شهید سید محمد قناعتی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای جدید حاوی « کد شهید: 6615390 تاریخ تولد : نام : سیدمحمد محل تولد : کاشمر نام خانوادگ...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | ||
+ | |نام فرد = سیدمحمدقناعتی | ||
+ | |تصویر =سیدمحمدقناعتی.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد =[[کاشمر]] | ||
+ | |شهادت = [[ماووت1366/11/03]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = [[کاشمر – سیدحمزه]] | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = [[لشکر 5 نصر]] | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = [[مخابرات و بیسیم]] | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = نام پدر:سیدرضا | ||
+ | }} | ||
+ | |||
+ | |||
کد شهید: 6615390 تاریخ تولد : | کد شهید: 6615390 تاریخ تولد : | ||
سطر ۱۰: | سطر ۴۱: | ||
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مخابراتوبیسیم | نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مخابراتوبیسیم | ||
گلزار : کاشمر – سیدحمزه | گلزار : کاشمر – سیدحمزه | ||
− | خاطرات | + | ==خاطرات== |
− | + | ||
− | موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد | + | * موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد |
− | + | ||
− | + | ||
خواهر سید محمد فرزند عزیزم نقل مىکرد: هنوز چهلم سید محمد نشده بودکه خواب دیدم از سید محمد پرسیدم زخم گلویت چطور است؟ چون در جبهه از ناحیه گردن به وسیله اصابت ترکش مجروح شده بود این سؤال را کردم گفت: همان روزى که رفتم زخم گلویم خوب شد و هیچ اثرى الان از آن در گلویم نیست و جایم هم بسیار خوب است و هیچ گونه ناراحتى ندارم. | خواهر سید محمد فرزند عزیزم نقل مىکرد: هنوز چهلم سید محمد نشده بودکه خواب دیدم از سید محمد پرسیدم زخم گلویت چطور است؟ چون در جبهه از ناحیه گردن به وسیله اصابت ترکش مجروح شده بود این سؤال را کردم گفت: همان روزى که رفتم زخم گلویم خوب شد و هیچ اثرى الان از آن در گلویم نیست و جایم هم بسیار خوب است و هیچ گونه ناراحتى ندارم. | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | یک شب قبل از آخرین اعزامش سید محمد را خواب دیدم که خبر شهادتش را برایم آوردند و من در بیاران بودم فوراً خودم را به شهر رساندم و جنازهاش را آوردند دیدم در تابوتى است که از خیابان 15 خرداد رو به سمت باغمزار دارند مىآیند ناگهان یک کبوتر سفید رنگ زیبایى با بالهاى خونى از روى تابوت به هوا بلند شد و پرواز کرد دیگر من ناراحت و غمگین بودم تا اینکه برادرم سید محمد از جبهه سالم برگشت و خوابم را برایش تعریف کردم بعد از مدتى درب خانه را باز کردم دیدم سید محمد براى خداحافظى آمده است. ناگهان به یاد خوابم افتادم هر چه سعى کردم که او را منصرف کنم نشد موقع خداحافظى تا دم اتوبوس با او رفتم و بدرقهاش کردم تقریباً به یقین رسیده بودم که این آخرین دیدار است حالت معنوى بسیار خاصى در او بود جرأت نکردم با او بیشتر از این صحبت کنم رفت و بعد از 15 روز درست در همان نقطهاى که خواب دیده بودم به من اطلاع دادند برادرت مجروح شده گفتم: نه برادرم شهید شده چون من خواب دیدم رفتم به شهر و خوابم درست تعبیر شد و برادرم به لقاء حق شتافته بود او را تشییع و در باع مزار به خاک سپردیم. | + | * موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد |
− | + | ||
− | موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد | + | یک شب قبل از آخرین اعزامش سید محمد را خواب دیدم که خبر شهادتش را برایم آوردند و من در بیاران بودم فوراً خودم را به شهر رساندم و جنازهاش را آوردند دیدم در تابوتى است که از خیابان 15 خرداد رو به سمت باغمزار دارند مىآیند ناگهان یک کبوتر سفید رنگ زیبایى با بالهاى خونى از روى تابوت به هوا بلند شد و پرواز کرد دیگر من ناراحت و غمگین بودم تا اینکه برادرم سید محمد از جبهه سالم برگشت و خوابم را برایش تعریف کردم بعد از مدتى درب خانه را باز کردم دیدم سید محمد براى خداحافظى آمده است. ناگهان به یاد خوابم افتادم هر چه سعى کردم که او را منصرف کنم نشد موقع خداحافظى تا دم اتوبوس با او رفتم و بدرقهاش کردم تقریباً به یقین رسیده بودم که این آخرین دیدار است حالت معنوى بسیار خاصى در او بود جرأت نکردم با او بیشتر از این صحبت کنم رفت و بعد از 15 روز درست در همان نقطهاى که خواب دیده بودم به من اطلاع دادند برادرت مجروح شده گفتم: نه برادرم [[شهید]] شده چون من خواب دیدم رفتم به شهر و خوابم درست تعبیر شد و برادرم به لقاء حق شتافته بود او را تشییع و در باع مزار به خاک سپردیم. |
− | + | ||
− | + | * موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد | |
روزى در بیابان بر اثر خستگى زیاد خوابم برد در عالم خواب برادرم سید محمد را دیدم که آمد اما خبر داشتم که شهید شده است دیدم بسیار سرحال و خرم است گفتم سید محمد از کجا مىآئى گفت آمدهام از شما خبر بگیرم و بروم تنها خواهشم از شما اینست که راهم را ادامه دهید و پیرو ولایت باشید. گفتم: اگر از دستمان برآید ما که حرفى نداریم اما تو به حرف ما نکردى و رفتى گفت الان من هم بد ندیدم و جایم خیلى خیلى خوب است. اصلاً به یک دفعه فکر کردم که بیدارم و نشستهام در جلویش و از خواب بیدار شدم. و با او همچنان صحبت مى کردم یک مرتبه از ذهن من پنهان شد و کاملاً از رویا و خواب پریدم. | روزى در بیابان بر اثر خستگى زیاد خوابم برد در عالم خواب برادرم سید محمد را دیدم که آمد اما خبر داشتم که شهید شده است دیدم بسیار سرحال و خرم است گفتم سید محمد از کجا مىآئى گفت آمدهام از شما خبر بگیرم و بروم تنها خواهشم از شما اینست که راهم را ادامه دهید و پیرو ولایت باشید. گفتم: اگر از دستمان برآید ما که حرفى نداریم اما تو به حرف ما نکردى و رفتى گفت الان من هم بد ندیدم و جایم خیلى خیلى خوب است. اصلاً به یک دفعه فکر کردم که بیدارم و نشستهام در جلویش و از خواب بیدار شدم. و با او همچنان صحبت مى کردم یک مرتبه از ذهن من پنهان شد و کاملاً از رویا و خواب پریدم. | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | خاطرهای عجیب از برادرم به یاد دارم، یک شب قبل از آخرین اعزامش به جبهه خواب دیدم که در یک بیابان هستم و خبر شهادت برادرم را برایم آوردند. فوراً داخل شهر آمدم و در همان عالم خواب دیدم که جنازه ایشان را درون یک تابوت از خیابان 15 خرداد به سمت باغمزار تشییع میکنند. ناگهان دیدم یک کبوتر سفید خیلی قشنگ با بالهای خونی از روی تابوت به هوا پرکشید خیلی ناراحت شدم تا اینکه برادرم سالم از جبهه برگشت و خوابم را برای او تعریف کردم. بعد از مدتی که گذشت برادرم برای خداحافظی پیش من آمد. ناگهان به یاد خوابم افتادم هر کار کردم که او را از رفتن منصرف کنم نشد. موقع خداحافظی به دنبال او تا جایی که میخواست سوار اتوبوس شود رفتم و او را بدرقه کردم. تقریباً به یقین رسیده بودم که این آخرین دیدار است. حالت معنوی بسیار خاصی در او بود که جرأت نکردم بیشتر از این با او صحبت کنم. بالاخره رفت و پس از 15 روز درست در همان نقطهای که در عالم خواب دیده بودم اطلاع دادند برادرت مجروح شده، من باور نکردم زیرا در عالم خواب دیدم که در بیابان و حین انجام کار خبر شهادت برادرم را به من میدهند. رفتم به شهر و خوابم تعبیر شده بود و برادرم به فیض عظیم شهادت نائل آمده بود. او را تشییع و در باغ مزار به خاک سپردیم. | + | * موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد |
− | + | ||
+ | خاطرهای عجیب از برادرم به یاد دارم، یک شب قبل از آخرین اعزامش به جبهه خواب دیدم که در یک بیابان هستم و خبر [[شهادت]] برادرم را برایم آوردند. فوراً داخل شهر آمدم و در همان عالم خواب دیدم که جنازه ایشان را درون یک تابوت از خیابان 15 خرداد به سمت باغمزار تشییع میکنند. ناگهان دیدم یک کبوتر سفید خیلی قشنگ با بالهای خونی از روی تابوت به هوا پرکشید خیلی ناراحت شدم تا اینکه برادرم سالم از جبهه برگشت و خوابم را برای او تعریف کردم. بعد از مدتی که گذشت برادرم برای خداحافظی پیش من آمد. ناگهان به یاد خوابم افتادم هر کار کردم که او را از رفتن منصرف کنم نشد. موقع خداحافظی به دنبال او تا جایی که میخواست سوار اتوبوس شود رفتم و او را بدرقه کردم. تقریباً به یقین رسیده بودم که این آخرین دیدار است. حالت معنوی بسیار خاصی در او بود که جرأت نکردم بیشتر از این با او صحبت کنم. بالاخره رفت و پس از 15 روز درست در همان نقطهای که در عالم خواب دیده بودم اطلاع دادند برادرت مجروح شده، من باور نکردم زیرا در عالم خواب دیدم که در بیابان و حین انجام کار خبر شهادت برادرم را به من میدهند. رفتم به شهر و خوابم تعبیر شده بود و برادرم به فیض عظیم [[شهادت]] نائل آمده بود. او را تشییع و در باغ مزار به خاک سپردیم.راوی سیدجواد قناعتی | ||
+ | <ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16917 سایت یاران رضا]</ref> | ||
+ | ==پانویس== | ||
+ | <references /> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | Image:سیدمحمدقناعتی.jpg | ||
+ | </gallery> | ||
+ | ==رده== | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض: سیدمحمد قناعتی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان کاشمر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۵
سیدمحمدقناعتی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | کاشمر |
شهادت | ماووت1366/11/03 |
محل دفن | کاشمر – سیدحمزه |
یگانهای خدمت | لشکر 5 نصر |
سمتها | مخابرات و بیسیم |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:سیدرضا |
کد شهید: 6615390 تاریخ تولد :
نام : سیدمحمد محل تولد : کاشمر
نام خانوادگی : قناعتی تاریخ شهادت : 1366/11/03
نام پدر : سیدرضا مکان شهادت : ماووت
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : یگان خدمتی : لشکر 5 نصر گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : مخابراتوبیسیم گلزار : کاشمر – سیدحمزه
محتویات
خاطرات
- موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
خواهر سید محمد فرزند عزیزم نقل مىکرد: هنوز چهلم سید محمد نشده بودکه خواب دیدم از سید محمد پرسیدم زخم گلویت چطور است؟ چون در جبهه از ناحیه گردن به وسیله اصابت ترکش مجروح شده بود این سؤال را کردم گفت: همان روزى که رفتم زخم گلویم خوب شد و هیچ اثرى الان از آن در گلویم نیست و جایم هم بسیار خوب است و هیچ گونه ناراحتى ندارم.
- موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
یک شب قبل از آخرین اعزامش سید محمد را خواب دیدم که خبر شهادتش را برایم آوردند و من در بیاران بودم فوراً خودم را به شهر رساندم و جنازهاش را آوردند دیدم در تابوتى است که از خیابان 15 خرداد رو به سمت باغمزار دارند مىآیند ناگهان یک کبوتر سفید رنگ زیبایى با بالهاى خونى از روى تابوت به هوا بلند شد و پرواز کرد دیگر من ناراحت و غمگین بودم تا اینکه برادرم سید محمد از جبهه سالم برگشت و خوابم را برایش تعریف کردم بعد از مدتى درب خانه را باز کردم دیدم سید محمد براى خداحافظى آمده است. ناگهان به یاد خوابم افتادم هر چه سعى کردم که او را منصرف کنم نشد موقع خداحافظى تا دم اتوبوس با او رفتم و بدرقهاش کردم تقریباً به یقین رسیده بودم که این آخرین دیدار است حالت معنوى بسیار خاصى در او بود جرأت نکردم با او بیشتر از این صحبت کنم رفت و بعد از 15 روز درست در همان نقطهاى که خواب دیده بودم به من اطلاع دادند برادرت مجروح شده گفتم: نه برادرم شهید شده چون من خواب دیدم رفتم به شهر و خوابم درست تعبیر شد و برادرم به لقاء حق شتافته بود او را تشییع و در باع مزار به خاک سپردیم.
- موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
روزى در بیابان بر اثر خستگى زیاد خوابم برد در عالم خواب برادرم سید محمد را دیدم که آمد اما خبر داشتم که شهید شده است دیدم بسیار سرحال و خرم است گفتم سید محمد از کجا مىآئى گفت آمدهام از شما خبر بگیرم و بروم تنها خواهشم از شما اینست که راهم را ادامه دهید و پیرو ولایت باشید. گفتم: اگر از دستمان برآید ما که حرفى نداریم اما تو به حرف ما نکردى و رفتى گفت الان من هم بد ندیدم و جایم خیلى خیلى خوب است. اصلاً به یک دفعه فکر کردم که بیدارم و نشستهام در جلویش و از خواب بیدار شدم. و با او همچنان صحبت مى کردم یک مرتبه از ذهن من پنهان شد و کاملاً از رویا و خواب پریدم.
- موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
خاطرهای عجیب از برادرم به یاد دارم، یک شب قبل از آخرین اعزامش به جبهه خواب دیدم که در یک بیابان هستم و خبر شهادت برادرم را برایم آوردند. فوراً داخل شهر آمدم و در همان عالم خواب دیدم که جنازه ایشان را درون یک تابوت از خیابان 15 خرداد به سمت باغمزار تشییع میکنند. ناگهان دیدم یک کبوتر سفید خیلی قشنگ با بالهای خونی از روی تابوت به هوا پرکشید خیلی ناراحت شدم تا اینکه برادرم سالم از جبهه برگشت و خوابم را برای او تعریف کردم. بعد از مدتی که گذشت برادرم برای خداحافظی پیش من آمد. ناگهان به یاد خوابم افتادم هر کار کردم که او را از رفتن منصرف کنم نشد. موقع خداحافظی به دنبال او تا جایی که میخواست سوار اتوبوس شود رفتم و او را بدرقه کردم. تقریباً به یقین رسیده بودم که این آخرین دیدار است. حالت معنوی بسیار خاصی در او بود که جرأت نکردم بیشتر از این با او صحبت کنم. بالاخره رفت و پس از 15 روز درست در همان نقطهای که در عالم خواب دیده بودم اطلاع دادند برادرت مجروح شده، من باور نکردم زیرا در عالم خواب دیدم که در بیابان و حین انجام کار خبر شهادت برادرم را به من میدهند. رفتم به شهر و خوابم تعبیر شده بود و برادرم به فیض عظیم شهادت نائل آمده بود. او را تشییع و در باغ مزار به خاک سپردیم.راوی سیدجواد قناعتی [۱]