شهید سید محسن خاوری فرید: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «نام : سیدمحسن‌ محل تولد : مشهد نام خانوادگی : خاوری‌فرید تاریخ شهاد...» ایجاد کرد)
 
 
(۵ نسخه‌های متوسط توسط ۴ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
نام : سیدمحسن‌               محل تولد : مشهد
+
 
نام خانوادگی : خاوری‌فرید تاریخ شهادت : 1363/10/14
+
نام : سیدمحسن‌                
نام پدر : سیدعبدل‌
+
 
شغل :کارگر
+
نام خانوادگی : خاوری‌فرید
 +
 
 +
نام پدر : سیدعبدل‌
 +
 
 +
محل تولد : مشهد
 +
 
 +
تاریخ شهادت : 1363/10/14
 +
 +
شغل :کارگر  
 +
 
مسئولیت : رزمنده‌
 
مسئولیت : رزمنده‌
 +
 
گلزار : بهشت‌رضا
 
گلزار : بهشت‌رضا
خاطرات:
+
 
یادم هست وقتی پسرم شهید سیدمحسن خاوری فرید به مرخصی آمده بود چهره ای نورانی داشت و حالت روحانی پیدا کرده بود. وقتی دوباره قصد رفتن کرد به او گفتم : من تنها هستم به جبهه نرو . ایشان در جواب به من گقت : اگر من در نزد شما نیستم جدّم که با شماست . شما هیچ وقت تنها نیستی . از من خداحافظی کرد و به جبهه رفت و در حدود پانزده روز بعد از اعزامش طوری که یکی از همرزمانش تعریف می کرد در ساعت 5 در منطقه شوش دانیال مشغول خواندن نماز بوده که هواپیماهای دشمن منطقه را بمباران می کنند و ایشان در حال نماز به شهادت می رسد .
+
 
بعد از شهادت فرزندم سیدمحسن خاوری فرید خیلی احساس تنهایی و دلتنگی می کردم . یک شب در خواب پسرم را دیدم که همراه یک گروه از سبزپوشان و حضرت امام (ره) به خانه ی ما وارد شدند . من بلند شدم و به طرف پسرم دویدم تا او را در آغوش بگیرم اما نتوانستم چون هر چه با آنها نزدیک می شدم فاصله ی آنها بیشتر می شد . در آن لحظه پسرم گفت : مادرجان ببین شما تنها نیستید همه ی این سادات اجداد شما هستند که همیشه در نزد شمایند . و من هم همیشه با شمایم . هر وقت به کمک من احتیاجی داشتید مرا خبر کنید در همان لحظه از خواب بیدار شدم و دیگر احساس تنهایی نمی کردم و همیشه فکر می کردم او در خانه است .
+
==خاطرات==
 +
 
 +
* موضوع: نحوه شهادت
 +
 
 +
 
 +
یادم هست وقتی پسرم شهید سیدمحسن خاوری فرید به مرخصی آمده بود چهره ای نورانی داشت و حالت روحانی پیدا کرده بود. وقتی دوباره قصد رفتن کرد به او گفتم : من تنها هستم به [[جبهه]] نرو . ایشان در جواب به من گقت : اگر من در نزد شما نیستم جدّم که با شماست . شما هیچ وقت تنها نیستی . از من خداحافظی کرد و به جبهه رفت و در حدود پانزده روز بعد از اعزامش طوری که یکی از همرزمانش تعریف می کرد در ساعت 5 در منطقه شوش دانیال مشغول خواندن نماز بوده که هواپیماهای دشمن منطقه را بمباران می کنند و ایشان در حال [[نماز]] به شهادت می رسد .
 +
 
 +
 
 +
* موضوع: حس کردن شهید وجود شهید بعد از شهادت
 +
 
 +
 
 +
بعد از [[شهادت]] فرزندم سیدمحسن خاوری فرید خیلی احساس تنهایی و دلتنگی می کردم . یک شب در خواب پسرم را دیدم که همراه یک گروه از سبزپوشان و حضرت امام (ره) به خانه ی ما وارد شدند . من بلند شدم و به طرف پسرم دویدم تا او را در آغوش بگیرم اما نتوانستم چون هر چه با آنها نزدیک می شدم فاصله ی آنها بیشتر می شد . در آن لحظه پسرم گفت : مادرجان ببین شما تنها نیستید همه ی این سادات اجداد شما هستند که همیشه در نزد شمایند . و من هم همیشه با شمایم . هر وقت به کمک من احتیاجی داشتید مرا خبر کنید در همان لحظه از خواب بیدار شدم و دیگر احساس تنهایی نمی کردم و همیشه فکر می کردم او در خانه است .
 +
 
 +
 
 +
* موضوع: شفا از امام رضا(ع)
 +
 
 +
 
 
یادم هست یک سال برادرم سید محسن خاوری فرید مریضی سختی گرفت و دکترها از معالجه او ناامید شدند . ایشان به حرم مطهر امام رضا (ع) رفتند و پس از راز و نیاز با خدای خویش نیت کردند که اگر خوب شوند به جبهه بروند و جلوی دشمن غاصب را بگیرند . بعد از چند مدتی که از آن روز گذشت به دکتر رفته بود و دکتر به او گفته بود : هیچ گونه مریضی در تو دیده نمی شود . در آن موقع آقا امام رضا (ع) ایشان را شفا داده بود و ایشان به خاطر وفای به عهد به جبهه رفت و بعد از چند وقت شهید شد.
 
یادم هست یک سال برادرم سید محسن خاوری فرید مریضی سختی گرفت و دکترها از معالجه او ناامید شدند . ایشان به حرم مطهر امام رضا (ع) رفتند و پس از راز و نیاز با خدای خویش نیت کردند که اگر خوب شوند به جبهه بروند و جلوی دشمن غاصب را بگیرند . بعد از چند مدتی که از آن روز گذشت به دکتر رفته بود و دکتر به او گفته بود : هیچ گونه مریضی در تو دیده نمی شود . در آن موقع آقا امام رضا (ع) ایشان را شفا داده بود و ایشان به خاطر وفای به عهد به جبهه رفت و بعد از چند وقت شهید شد.
یادم هست قبل از رفتن برادرم سیدمحسن خاوری فرید به جبهه ، ایشان از نظر اخلاقی و عقیدتی خیلی عوض شده بود و یک حالت روحانی به خود گرفته و چهره اش نورانی شده بود . روز قبل از اعزام به جبهه به همراه هم به عکاسی رفتیم و عکسی گرفت و سفارش داد تا عکس را بزرگ کنند . بعد قبض عکاسی را به من داد و گفت : این عکس را برای مجلس من استفاده کنید . او چنان از شهادت صحبت می کرد که گویی به او الهام شده است . او به جبهه رفت و بعد از چند روز من برای گرفتن عکس به عکاسی رفتم و بعد از گرفتن آن وقتی به خانه رسیدم خبر شهادتش را برایم آوردند .
+
 
سایت یاران رضا
+
 
http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7875
+
* موضوع: اطلاع شهید از شهادت
 +
 
 +
 
 +
یادم هست قبل از رفتن برادرم سیدمحسن خاوری فرید به جبهه ، ایشان از نظر اخلاقی و عقیدتی خیلی عوض شده بود و یک حالت روحانی به خود گرفته و چهره اش نورانی شده بود . روز قبل از اعزام به جبهه به همراه هم به عکاسی رفتیم و عکسی گرفت و سفارش داد تا عکس را بزرگ کنند . بعد قبض عکاسی را به من داد و گفت : این عکس را برای مجلس من استفاده کنید . او چنان از شهادت صحبت می کرد که گویی به او الهام شده است . او به جبهه رفت و بعد از چند روز من برای گرفتن عکس به عکاسی رفتم و بعد از گرفتن آن وقتی به خانه رسیدم خبر شهادتش را برایم آوردند .<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=7875 سایت یاران رضا]</ref>
 +
 
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:سید محسن خاوری فرید}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۵۸

نام : سیدمحسن‌

نام خانوادگی : خاوری‌فرید

نام پدر : سیدعبدل‌

محل تولد : مشهد

تاریخ شهادت : 1363/10/14

شغل :کارگر

مسئولیت : رزمنده‌

گلزار : بهشت‌رضا


خاطرات

  • موضوع: نحوه شهادت


یادم هست وقتی پسرم شهید سیدمحسن خاوری فرید به مرخصی آمده بود چهره ای نورانی داشت و حالت روحانی پیدا کرده بود. وقتی دوباره قصد رفتن کرد به او گفتم : من تنها هستم به جبهه نرو . ایشان در جواب به من گقت : اگر من در نزد شما نیستم جدّم که با شماست . شما هیچ وقت تنها نیستی . از من خداحافظی کرد و به جبهه رفت و در حدود پانزده روز بعد از اعزامش طوری که یکی از همرزمانش تعریف می کرد در ساعت 5 در منطقه شوش دانیال مشغول خواندن نماز بوده که هواپیماهای دشمن منطقه را بمباران می کنند و ایشان در حال نماز به شهادت می رسد .


  • موضوع: حس کردن شهید وجود شهید بعد از شهادت


بعد از شهادت فرزندم سیدمحسن خاوری فرید خیلی احساس تنهایی و دلتنگی می کردم . یک شب در خواب پسرم را دیدم که همراه یک گروه از سبزپوشان و حضرت امام (ره) به خانه ی ما وارد شدند . من بلند شدم و به طرف پسرم دویدم تا او را در آغوش بگیرم اما نتوانستم چون هر چه با آنها نزدیک می شدم فاصله ی آنها بیشتر می شد . در آن لحظه پسرم گفت : مادرجان ببین شما تنها نیستید همه ی این سادات اجداد شما هستند که همیشه در نزد شمایند . و من هم همیشه با شمایم . هر وقت به کمک من احتیاجی داشتید مرا خبر کنید در همان لحظه از خواب بیدار شدم و دیگر احساس تنهایی نمی کردم و همیشه فکر می کردم او در خانه است .


  • موضوع: شفا از امام رضا(ع)


یادم هست یک سال برادرم سید محسن خاوری فرید مریضی سختی گرفت و دکترها از معالجه او ناامید شدند . ایشان به حرم مطهر امام رضا (ع) رفتند و پس از راز و نیاز با خدای خویش نیت کردند که اگر خوب شوند به جبهه بروند و جلوی دشمن غاصب را بگیرند . بعد از چند مدتی که از آن روز گذشت به دکتر رفته بود و دکتر به او گفته بود : هیچ گونه مریضی در تو دیده نمی شود . در آن موقع آقا امام رضا (ع) ایشان را شفا داده بود و ایشان به خاطر وفای به عهد به جبهه رفت و بعد از چند وقت شهید شد.


  • موضوع: اطلاع شهید از شهادت


یادم هست قبل از رفتن برادرم سیدمحسن خاوری فرید به جبهه ، ایشان از نظر اخلاقی و عقیدتی خیلی عوض شده بود و یک حالت روحانی به خود گرفته و چهره اش نورانی شده بود . روز قبل از اعزام به جبهه به همراه هم به عکاسی رفتیم و عکسی گرفت و سفارش داد تا عکس را بزرگ کنند . بعد قبض عکاسی را به من داد و گفت : این عکس را برای مجلس من استفاده کنید . او چنان از شهادت صحبت می کرد که گویی به او الهام شده است . او به جبهه رفت و بعد از چند روز من برای گرفتن عکس به عکاسی رفتم و بعد از گرفتن آن وقتی به خانه رسیدم خبر شهادتش را برایم آوردند .[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده