شهید مراد علی قزی: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = مرادعلیقزی | ||
+ | |تصویر =16804.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد =[[سبزوار]] | ||
+ | |شهادت = [[1365/05/26]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن =[[بهشتشهدا]] | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها =[[رزمنده]] | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر:رجبعلی | ||
+ | }} | ||
+ | |||
+ | |||
کد شهید: 6529038 تاریخ تولد : | کد شهید: 6529038 تاریخ تولد : | ||
سطر ۱۰: | سطر ۴۱: | ||
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده | ||
گلزار : بهشتشهدا | گلزار : بهشتشهدا | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | + | ||
− | موضوع خبر شهادت | + | * موضوع خبر شهادت |
− | + | ||
− | + | ||
− | وقتی ما در روستای خودمان نشسته بودیم از طرف سپاه برای ما خبری شهادت مرادعلی را آوردند و روز بعد ما را برای شناسایی به بیمارستان بردند وقتی به آنجا رسیدیم هنوز لباسهای او را بیرون نیاورده بودند و او با همان لباسهای جبهه در جعبه ای شبیه به تابوت گذاشته شده بود وقتی گفتند که این پسر شماست یا نه؟ یک لحظه با خودم گفتم خدا نکند او نباشد و یک نشانی که از او داشتم در پشت سر او یک بر آمدگی بود با صبر زیاد دست به پشت سر او بردم و آن را حس کردم و مطمئن شدم که پسرم مرادعلی است و یک همرزم او به ما گفت که حدود ده نفر از دوستانش موقع خوردن شام دور هم جمع شده بودند و در سنگر شام می خوردند که گلوله ی خمپاره به سنگر اصابت می کند و همگی آنها شهید می شوند. | + | وقتی ما در روستای خودمان نشسته بودیم از طرف [[سپاه]] برای ما خبری [[شهادت]] مرادعلی را آوردند و روز بعد ما را برای شناسایی به بیمارستان بردند وقتی به آنجا رسیدیم هنوز لباسهای او را بیرون نیاورده بودند و او با همان لباسهای جبهه در جعبه ای شبیه به تابوت گذاشته شده بود وقتی گفتند که این پسر شماست یا نه؟ یک لحظه با خودم گفتم خدا نکند او نباشد و یک نشانی که از او داشتم در پشت سر او یک بر آمدگی بود با صبر زیاد دست به پشت سر او بردم و آن را حس کردم و مطمئن شدم که پسرم مرادعلی است و یک همرزم او به ما گفت که حدود ده نفر از دوستانش موقع خوردن شام دور هم جمع شده بودند و در سنگر شام می خوردند که [[گلوله]] ی [[خمپاره]] به سنگر اصابت می کند و همگی آنها [[شهید]] می شوند. |
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16804 یاران رضا]</ref> | <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16804 یاران رضا]</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:16804.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: مرادعلی قزی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان سبزوار]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۵
مرادعلیقزی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | سبزوار |
شهادت | 1365/05/26 |
محل دفن | بهشتشهدا |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:رجبعلی |
کد شهید: 6529038 تاریخ تولد :
نام : مرادعلی محل تولد : سبزوار
نام خانوادگی : قزی تاریخ شهادت : 1365/05/26
نام پدر : رجبعلی مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده گلزار : بهشتشهدا
محتویات
خاطرات
- موضوع خبر شهادت
وقتی ما در روستای خودمان نشسته بودیم از طرف سپاه برای ما خبری شهادت مرادعلی را آوردند و روز بعد ما را برای شناسایی به بیمارستان بردند وقتی به آنجا رسیدیم هنوز لباسهای او را بیرون نیاورده بودند و او با همان لباسهای جبهه در جعبه ای شبیه به تابوت گذاشته شده بود وقتی گفتند که این پسر شماست یا نه؟ یک لحظه با خودم گفتم خدا نکند او نباشد و یک نشانی که از او داشتم در پشت سر او یک بر آمدگی بود با صبر زیاد دست به پشت سر او بردم و آن را حس کردم و مطمئن شدم که پسرم مرادعلی است و یک همرزم او به ما گفت که حدود ده نفر از دوستانش موقع خوردن شام دور هم جمع شده بودند و در سنگر شام می خوردند که گلوله ی خمپاره به سنگر اصابت می کند و همگی آنها شهید می شوند. [۱]