شهید اسد الله آهنی: تفاوت بین نسخهها
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | آهنی، اسدالله: هفدهم آذر ۱۳۱۶، در شهر زنجان به دنیا آمد. پدرش عباس، مغازهدار و خواربار فروش بود و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۴۶ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به پاها، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین قرار دارد. | + | آهنی، اسدالله: هفدهم آذر ۱۳۱۶، در شهر [[زنجان]] به دنیا آمد. پدرش عباس، مغازهدار و خواربار فروش بود و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۴۶ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم بهمن ۱۳۶۴، در [[فاو]] عراق بر اثر اصابت [[ترکش]] به پاها، [[شهید]] شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین قرار دارد. |
==وصیت نامه== | ==وصیت نامه== | ||
− | شهید، اسدالله آهنی: اینجانب اسدالله آهنی، متولد۱۳۱۶، خداوند متعال را سپاسگزارم که این حقیر را یاری فرمود تا در این جبهه -که جبههی اسلام است- حضور یابم و در جهاد اسلام -جهادی که سردمدار آن در زمان پیغمبر اکرم (ص) امام حسین(ع) بوده که با رشادتها و ایثارهای خود و خانوادهاش در روز عاشورا، این پرچم پُر افتخار تا امروز برافراشته مانده و اینک به دست این سید حسینی، خمینی کبیر رسیده، که دشمنان دین و قرآن و | + | شهید، اسدالله آهنی: اینجانب اسدالله آهنی، متولد۱۳۱۶، خداوند متعال را سپاسگزارم که این حقیر را یاری فرمود تا در این جبهه -که جبههی اسلام است- حضور یابم و در [[جهاد]] اسلام -جهادی که سردمدار آن در زمان [[پیغمبر اکرم (ص)]] [[امام حسین(ع)]] بوده که با رشادتها و ایثارهای خود و خانوادهاش در روز عاشورا، این پرچم پُر افتخار تا امروز برافراشته مانده و اینک به دست این سید حسینی، خمینی کبیر رسیده، که دشمنان دین و [[قرآن]] و [[اسلام]]، همان سران شرک که در آن زمان با امام حسین(ع) مخالفت می کردند، حالا نیز تمام کفار با اسلام به ستیز برخاسته اند- شرکت نمایم که این حقیر وظیفهی خود دانستم تا با پای خود به جبهه بیایم تا شاید بتوانم در این راه خدمتی به اسلام نموده باشم. ...و چه بهتر از این، که زندگی ام را در این راه بگذارم تا اسلام زنده بماند که ان شاء الله خداوند نیز یاری خواهد فرمود تا پرچم لا اله الا الله را در سراسر گیتی بر فراز درآورده و سرمایهی عمر گران بها را در این راه بگذارم. ولی عزیزانم! اگر به [[شهادت]] رسیدم -که آن نیز لیاقت می خواهد و نصیب هر کسی نمی شود- شما خانوادهی عزیزم هرگز ناراحت نباشید؛ زیرا این سرمایهی گرانقدر را به کسی فروخته ام که بهایش خیلی زیاد است و دیگر اینکه به کسی فروخته ام که از سوی او هستیم و در آخرت نیز همه باید به سوی او برویم و چه بهتر از این که من توانستم در این راه بروم. سخنی با خانوادهی عزیزم: همسر عزیزم! سعی کنید از بچه ها به خوبی نگهداری کنید تا وقتی که بزرگ شوند و سعی کنید آنها را خوب تربیت کنید که هم برای خود و هم برای اسلام مفید باشند. ...و شما اسماعیل جان! سعی کن راهم را ادامه دهی؛ من پس از سالها به این راه پی بُردم که واقعاً هر کسی نمی تواند به این راه بیاید. به این راه آمدن لیاقت می خواهد و شما سعی کن که این راه را ادامه دهی و سلاحم را از زمین بَرداری و مبادا بر زمین بماند. دختران عزیزم! شما نیز درسهایتان را خوب بخوانید تا فردا عاقبت به خیر شوید. ...و اما شما پدر و مادر عزیز و نورچشمی ام! زحمات زیادی برای این بندهی ناچیز کشیده اید. تلاشهایی که برایم شب و روز داشته اید و این حقیر تاکنون موفق نشده ام که زحمات حتی یک لحظهی شما را جبران نمایم؛ ولی خُب اگر برگشتم شما را بازنشسته می کنم و شب و روز به تلاش و قدردانی از زحمات شما می پردازم؛ ولی اگر خداوند این حقیر و عاصی توبه کرده را پذیرفت و انتخاب کرد، زهی سعادت است. هر چند که خیلی شما را اذیت کرده ام؛ ولی حلالم کنید و در خاتمه از همهی آشنایان و دوستان، بخصوص از خواهر و برادرم حلالیت می طلبم. ...و همگی سعی کنید که از امام عزیز پیروی نمایید تا به هدف اصلی که پیروزی نهایی اسلام واقعی و اسلام پیامبر اکرم (ص) است، دست یابیم. در نماز جمعه ها و دعاها نیز شرکت کنید و هرگز امام را تنها نگذارید.۱ (۱۰۰۶۹۷۱) عصر روز سه شنبه ۱۹/۱۱/۱۳۶۴<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1474 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> |
− | + | ||
==نگارخانه تصاویر== | ==نگارخانه تصاویر== | ||
[[File:335197_187.jpg]] | [[File:335197_187.jpg]] | ||
− | |||
− | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> | ||
سطر ۳۳: | سطر ۳۰: | ||
[[رده: شهدای ایران]] | [[رده: شهدای ایران]] | ||
[[رده: شهدای استان قزوین]] | [[رده: شهدای استان قزوین]] | ||
− | |||
− |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۶
بسمه تعالی نام اسدالله آهنی نام پدر عباس نام مادر معصومه محل شهادت فاو محل تولد زنجان تاریخ تولد ۱۳۱۶/۰۹/۱۷ محل شهادت فاو تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۳ استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت فاو وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی تعداد پسر ۱ تعداد دختر ۲ تحصیلات پنجم ابتدائی رشته - عملیات سال تفحص محل کار بنیاد تحت پوشش مزار شهید قزوین - قزوین
زندگی نامه
آهنی، اسدالله: هفدهم آذر ۱۳۱۶، در شهر زنجان به دنیا آمد. پدرش عباس، مغازهدار و خواربار فروش بود و مادرش معصومه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۴۶ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به پاها، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین قرار دارد.
وصیت نامه
شهید، اسدالله آهنی: اینجانب اسدالله آهنی، متولد۱۳۱۶، خداوند متعال را سپاسگزارم که این حقیر را یاری فرمود تا در این جبهه -که جبههی اسلام است- حضور یابم و در جهاد اسلام -جهادی که سردمدار آن در زمان پیغمبر اکرم (ص) امام حسین(ع) بوده که با رشادتها و ایثارهای خود و خانوادهاش در روز عاشورا، این پرچم پُر افتخار تا امروز برافراشته مانده و اینک به دست این سید حسینی، خمینی کبیر رسیده، که دشمنان دین و قرآن و اسلام، همان سران شرک که در آن زمان با امام حسین(ع) مخالفت می کردند، حالا نیز تمام کفار با اسلام به ستیز برخاسته اند- شرکت نمایم که این حقیر وظیفهی خود دانستم تا با پای خود به جبهه بیایم تا شاید بتوانم در این راه خدمتی به اسلام نموده باشم. ...و چه بهتر از این، که زندگی ام را در این راه بگذارم تا اسلام زنده بماند که ان شاء الله خداوند نیز یاری خواهد فرمود تا پرچم لا اله الا الله را در سراسر گیتی بر فراز درآورده و سرمایهی عمر گران بها را در این راه بگذارم. ولی عزیزانم! اگر به شهادت رسیدم -که آن نیز لیاقت می خواهد و نصیب هر کسی نمی شود- شما خانوادهی عزیزم هرگز ناراحت نباشید؛ زیرا این سرمایهی گرانقدر را به کسی فروخته ام که بهایش خیلی زیاد است و دیگر اینکه به کسی فروخته ام که از سوی او هستیم و در آخرت نیز همه باید به سوی او برویم و چه بهتر از این که من توانستم در این راه بروم. سخنی با خانوادهی عزیزم: همسر عزیزم! سعی کنید از بچه ها به خوبی نگهداری کنید تا وقتی که بزرگ شوند و سعی کنید آنها را خوب تربیت کنید که هم برای خود و هم برای اسلام مفید باشند. ...و شما اسماعیل جان! سعی کن راهم را ادامه دهی؛ من پس از سالها به این راه پی بُردم که واقعاً هر کسی نمی تواند به این راه بیاید. به این راه آمدن لیاقت می خواهد و شما سعی کن که این راه را ادامه دهی و سلاحم را از زمین بَرداری و مبادا بر زمین بماند. دختران عزیزم! شما نیز درسهایتان را خوب بخوانید تا فردا عاقبت به خیر شوید. ...و اما شما پدر و مادر عزیز و نورچشمی ام! زحمات زیادی برای این بندهی ناچیز کشیده اید. تلاشهایی که برایم شب و روز داشته اید و این حقیر تاکنون موفق نشده ام که زحمات حتی یک لحظهی شما را جبران نمایم؛ ولی خُب اگر برگشتم شما را بازنشسته می کنم و شب و روز به تلاش و قدردانی از زحمات شما می پردازم؛ ولی اگر خداوند این حقیر و عاصی توبه کرده را پذیرفت و انتخاب کرد، زهی سعادت است. هر چند که خیلی شما را اذیت کرده ام؛ ولی حلالم کنید و در خاتمه از همهی آشنایان و دوستان، بخصوص از خواهر و برادرم حلالیت می طلبم. ...و همگی سعی کنید که از امام عزیز پیروی نمایید تا به هدف اصلی که پیروزی نهایی اسلام واقعی و اسلام پیامبر اکرم (ص) است، دست یابیم. در نماز جمعه ها و دعاها نیز شرکت کنید و هرگز امام را تنها نگذارید.۱ (۱۰۰۶۹۷۱) عصر روز سه شنبه ۱۹/۱۱/۱۳۶۴[۱]