شهیدابراهیم جعفرزاده: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۴۷: سطر ۴۷:
 
بارالها، تو را شکر می کنم که مرا در زمانه ای آفریدی که نوری از سلاله پیامبر (ص) برچهره تاریک و ظلمت بار قرنها غفلت، درخشیدن گرفت و آذرخشی کفر و نفاق را سوزاند. اکنون که این وصیت نامه را می نویسم هیچ آرزویی جز حرکت به سوی خداوند و کسب رضای او را ندارم. در این راه مجاهدت می کنم و به حول و قوه الهی پی شمی روم و در این راه تسلیم تقدیر او هستم. از شما طلب دعا دارم و از خداوند توفیق عبودیت و چقدر دوست دارم این آزمایش و معرکه خسران و رضوان اگر جان و مال مورد قبول او باشد شهادت در راه او به احسن وجه نصیبم گردد ....
 
بارالها، تو را شکر می کنم که مرا در زمانه ای آفریدی که نوری از سلاله پیامبر (ص) برچهره تاریک و ظلمت بار قرنها غفلت، درخشیدن گرفت و آذرخشی کفر و نفاق را سوزاند. اکنون که این وصیت نامه را می نویسم هیچ آرزویی جز حرکت به سوی خداوند و کسب رضای او را ندارم. در این راه مجاهدت می کنم و به حول و قوه الهی پی شمی روم و در این راه تسلیم تقدیر او هستم. از شما طلب دعا دارم و از خداوند توفیق عبودیت و چقدر دوست دارم این آزمایش و معرکه خسران و رضوان اگر جان و مال مورد قبول او باشد شهادت در راه او به احسن وجه نصیبم گردد ....
 
شما را به اطاعت از ولی الامر، امام روحی له الفدا، و جانبازی در راه اسلام سفارش می کنم
 
شما را به اطاعت از ولی الامر، امام روحی له الفدا، و جانبازی در راه اسلام سفارش می کنم
 +
==نگارخانه تصاویر==
 +
<gallery>
 +
 +
Image:952.jpg
 +
Image:1412936KAKA001-001 (1).jpg
 +
 +
</gallery>
  
 
منبع: سایت خین
 
منبع: سایت خین

نسخهٔ ‏۶ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۷

نام : جعفرزاده / ابراهیم نام پدر : ابوالقاسم تاریخ تولد : ۱۳۳۹-۱۱-۲۲ محل تولد : اصفهان تاریخ شهادت : ۱۳۶۳-۱۲-۲۲ محل شهادت : عملیات بدر شهرستان : اصفهان یگان : سپاه مسئولیت : فرمانده گردان - مسئول نیروی زرهی قرارگاه نصر- فرمانده تیپ زرهی 28 صفر - مسئولیت طرح و برنامه عملیات قرارگاه خاتم الانبیا(ص)- فرماندهی تیپ مستقل الغدیر یزد تحصیلات : دیپلم محل تحصیل : سپاه گلزار : گلزار شهدای اصفهان


زندگی نامه

ابراهیم جعفرزاده، فرزند ابوالقاسم و همدم جعفری، در بیست و دوم بهمن ماه سال 1339 در اصفهان به دنیا آمد. مادرش می گوید زمانی که من ابراهیم را حامله بودم، 9 ماهه که شدم دیدم این بچه حرکتی ندارد، به دکتر مراجعه کردم و بعد از زایمان دیدم این بچه مثل ذغال سیاه است و هیچ تکانی نمی خورد، بر اثر سرما مریض شده بود. سه روز این بچه را زیر کرسی گذاشتم، بعد از سه روز چشمانش را باز کرد و توانست شیر بخورد پنج ساله بود که به مهد کودک رفت و خواندن قرآن را فرا گرفت. مادرش همچنین می گوید تمام بچه های من خوب بودند ولی ایشان خیلی با حیا بود. 6 سالش که شد با پدرش به مسجد می رفت. قبل از انقلاب که زنها حجاب کامل نداشتند و پدرش گفته بود: اینها نامحرم اند و اگه آدم به اینها نگاه کند، جهنم میرود. او وقتی بیرون میرفت چشمهایش را می بست تحصیلات ابتدائی را در مدرسه شیخ بهائی در سال 1345 آغاز نمود. به درس علاقه مند بود و تکالیفش را به خوبی انجام می داد، زرنگ و بازیگوش بود. بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی و راهنمایی، جهت ادامه تحصیل وارد دبیرستان شهید رجایی (فعلی) شد. ابراهیم در اوقات فراغت پدر را یاری می کرد و گاهی به فوتبال می پرداخت. حضور مستمر در مسجد و شرکت در جلسات سخنرانی روحانیون مبارز و مطالعه کتب مذهبی موجب گشت تا همراه و همگام انقلاب گردد. نه تنها در اصفهان، بلکه در شهرستان های اطراف نیز فعال بود، او و دوستانش مسئول برپائی تظاهرات و تشکیل جلسات مخفی و تبلیغات سیاسی- مذهبی علیه رژیم شاهنشاهی بودند. ماشینی را که پدرش برایش خریده بود، وقف کارهای انقلاب کرد . به روستاهای دور افتاده می رفت و آ نها را با انقلاب و امام خمینی (ره) آشنا می نمود. در زیر زمین منزلشان بمب دستی می ساخت و در تظاهرات به کارمی برد. همدم جعفری، مادرش، می گوید یک روز برای تظاهرات بیرون رفته بود و تا دیر وقت به منزل نیامد. نگران در کوچه منتظر ایستاده بودم که ابراهیم نفس زنان آمد. وقتی علت را پرسیدم، گفت: از دست سربازها فرار کردم پس از دریافت دیپلم اوقات بیشتری را به مبارزه مشغول بود . او در تصرف کلانتری مبارکه و تبدیل آن به کمیته انقلاب اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نقش موثری را ایفا نمود. نسبت به حجاب بسیار حساس بود. جدیت ابراهیم در این موضوع طوری بود که حتی زنان بدحجاب محله در مقابل او جرأت حضورنداشتند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مبارزه با منافقین فعال بود . او در برپایی جلسات قرآن در مسجد و آشنائی نونهالان انقلاب با قرآن و در جهاد سازندگی مبارکه نقش به سزائی داشت. با شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد.شایستگی های او در انجام وظایف سبب شد تا به فرماندهی یکی ازگردان های لشکر امام حسین (ع) منصوب شود. ابراهیم به عنوان فرمانده در عملیات ثامن الائمه(ع) حضور داشت. توان بالا و درایت نظامی او موجب شد تا مسئولیت نیروی زرهی قرارگاه نصر به او واگذار گردد.با حضور در عملیات مطلع الفجر نیز حماسه ها آفرید. سال 1360 برای انجام مأموریت به پاوه اعزام شد. در آن جا مطلع شدکه به قید قرعه جهت زیارت خانه خدا برگزیده شده است . بعد از آنکه مقدمات سفر را آماده نمود، فهمید که عملیاتی در پیش است و از رفتن به مکه منصرف شد و حضور را ضروری تر دانست، ولی با اصرار پدر و مادر به مکه رفت. در مکه فعالیتهای زیادی انجام میداد. عکس امام و اعلامیه های ایشان را پخش می کرد . چندین بار توسط عمال سعودی شناسایی شد، اما به صورت زیرکانه ای از دست آنها فرار کرد. بعد از بازگشت از زیارت خانه خدا به جبهه های جنوب رفت و درعملیات فتح المبین شرکت کرد. محمدمهدی فرهنگ، دوست و همرزم، می گوید همیشه می گفتند هر کجا که هستید دلتان هم آن جا باشد. یکسری افراد جسم شان در جبهه است ولی دلشان در شهر خود، اینها به درد جبهه نمی خورند. در 22 سالگی با خانم طلعت هادی ازدواج کرد و زندگی آ نها در خانه پدری اش آغاز گشت. زندگی مشترک آن ها 2 سال بیشتر طول نکشید و یک پسر از آن بزرگوار به یادگار مانده است. طلعت هادی، همسرش، می گوید ایشان ارتباط قلبی شدیدی با من داشت به طوری که اگه من ناراحتی پیدا می کردم، ایشان مطلع می شدند و با من تماس میگرفتند.زمانی که از جبهه می آمد، هیچ وقت در خانه نبود و 2 الی 3 روز دراصفهان میماند و در سپاه مبارکه فعالیت میکرد. بیشتر اوقات روزه می گرفت. همیشه توصیه می کرد که درسم را ادامه دهم و حجابم را حفظ کنم. ازدواج مانعی برای حضور ابراهیم در جبهه نبود. در عملیات بیت المقدس با تمام توان حضور یافت و در این مأموریت مجروح شد. ابراهیم عقیده داشت مرگ و وجود آدمی هیچ کدام مالک دیگری نیست، مگر آن که یکی بر دیگری غلبه کند. در مصرف اموال بیت المال بسیار حساس بود، حتی اگر خودکاری را با خود به خانه می آورد، مراقب بود که برای مصرف شخصی استفاده نکند. هنگامی که جزیره مجنون تصرف شد با پیشنهاد مناسب و دقیق او یک لشکر زرهی در جزیره مستقر گردید. او امکانات زرهی را پشتوانه محکمی جهت حفظ جزیره می دانست. حضور او در عملیا ت های محرم، والفجر مقدماتی و والفجرهای 1و 2و 3و 4 سرعت عمل و کارآیی او را به همگان ثابت نمود. این شایستگی موجب گشت تا فرمانده ی تیپ زرهی 28 صفر به او واگذار شود. پس از مدتی مسئولیت طرح و برنامه عملیات قرارگاه خاتم الانبیا(ص) را پذیرفت. هنگامی که درعملیات خیبر، خبر شهادت برادرش را شنید، و صورتش را رو به آسمان کرد گفت « انا للّه و إنا الیه راجعون » و خود را جا مانده از قافله می دانست. در این عملیات داماد خانواده به نام علی زمانی نیز به شهادت رسید. هنگامی که در اهواز بود به او اطلاع دادند که صاحب پسر شده و پس از گذشت 2 ماه به مرخصی رفت. او سعی می کرد علیرضا را کمتر در آغوش بگیرد، چرا که شوهر خواهرش شهید شده بود و او نمی خواست فرزندان خواهرش را ناراحت کند. هنگامی که فرماندهی تیپ مستقل الغدیر یزد به ابراهیم واگذار گردید، با نظم و اندیشه هرکس را بر حسب توان و کارآیی در مسئولیت های مختلف جایگزین نمود. عملیات بدر در پیش بود. دو شب قبل از عملیات بدر بعد از خواندن نامه همسرش تمام نوشته ها و یادداشتهای خود را سوزاند. همان شب ابراهیم نیروها را در سنگر جمع نمود، چراغ را خاموش کرد و برادران عزیز، عملیاتی که در پیش داریم، به نام بدر است، همچون گفت » : جنگ بدر در صدر اسلام که عده ای محدود با تجهیزاتی اندک نبرد کردند .هرکس احساس می کند توانایی اش را ندارد، در این تاریکی شب بیرون برود .ولی هیچ یک از این رزمندگان بیرون نرفتند و پابه پای هم ماندند. 22 اسفندماه سال 1363 عملیات بدر آغاز شد و برای سرکشی از نیروها- که در امتداد خط بودند- رفت. سرانجام ابراهیم جعفرزاده در 22/12/1363در عملیات بدر بر اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید. همان شب همسرش در خواب حضرت امام خمینی (ره) را دید که «. این چادر را سرت کن » : چادر مشکی برای او آورده و می گویند سه روز بعد خبر شهادت او را به خانواد ه اش دادند.

شهید ابراهیم جعفرزاده در نامه ای به پسر خود چنین می نویسد فرزندم علیرضا، سلام علیکم امیدوارم در پناه تأییدات الهی و فضل و رحمت بیکران خداوند در طریق اسلام و رضای خداوند موفق باشید. می دانم که حالتان خوب است چون حال خوب به سلامتی ظاهری نیست به پیشانی بند سبزی است که عاشقان الله را از صف گرگان دون صفت جدا میسازد. باری فرزند رشیدم: می دانم که چه خوب اخلاق و صفات متعالی در تو رشد کرد، آخر ما تو را از امام رضا(ع) درخواست کردیم و آن ها همیشه عطیه های صالح و سالم عنایت میکنند. سفارشت می کنم که وقتت را هدر ندهی و از همه چیز در جهت رسیدن به حق در هر لحظه استفاده کنی. پیکر پاکش را پس از تشییع در گلزار شهدای اصفهان به خاک سپردند.

وصیت نامه

بارالها، تو را شکر می کنم که مرا در زمانه ای آفریدی که نوری از سلاله پیامبر (ص) برچهره تاریک و ظلمت بار قرنها غفلت، درخشیدن گرفت و آذرخشی کفر و نفاق را سوزاند. اکنون که این وصیت نامه را می نویسم هیچ آرزویی جز حرکت به سوی خداوند و کسب رضای او را ندارم. در این راه مجاهدت می کنم و به حول و قوه الهی پی شمی روم و در این راه تسلیم تقدیر او هستم. از شما طلب دعا دارم و از خداوند توفیق عبودیت و چقدر دوست دارم این آزمایش و معرکه خسران و رضوان اگر جان و مال مورد قبول او باشد شهادت در راه او به احسن وجه نصیبم گردد .... شما را به اطاعت از ولی الامر، امام روحی له الفدا، و جانبازی در راه اسلام سفارش می کنم

نگارخانه تصاویر

منبع: سایت خین http://khayyen.ir/shahid/952

رده‌ها