شهید حسین محمدی آب قلعه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «rId4 کد شهید : 6312481 نام : حسین‌ نام خانوادگی : محمدی‌اب‌قلعه‌ نام پدر : محمد...» ایجاد کرد)
 
 
سطر ۱: سطر ۱:
rId4
+
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 +
|نام فرد                =  حسین‌محمدی‌اب‌قلعه‌
 +
|تصویر                  =18727.jpg
 +
|توضیح تصویر            =
 +
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 +
|شهرت                  =
 +
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                  =[[مشهد]]
 +
|شهادت                  = [[1363/12/25]]
 +
|وفات                  =
 +
|مرگ                    =
 +
|محل دفن                =[[بهشت‌رضا]]
 +
|مفقود                  =
 +
|جانباز                =
 +
|اسارت                  =
 +
|نیرو                  =
 +
|یگانهای خدمت          =
 +
|طول خدمت              =
 +
|درجه                  =
 +
|سمت‌ها                  =[[رزمنده‌]]
 +
|جنگ‌‌ها                  = [[جنگ ایران و عراق]]
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌              =
 +
|فعالیت‌ها              =
 +
|تحصیلات                =
 +
|تخصص‌ها                =
 +
|شغل                    =
 +
|خانواده                = نام پدر:محمد
 +
}}
  
 
کد شهید : 6312481
 
کد شهید : 6312481
سطر ۲۷: سطر ۵۵:
 
گلزار : بهشت‌رضا
 
گلزار : بهشت‌رضا
  
خاطرات
+
==خاطرات==
  
محبوبیت شهید نزد دیگران
+
* موضوع : محبوبيت شهيد نزد ديگران
  
موضوع : محبوبيت شهيد نزد ديگران
+
یک روز قرار بود [[شهید حسن هاشمی]] زو به مرخصی بیاید. ما هم برای استقبال از او رفتیم. وقتی که به خانه رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم متوجه شد که سر کوچه مجله بستند و عکس حسین محمدی از دوستان حسن روی مجله است. بعد از احوال پرسی گفت: چرا اینجا مجله بستند؟ حسین [[شهید]] شده است. گفتم: نه مادر اینطور نگو که حسین شده است. بالاخره از موضوع باخبر شد. وقتی به خانه آمد هنوز جنازه حسین را تشییع نکرده بودند. روز بعد قرار بود که جنازه حسین را تشییع کنند او حسین را خیلی دوست داشت. وقتی که می خواستند جنازه حسین را در حرم دفن کنند او خیلی گریه می کرد و خودش را روی تابوت می انداخت و نمی گذاشت که [[شهید]] را دفن کنن. بالاخره هر طور بود [[شهید]] را دفن کردند. حسن تا روز سوم از مراسم [[شهید]] خانه بود. راوی : فاطمه طلوع
  
راوی : فاطمه طلوع
+
* موضوع : اثر شهادت بر ديگران
  
متن کامل خاطره
+
[[شهید حسن هاشمی]] یک دوست صمیمی بنام حسین محمدی داشت. هنگامی که حسین [[شهید]] شد. حسن خیلی ناراحت شد و می گفت: ای کاش من بجای حسین [[شهید]] می شدم. هنگامی که تابوت حسین را مرتب می کردند و گل می بستند یکی دیگر از دوستان حسن که کنارش حضور داشته می گوید: حسن دستش را بر شانه [[شهید]] می زند و می گوید: حسین خاطرت جمع باشد یک سال بعد من هم می آیم. درست یک سال بعد از [[شهادت]] حسن، خبر [[شهادت]] حسین را آوردند. بعد از اینکه حسین [[شهید]] شد دوستانش آمدند و ما را از این قضیه با خبر کردند. راوی : صدیقه هاشمی زو
 
+
<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=18727 سایت یاران رضا]</ref>
 
+
==پانویس==
یک روز قرار بود شهید حسن هاشمی زو به مرخصی بیاید . ما هم برای استقبال از او رفتیم . وقتی که به خانه رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم متوجه شد که سر کوچه مجله بستند و عکس حسین محمدی از دوستان حسن روی مجله است . بعد از احوال پرسی گفت : چرا اینجا مجله بستند؟ حسین شهید شده است . گفتم : نه مادر اینطور نگو که حسین شده است . بالاخره از موضوع باخبر شد . وقتی به خانه آمد هنوز جنازه حسین را تشییع نکرده بودند . روز بعد قرار بود که جنازه حسین را تشییع کنند او حسین را خیلی دوست داشت . وقتی که می خواستند جنازه حسین را در حرم دفن کنند او خیلی گریه می کرد و خودش را روی تابوت می انداخت و نمی گذاشت که شهید را دفن کنند . بالاخره هر طور بود شهید را دفن کردند . حسن تا روز سوم از مراسم شهید خانه بود .
+
<references />
 
+
==رده==
اثر شهادت بر دیگران
+
{{ترتیب‌پیش‌فرض: حسین‌ محمدی‌ اب‌ قلعه‌}}
 
+
[[رده: شهدا]]
موضوع : اثر شهادت بر ديگران
+
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 
+
[[رده: شهدای ایران]]
راوی : صدیقه هاشمی زو
+
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 
+
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]
متن کامل خاطره
+
 
+
 
+
شهید حسن هاشمی یک دوست صمیمی بنام حسین محمدی داشت . هنگامی که حسین شهید شد . حسن خیلی ناراحت شد و می گفت : ای کاش من بجای حسین شهید می شدم . هنگامی که تابوت حسین را مرتب می کردند و گل می بستند یکی دیگر از دوستان حسن که کنارش حضور داشته می گوید : حسن دستش را بر شانه شهید می زند و می گوید : حسین خاطرت جمع باشد یک سال بعد من هم می آیم . درست یک سال بعد از شهادت حسن ، خبر شهادت حسین را آوردند . بعد از اینکه حسین شهید شد دوستانش آمدند و ما را از این قضیه با خبر کردند .
+
 
+
منبع سایت: http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 18727
+

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۰۶:۲۲

حسین‌محمدی‌اب‌قلعه‌
18727.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد مشهد
شهادت 1363/12/25
محل دفن بهشت‌رضا
سمت‌ها رزمنده‌
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدر:محمد


کد شهید : 6312481

نام : حسین‌

نام خانوادگی : محمدی‌اب‌قلعه‌

نام پدر : محمد

تاریخ تولد :

محل تولد : مشهد

تاریخ شهادت : 1363/12/25

مکان شهادت :

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :

شغل : یگان خدمتی :

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .

نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌

گلزار : بهشت‌رضا

خاطرات

  • موضوع : محبوبيت شهيد نزد ديگران

یک روز قرار بود شهید حسن هاشمی زو به مرخصی بیاید. ما هم برای استقبال از او رفتیم. وقتی که به خانه رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم متوجه شد که سر کوچه مجله بستند و عکس حسین محمدی از دوستان حسن روی مجله است. بعد از احوال پرسی گفت: چرا اینجا مجله بستند؟ حسین شهید شده است. گفتم: نه مادر اینطور نگو که حسین شده است. بالاخره از موضوع باخبر شد. وقتی به خانه آمد هنوز جنازه حسین را تشییع نکرده بودند. روز بعد قرار بود که جنازه حسین را تشییع کنند او حسین را خیلی دوست داشت. وقتی که می خواستند جنازه حسین را در حرم دفن کنند او خیلی گریه می کرد و خودش را روی تابوت می انداخت و نمی گذاشت که شهید را دفن کنن. بالاخره هر طور بود شهید را دفن کردند. حسن تا روز سوم از مراسم شهید خانه بود. راوی : فاطمه طلوع

  • موضوع : اثر شهادت بر ديگران

شهید حسن هاشمی یک دوست صمیمی بنام حسین محمدی داشت. هنگامی که حسین شهید شد. حسن خیلی ناراحت شد و می گفت: ای کاش من بجای حسین شهید می شدم. هنگامی که تابوت حسین را مرتب می کردند و گل می بستند یکی دیگر از دوستان حسن که کنارش حضور داشته می گوید: حسن دستش را بر شانه شهید می زند و می گوید: حسین خاطرت جمع باشد یک سال بعد من هم می آیم. درست یک سال بعد از شهادت حسن، خبر شهادت حسین را آوردند. بعد از اینکه حسین شهید شد دوستانش آمدند و ما را از این قضیه با خبر کردند. راوی : صدیقه هاشمی زو [۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده