [[اصابت تیر]]
 
شناسنامه تدفین
 
شناسنامه تدفین
شهر : نیاگ لاریجان
+
شهر : [[نیاگ لاریجان]]
بخش : لاريجان  
+
بخش : [[لاريجان]]
شهرستان : آمل
+
شهرستان : [[آمل]]
استان : مازندران
+
استان : [[مازندران]]
 
گلزار : سید حسن ولی
 
گلزار : سید حسن ولی
تاریخ تدفین : 1362/12/15آبادی :
+
تاریخ تدفین : [[1362/12/15]] آبادی :
 
==زندگی نامه==
 
==زندگی نامه==
6/شهید در تاریخ 1350 ـ در روستای نیاک، منطقه بالا لاریجان آمل 25 ماه رمضان به دنیا آمدند .پدرشان
+
6/[[شهید]] در تاریخ 1350 ـ در روستای نیاک، منطقه بالا لاریجان آمل 25 ماه رمضان به دنیا آمدند .پدرشان
عبدالله ـ کشاورز و مادرشان سکینه امینی ـ خانه دار بودند.وی فرزند هفتم و آخرین فرزند خانواده بودند.
+
عبدالله ـ [[کشاورز]] و مادرشان سکینه امینی ـ خانه دار بودند.وی فرزند هفتم و آخرین فرزند خانواده بودند.
شهید در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شدند و از همان دوران کودکی با افکار امام و انقلاب آشنا شدند .وی در دلستان شهید حسنی ـ روستای نیاک ـ آمل و راهنمایی شهید محسن خاتمی ـ روستای نیاک ـ آمل تحصیل کردند.و در هنگام تحصیل در کارهای کشاورزی به پدر خود کمک می کردند.
+
[[شهید]] در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شدند و از همان دوران کودکی با افکار [[امام]] و [[انقلاب]] آشنا شدند .وی در دلستان [[شهید]] حسنی ـ روستای نیاک ـ آمل و راهنمایی [[شهید]] محسن خاتمی ـ روستای نیاک ـ آمل تحصیل کردند.و در هنگام تحصیل در کارهای [[کشاورزی]] به پدر خود کمک می کردند.
شهید در مقطع دوم راهنمایی به شهادت رسیدند .
+
[[شهید]] در مقطع دوم راهنمایی به [[شهادت]] رسیدند .
به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. با همه ی افراد خانواده بسیار صمیمی و مهربان بودند و نسبت به آن ها احساس مسئولیت می کرد . مادر ایشان در راه رفتن مشکل داشتند ایشان را سوار چرخ دستی می گذاشتند و به مسجد می ردند .
+
به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. با همه ی افراد خانواده بسیار صمیمی و مهربان بودند و نسبت به آن ها احساس مسئولیت می کرد . مادر ایشان در راه رفتن مشکل داشتند ایشان را سوار چرخ دستی می گذاشتند و به [[مسجد]] می بردند .
در حین آموزش تقریباً  در سن 12 سالگی به شهادت رسیدند.
+
در حین آموزش تقریباً  در سن 12 سالگی به [[شهادت]] رسیدند.
در تاریخ12/12/1362 ـتاریخ و در منطقه عمومی ـ نیاک آمل اصابت تیر در حین آموزش سبب شهادت ایشان  شد.آملو در تاریخ15/12/62 ـ  در گلزار شهدای سید حسن ولی روستای نیاک لاریجان آمل به خاک سپرده شدند.
+
در تاریخ[[12/12/1362]] ـتاریخ و در منطقه عمومی ـ نیاک آمل اصابت تیر در حین آموزش سبب [[شهادت]] ایشان  شد.آملو در تاریخ[[15/12/62]] ـ  در گلزار [[شهدا]] ی سید حسن ولی روستای نیاک لاریجان آمل به خاک سپرده شدند.
 
==خاطرات==
 
==خاطرات==
مادر شهید : صبح روزی که احمد می خواست به جبهه برود بسیج، پدرش گفت می خواهم کود ببرم سر زمین به من کمک کن. احمد گفت :« نامه ای دارم باید به بسیج ببرم»  از ما خداحافظی کرد و رفت . چند ساعت بعد آمدند  به ما گفتند احمد زمین خورده پایش شکسته و الان در بیمارستان است و شما باید بیائید و ما هم رفتیم بیمارستان دیدیم هنگام آموزش نظامی تیر خورد و شهید شد.
+
مادر [[شهید]] : صبح روزی که احمد می خواست به [[جبهه]] برود [[بسیج]] ، پدرش گفت می خواهم کود ببرم سر زمین به من کمک کن. احمد گفت :« نامه ای دارم باید به [[بسیج]] ببرم»  از ما خداحافظی کرد و رفت . چند ساعت بعد آمدند  به ما گفتند احمد زمین خورده پایش شکسته و الان در بیمارستان است و شما باید بیائید و ما هم رفتیم بیمارستان دیدیم هنگام [[آموزش نظامی]] تیر خورد و [[شهید]] شد.
  
خواهر شهید ـ مرضیه  ـ می گوید:  زمانی که می خواست از بسیج نامه بگیرد برای رفتن به آموزشی و جبهه به او به خاطر سن کم اش ندادند آنقدر رفت و آمد تا به او نامه دادند و پدرم امضا کرد و برد و به آنها تحویل داد. لباس بسیجی که به او دادند برایش بسیار بزرگ بود وقتی آورد به خانه، پوشید گفتیم برایت بزرگ است گفت اشکال ندارد  مهم پوشیدن لباس مقدس جبهه است .
+
خواهر [[شهید]] ـ مرضیه  ـ می گوید:  زمانی که می خواست از [[بسیج]] نامه بگیرد برای رفتن به آموزشی و [[جبهه]] به او به خاطر سن کم اش ندادند آنقدر رفت و آمد تا به او نامه دادند و پدرم امضا کرد و برد و به آنها تحویل داد. لباس [[بسیجی]] که به او دادند برایش بسیار بزرگ بود وقتی آورد به خانه، پوشید گفتیم برایت بزرگ است گفت اشکال ندارد  مهم پوشیدن لباس مقدس [[جبهه]] است .
  
 
در آن زمان زن های روستای برای گل درست کردن باید مسافتی را طی می کردند و گل را با دست می آوردند ایشان الاغ را بر می داشت و به کمک آن ها می رفت .
 
در آن زمان زن های روستای برای گل درست کردن باید مسافتی را طی می کردند و گل را با دست می آوردند ایشان الاغ را بر می داشت و به کمک آن ها می رفت .
سطر ۵۳: سطر ۵۳:
  
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==
توصیه می کنم شما را به نظم در کارهایتان. همواره در مراسمات مذهبی حضور فعالانه داشته باشید و به افراد ناتوان جامعه کمک کنید و یار و یاور همدیگر باشید از ولایت فقیه جدا نشوید. پشت سر ولی زمان خود حرکت کنید تا از مسیر درست منحرف نشوید.<ref>سایت جنگ و درنگ</ref>
+
توصیه می کنم شما را به نظم در کارهایتان. همواره در مراسمات مذهبی حضور فعالانه داشته باشید و به افراد ناتوان جامعه کمک کنید و یار و یاور همدیگر باشید از [[ولایت فقیه]] جدا نشوید. پشت سر ولی زمان خود حرکت کنید تا از مسیر درست منحرف نشوید.<ref>سایت جنگ و درنگ</ref>
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۱۴

احمد احمدزاده

مشخصات شهر : _ بخش :_ شهرستان : آمل استان : مازندران جنسیت : مرد وضعیت تاهل : مجرد شغل : دانش آموزی آبادی : یگان : لشگر 10 سید الشهدا نوع عضویت : بسیج مذهب : شیعه دین : اسلام‌‌ نام پدر : عبدالله مسئولیت : فرمانده رشته تحصیلی : --------- تحصیلات : راهنمایی تخصص : کد شهید : 158 رسته : نام مادر : سکینه امینی شناسنامه شهادت موضوع شهادت : ماموریت عملیات : محل شهادت : منطقه عمومی نیاک آمل تاریخ شهادت : 1362/12/12 نحوه شهادت : اصابت تیر شناسنامه تدفین شهر : نیاگ لاریجان بخش : لاريجان شهرستان : آمل استان : مازندران گلزار : سید حسن ولی تاریخ تدفین : 1362/12/15 آبادی :

زندگی نامه

6/شهید در تاریخ 1350 ـ در روستای نیاک، منطقه بالا لاریجان آمل 25 ماه رمضان به دنیا آمدند .پدرشان عبدالله ـ کشاورز و مادرشان سکینه امینی ـ خانه دار بودند.وی فرزند هفتم و آخرین فرزند خانواده بودند. شهید در خانواده مذهبی و زحمت کش متولد شدند و از همان دوران کودکی با افکار امام و انقلاب آشنا شدند .وی در دلستان شهید حسنی ـ روستای نیاک ـ آمل و راهنمایی شهید محسن خاتمی ـ روستای نیاک ـ آمل تحصیل کردند.و در هنگام تحصیل در کارهای کشاورزی به پدر خود کمک می کردند. شهید در مقطع دوم راهنمایی به شهادت رسیدند . به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت. با همه ی افراد خانواده بسیار صمیمی و مهربان بودند و نسبت به آن ها احساس مسئولیت می کرد . مادر ایشان در راه رفتن مشکل داشتند ایشان را سوار چرخ دستی می گذاشتند و به مسجد می بردند . در حین آموزش تقریباً در سن 12 سالگی به شهادت رسیدند. در تاریخ12/12/1362 ـتاریخ و در منطقه عمومی ـ نیاک آمل اصابت تیر در حین آموزش سبب شهادت ایشان شد.آملو در تاریخ15/12/62 ـ در گلزار شهدا ی سید حسن ولی روستای نیاک لاریجان آمل به خاک سپرده شدند.

خاطرات

مادر شهید : صبح روزی که احمد می خواست به جبهه برود بسیج ، پدرش گفت می خواهم کود ببرم سر زمین به من کمک کن. احمد گفت :« نامه ای دارم باید به بسیج ببرم» از ما خداحافظی کرد و رفت . چند ساعت بعد آمدند به ما گفتند احمد زمین خورده پایش شکسته و الان در بیمارستان است و شما باید بیائید و ما هم رفتیم بیمارستان دیدیم هنگام آموزش نظامی تیر خورد و شهید شد.

خواهر شهید ـ مرضیه ـ می گوید: زمانی که می خواست از بسیج نامه بگیرد برای رفتن به آموزشی و جبهه به او به خاطر سن کم اش ندادند آنقدر رفت و آمد تا به او نامه دادند و پدرم امضا کرد و برد و به آنها تحویل داد. لباس بسیجی که به او دادند برایش بسیار بزرگ بود وقتی آورد به خانه، پوشید گفتیم برایت بزرگ است گفت اشکال ندارد مهم پوشیدن لباس مقدس جبهه است .

در آن زمان زن های روستای برای گل درست کردن باید مسافتی را طی می کردند و گل را با دست می آوردند ایشان الاغ را بر می داشت و به کمک آن ها می رفت .

اکثراً به امام زاده حسن می رفت. آن جا همیشه زائر داشت او می رفت به مسافران آن جا کمک می کرد .

وصیت نامه

توصیه می کنم شما را به نظم در کارهایتان. همواره در مراسمات مذهبی حضور فعالانه داشته باشید و به افراد ناتوان جامعه کمک کنید و یار و یاور همدیگر باشید از ولایت فقیه جدا نشوید. پشت سر ولی زمان خود حرکت کنید تا از مسیر درست منحرف نشوید.[۱]

پانویس

  1. سایت جنگ و درنگ


رده‌ها