شهید بختیار نوروزی: تفاوت بین نسخهها
(←زندگی نامه) |
|||
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | |
− | نام بختیار نوروزی | + | |نام فرد = بختیار نوروزی |
− | نام پدر وجیه الله | + | |تصویر = |
− | نام مادر مهلقا | + | |توضیح تصویر = |
− | محل شهادت اروندرود | + | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی |
− | محل تولد قزوین - یزدرود تاریخ تولد ۱۳۲۴/۰۸/۰۳ | + | |شهرت = |
− | محل شهادت اروندرود تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۳ | + | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] |
− | استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت آبادان | + | |تولد =[[قزوین - یزدرود،۱۳۲۴/۰۸/۰۳]] |
− | وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی | + | |شهادت = [[اروندرود،1367/04/23]] |
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن =[[قزوین]] | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = [[بسیج]] | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = | ||
+ | |جنگها = [[جنگ ایران و عراق]] | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات =سوم ابتدائی | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = کارگر | ||
+ | |خانواده = نام پدر:وجیه الله | ||
+ | }} | ||
+ | |||
+ | |||
+ | نام: بختیار نوروزی | ||
+ | نام پدر: وجیه الله | ||
+ | نام مادر: مهلقا | ||
+ | محل شهادت: اروندرود | ||
+ | محل تولد: قزوین - یزدرود تاریخ تولد: ۱۳۲۴/۰۸/۰۳ | ||
+ | محل شهادت اروندرود تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۳ | ||
+ | استان محل شهادت: خوزستان شهر محل شهادت: آبادان | ||
+ | وضعیت تاهل: متاهل درجه نظامی: | ||
تعداد پسر ۱ تعداد دختر ۲ | تعداد پسر ۱ تعداد دختر ۲ | ||
− | تحصیلات سوم ابتدائی رشته - | + | تحصیلات: سوم ابتدائی رشته - |
− | عملیات | + | عملیات: سال تفحص |
− | محل کار | + | محل کار: بنیاد تحت پوشش |
− | مزار شهید قزوین - قزوین | + | مزار شهید: قزوین - قزوین |
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | + | سوم آبان ۱۳۲۴، در روستای یزدرود از توابع شهر [[قزوین]] به دنیا آمد. پدرش وجیهالله، راننده پایه یک بود و مادرش مهلقا نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۴۸ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. از سوی [[بسیج]] در جبهه حضور یافت. بیست و سوم بهمن ۱۳۶۴، در [[اروندرود]] بر اثر اصابت [[ترکش]] به پهلو، [[شهید]] شد. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش قرار دارد. برادرش شکرالله نیز به [[شهادت]] رسیده است. | |
==وصیت نامه== | ==وصیت نامه== | ||
− | + | به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام به [[امام زمان(عج)]] و درود بی کران بر امام امت، قلب تپنده ی تاریخ و با صلوات و رحمت بى پایان الهى بر [[شهید]]ان همیشه زنده ی انقلاب اسلامى و [[جنگ تحمیلى]]، به خصوص [[شهید]]ان مظلوم [[کردستان]] که در نبرد با کفر جهانى و مزدوران داخلى و خارجى، در راه اعتلاى پرچم توحید در خون پاک خود غلطیدند و به لقاء الله رسیدند و با آرزوى پیروزى قریب الوقوع رزمندگان کفرستیز اسلام در جبهه هاى حق علیه ظلمت و به امید زیارت قبر شش گوشه [[ابا عبد الله الحسین(ع)]]. خدایا، معبودا، پروردگارا! از وقتى که چشم گشودم، خود را در میان گناه دیدم! بارالها! همواره خود را در میان معصیت یافتم. خدایا! معصیت کارم و افسرده و گریان؛ اما تو کریمى و غفورى و رحیمى؛ خدایا! وقتى به یاد گناهانم مى افتم، مى خواهم زمین دهان باز کند و مرا فرو بَرد؛ چون از نگاه کردن به مردم با ایمان، پاک باخته و ایثارگر شَرم دارم و از این کار می ترسم و بر خود مى لرزم؛ مى ترسم که مرا پیش [[شهدا]] محاکمه کنى و من نیز جوابى نداشته باشم تا بدهم... نمى دانم چگونه به صورت [[شهد]]ا نگاه کنم؟! خدایا! هر آنچه در دل دارم، نمى توانم بر زبان و بر کاغذ بیاورم. خدایا! همیشه نمک خوردم و نمکدان شکستم؛ ولی امیدوارم در ظِلِّ توجهات [[امام زمان(عج)]] همیشه مشغول خدمت به اسلام و مسلمین باشم. در این موقعیت که سعادت آن را پیدا کردم تا در سپاه -که امام فرمودند: «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود!»- خدمت کنم، خیلى خوشحالم و امیدوارم از این موقعیت به نحو احسن استفاده کنم و خودم را هرچه بیشتر براى جانبازى و ایثارگرى آماده سازم و خوشحالم که خداوند مَنّان این توفیق را به من داد تا در این راه قدم نهم؛ راهى بدون هیچ گونه تاریکى و ابهام، راهى راست و مستقیم و آشکار. پدر و مادرم! خداوند شما را از اهل بهشت قرار داده و به شما صبر و اجر دهد و شما را روز قیامت روسفید گرداند. همسرم! صبرکن؛ صبر در مقابل ناملایمات... خداوند صابران را دوست دارد و به آنان بشارت داده است؛ صبر از آنِ انسان هاى با ایمان است؛ پس چرا صبر نکنى؟... با بچه های مان مهربان باش! برادرانم! بدانید که خود مى دانم، این لحظاتْ لحظاتِ آخر عُمْرَم مى باشد و با دست خالى به سوى پروردگارم مى روم. از اینکه نتوانستم در دنیا توشه اى ذخیره کنم، بسیار ناراحتم؛ ولى برادران! چشم امیدم -بعد از پروردگار- به شماست... مرا از دعاى خیر خودتان محروم نسازید، که دعاهاى شما باعث آمرزش گناهانم مى شود؛ البته دعایى که توأم با عمل باشد. ...و اما شما خواهرانم! مى خواهم زینب وار رفتار کنید، که او پاسدار خون حسین(ع) بود... شما هم باید پاسدار خون من و دیگر [[شهدا]] باشید. برادرانم! حسین وار پاسدار خون شهدا، [[قرآن]] و اسلام و با کفار، سازش ناپذیر باشید. (۱۷۹۷۳۱۵) بختیار نوروزى ۱۲/۱۱/۱۳۶۴.<ref>[http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1428 پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین]</ref> | |
− | + | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references /> | <references /> | ||
سطر ۲۸: | سطر ۵۷: | ||
[[رده: شهدای ایران]] | [[رده: شهدای ایران]] | ||
[[رده: شهدای استان قزوین]] | [[رده: شهدای استان قزوین]] | ||
− | |||
− | |||
− |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۱۲
بختیار نوروزی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | قزوین - یزدرود،۱۳۲۴/۰۸/۰۳ |
شهادت | اروندرود،1367/04/23 |
محل دفن | قزوین |
یگانهای خدمت | بسیج |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
تحصیلات | سوم ابتدائی |
شغل | کارگر |
خانواده | نام پدر:وجیه الله |
نام: بختیار نوروزی نام پدر: وجیه الله نام مادر: مهلقا محل شهادت: اروندرود محل تولد: قزوین - یزدرود تاریخ تولد: ۱۳۲۴/۰۸/۰۳ محل شهادت اروندرود تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۳ استان محل شهادت: خوزستان شهر محل شهادت: آبادان وضعیت تاهل: متاهل درجه نظامی: تعداد پسر ۱ تعداد دختر ۲ تحصیلات: سوم ابتدائی رشته - عملیات: سال تفحص محل کار: بنیاد تحت پوشش مزار شهید: قزوین - قزوین
محتویات
زندگی نامه
سوم آبان ۱۳۲۴، در روستای یزدرود از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش وجیهالله، راننده پایه یک بود و مادرش مهلقا نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. کارگر بود. سال ۱۳۴۸ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم بهمن ۱۳۶۴، در اروندرود بر اثر اصابت ترکش به پهلو، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش قرار دارد. برادرش شکرالله نیز به شهادت رسیده است.
وصیت نامه
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام به امام زمان(عج) و درود بی کران بر امام امت، قلب تپنده ی تاریخ و با صلوات و رحمت بى پایان الهى بر شهیدان همیشه زنده ی انقلاب اسلامى و جنگ تحمیلى، به خصوص شهیدان مظلوم کردستان که در نبرد با کفر جهانى و مزدوران داخلى و خارجى، در راه اعتلاى پرچم توحید در خون پاک خود غلطیدند و به لقاء الله رسیدند و با آرزوى پیروزى قریب الوقوع رزمندگان کفرستیز اسلام در جبهه هاى حق علیه ظلمت و به امید زیارت قبر شش گوشه ابا عبد الله الحسین(ع). خدایا، معبودا، پروردگارا! از وقتى که چشم گشودم، خود را در میان گناه دیدم! بارالها! همواره خود را در میان معصیت یافتم. خدایا! معصیت کارم و افسرده و گریان؛ اما تو کریمى و غفورى و رحیمى؛ خدایا! وقتى به یاد گناهانم مى افتم، مى خواهم زمین دهان باز کند و مرا فرو بَرد؛ چون از نگاه کردن به مردم با ایمان، پاک باخته و ایثارگر شَرم دارم و از این کار می ترسم و بر خود مى لرزم؛ مى ترسم که مرا پیش شهدا محاکمه کنى و من نیز جوابى نداشته باشم تا بدهم... نمى دانم چگونه به صورت شهدا نگاه کنم؟! خدایا! هر آنچه در دل دارم، نمى توانم بر زبان و بر کاغذ بیاورم. خدایا! همیشه نمک خوردم و نمکدان شکستم؛ ولی امیدوارم در ظِلِّ توجهات امام زمان(عج) همیشه مشغول خدمت به اسلام و مسلمین باشم. در این موقعیت که سعادت آن را پیدا کردم تا در سپاه -که امام فرمودند: «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود!»- خدمت کنم، خیلى خوشحالم و امیدوارم از این موقعیت به نحو احسن استفاده کنم و خودم را هرچه بیشتر براى جانبازى و ایثارگرى آماده سازم و خوشحالم که خداوند مَنّان این توفیق را به من داد تا در این راه قدم نهم؛ راهى بدون هیچ گونه تاریکى و ابهام، راهى راست و مستقیم و آشکار. پدر و مادرم! خداوند شما را از اهل بهشت قرار داده و به شما صبر و اجر دهد و شما را روز قیامت روسفید گرداند. همسرم! صبرکن؛ صبر در مقابل ناملایمات... خداوند صابران را دوست دارد و به آنان بشارت داده است؛ صبر از آنِ انسان هاى با ایمان است؛ پس چرا صبر نکنى؟... با بچه های مان مهربان باش! برادرانم! بدانید که خود مى دانم، این لحظاتْ لحظاتِ آخر عُمْرَم مى باشد و با دست خالى به سوى پروردگارم مى روم. از اینکه نتوانستم در دنیا توشه اى ذخیره کنم، بسیار ناراحتم؛ ولى برادران! چشم امیدم -بعد از پروردگار- به شماست... مرا از دعاى خیر خودتان محروم نسازید، که دعاهاى شما باعث آمرزش گناهانم مى شود؛ البته دعایى که توأم با عمل باشد. ...و اما شما خواهرانم! مى خواهم زینب وار رفتار کنید، که او پاسدار خون حسین(ع) بود... شما هم باید پاسدار خون من و دیگر شهدا باشید. برادرانم! حسین وار پاسدار خون شهدا، قرآن و اسلام و با کفار، سازش ناپذیر باشید. (۱۷۹۷۳۱۵) بختیار نوروزى ۱۲/۱۱/۱۳۶۴.[۱]