شهیدابراهیم الماسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۷ نسخه‌های متوسط توسط ۶ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
ابراهیم الماسی
+
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 +
|نام فرد                = ابراهیم الماسی
 +
|تصویر                  = شهید_ابراهیم_الماسی.jpg
 +
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 +
|شهرت                  =
 +
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                  = دامغان، [[1344/01/23]]
 +
|شهادت                  = پاسگاه زید، [[1361/05/08]]
 +
|وفات                  =
 +
|مرگ                    =
 +
|محل شهادت              = [[پاسگاه زید]]
 +
}}
 +
[[ابراهیم الماسی]]
 +
 
 
فرزند : اسدالله
 
فرزند : اسدالله
متولد : 1344/01/23 در دامغان
+
 
 +
متولد : [[1344/01/23]] در دامغان
 +
 
 
تحصیلات : زیر دیپلم
 
تحصیلات : زیر دیپلم
 +
 
تاهل : مجرد
 
تاهل : مجرد
یگان: سپاه دامغان-تیپ17گردان موسی بن جعفر (ع)
+
 
 +
یگان: [[سپاه]] [[دامغان]]-[[تیپ17]][[گردان موسی بن جعفر (ع)]]
 +
 
 
مدت حضور : چندین بار اعزام شده
 
مدت حضور : چندین بار اعزام شده
 +
 
مسئولیت : رزمنده
 
مسئولیت : رزمنده
نوع عضویت : بسیج
+
 
 +
نوع عضویت : [[بسیج]]
 +
 
 
نوع شغل : محصل
 
نوع شغل : محصل
تاریخ شهادت : 1361/05/08
+
 
محل شهادت : جنوب پاسگاه زید
+
تاریخ شهادت : [[1361/05/08]]
عملیات : رمضان
+
 
محل دفن : دامغان گلزار شهدای فردوس رضا(ع)
+
محل شهادت : [[جنوب پاسگاه زید]]
 +
 
 +
عملیات : [[رمضان]]
 +
 
 +
محل دفن : دامغان [[گلزار شهدای فردوس رضا(ع)]]
  
 
   
 
   
سطر ۲۵: سطر ۵۰:
 
« یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقو ا الله لعلکم تفلحون »
 
« یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقو ا الله لعلکم تفلحون »
  
« ای اهل ایمان در  کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقبت کار
+
« ای اهل ایمان در  کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقبت کار۸
  
 
دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که فیروز و رستگار گردید ».
 
دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که فیروز و رستگار گردید ».
  
وصیت نامه اینجانب، فرزند اسلام و قرآن، ابراهیم الماسی.
+
وصیت نامه اینجانب، فرزند اسلام و قرآن ابراهیم الماسی.
  
درود و سلام گرم من به رهبرم، یاری دهندة مستضعفین، که من را این چنین شاد و خرم به سوی شهادت راهنمایی کرد که بتوانم بعد از چندین سال در نبرد حق علیه باطل در رکاب امام زمان و نایب برحقش و برای اسلام و قرآن قدمی برداشته باشم و این بار گرانبها را از گردن خود بردارم و تا شاید جسم و روحم را بشوید و گناهانم را بخشیده و همراه شهدای راهش جایگاهی برایم قرار دهد و مرگ هر لحظه امکان دارد سراغ ما بیاید . پس چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد . از سخنان امام حسین می باشد که اگر قرار باشد که بدن های ما ساخته شود که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود.  و وصیت دیگری به پدر و مادرم و برادر و خواهرم و همچنین کل یه اقوام و دوستان و آشنایان دارم : اینکه اگر بدی و خوبی از من دیدید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید و ای پدر و مادرم ، اگر من لیاقت و سعادت شهید شدن را داشتم، هرگز یک قطره اشک هم برایم نریزید و بلکه برای من جشن بگیرید و شادی برایم کنید، چون راه من راه حق بود و هدف من پیشبرد اسلام و قرآن بود و ای خواهرم ، راهی را که میروید ادامه دهید که حتی راه و هدف تو جز اسلام نباشد و ای برادرم، تو هم راه من را ادامه بده که راه و هدف من الله بود و بس و این بود وصیت نامه جوان شانزده ساله ، ابراهیم الماسی، فرزند اسدالله الماسی که به صورت خلاصه و کوتاه نوشتم و یک چیز دیگر در پایان وصیت نامه که می خواهم بگویم این است که جسدم را در کنار مزار شهدا به خاک بسپارید . به امید پیروزی حق علیه باطل و حتما راه شهدا را ادامه بدهید که راه شهدا حق است. شعری برای یادگاری و برای مادرم:  مادر وقتی بدنم را برایت آوردند مثل مادر وهب باش بدنم را به سوی دشمن پرتاب کن و بگو چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم.
+
درود و سلام گرم من به رهبرم، یاری دهندة مستضعفین، که من را این چنین شاد و خرم به سوی [[شهادت]] راهنمایی کرد که بتوانم بعد از چندین سال در نبرد حق علیه باطل در رکاب امام زمان و نایب برحقش و برای اسلام و قرآن قدمی برداشته باشم و این بار گرانبها را از گردن خود بردارم و تا شاید جسم و روحم را بشوید و گناهانم را بخشیده و همراه شهدای راهش جایگاهی برایم قرار دهد و مرگ هر لحظه امکان دارد سراغ ما بیاید . پس چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد . از سخنان امام حسین می باشد که اگر قرار باشد که بدن های ما ساخته شود که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود.  و وصیت دیگری به پدر و مادرم و برادر و خواهرم و همچنین کلیه اقوام و دوستان و آشنایان دارم : اینکه اگر بدی و خوبی از من دیدید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید و ای پدر و مادرم ، اگر من لیاقت و سعادت [[شهید]] شدن را داشتم، هرگز یک قطره اشک هم برایم نریزید و بلکه برای من جشن بگیرید و شادی برایم کنید، چون راه من راه حق بود و هدف من پیشبرد اسلام و قرآن بود و ای خواهرم ، راهی را که میروید ادامه دهید که حتی راه و هدف تو جز اسلام نباشد و ای برادرم، تو هم راه من را ادامه بده که راه و هدف من الله بود و بس و این بود وصیت نامه جوان شانزده ساله ، ابراهیم الماسی، فرزند اسدالله الماسی که به صورت خلاصه و کوتاه نوشتم و یک چیز دیگر در پایان وصیت نامه که می خواهم بگویم این است که جسدم را در کنار مزار شهدا به خاک بسپارید . به امید پیروزی حق علیه باطل و حتما راه شهدا را ادامه بدهید که راه شهدا حق است. شعری برای یادگاری و برای مادرم:  مادر وقتی بدنم را برایت آوردند مثل مادر وهب باش بدنم را به سوی دشمن پرتاب کن و بگو چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم.
  
 
ای مادر غم دیده ، نداری خبر از من / کز گردش ایام چه آمد بر سر من
 
ای مادر غم دیده ، نداری خبر از من / کز گردش ایام چه آمد بر سر من
سطر ۳۹: سطر ۶۴:
 
افسوس که روح در بدن نیست مرا / رفتنم به بهشت کامدن نیست مرا
 
افسوس که روح در بدن نیست مرا / رفتنم به بهشت کامدن نیست مرا
  
پایان زندگی ابراهیم الماسی<ref>[http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/204 سايت ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهيد استان سمنان]</ref>
+
پایان زندگی ابراهیم الماسی<ref>[http://www.3000shahid.ir/martyr/bio/204سايت ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهيد استان سمنان]</ref>
 
+
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references/>
 
<references/>
 +
 +
== رده‌ها ==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض: ابراهیم_الماسی}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دوران دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان سمنان]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان دامغان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۴۲

ابراهیم الماسی
شهید ابراهیم الماسی.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد دامغان، 1344/01/23
شهادت پاسگاه زید، 1361/05/08

ابراهیم الماسی

فرزند : اسدالله

متولد : 1344/01/23 در دامغان

تحصیلات : زیر دیپلم

تاهل : مجرد

یگان: سپاه دامغان-تیپ17گردان موسی بن جعفر (ع)

مدت حضور : چندین بار اعزام شده

مسئولیت : رزمنده

نوع عضویت : بسیج

نوع شغل : محصل

تاریخ شهادت : 1361/05/08

محل شهادت : جنوب پاسگاه زید

عملیات : رمضان

محل دفن : دامغان گلزار شهدای فردوس رضا(ع)


وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم رب شهدا

« یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقو ا الله لعلکم تفلحون »

« ای اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقبت کار۸

دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که فیروز و رستگار گردید ».

وصیت نامه اینجانب، فرزند اسلام و قرآن ابراهیم الماسی.

درود و سلام گرم من به رهبرم، یاری دهندة مستضعفین، که من را این چنین شاد و خرم به سوی شهادت راهنمایی کرد که بتوانم بعد از چندین سال در نبرد حق علیه باطل در رکاب امام زمان و نایب برحقش و برای اسلام و قرآن قدمی برداشته باشم و این بار گرانبها را از گردن خود بردارم و تا شاید جسم و روحم را بشوید و گناهانم را بخشیده و همراه شهدای راهش جایگاهی برایم قرار دهد و مرگ هر لحظه امکان دارد سراغ ما بیاید . پس چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد . از سخنان امام حسین می باشد که اگر قرار باشد که بدن های ما ساخته شود که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود. و وصیت دیگری به پدر و مادرم و برادر و خواهرم و همچنین کلیه اقوام و دوستان و آشنایان دارم : اینکه اگر بدی و خوبی از من دیدید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید و ای پدر و مادرم ، اگر من لیاقت و سعادت شهید شدن را داشتم، هرگز یک قطره اشک هم برایم نریزید و بلکه برای من جشن بگیرید و شادی برایم کنید، چون راه من راه حق بود و هدف من پیشبرد اسلام و قرآن بود و ای خواهرم ، راهی را که میروید ادامه دهید که حتی راه و هدف تو جز اسلام نباشد و ای برادرم، تو هم راه من را ادامه بده که راه و هدف من الله بود و بس و این بود وصیت نامه جوان شانزده ساله ، ابراهیم الماسی، فرزند اسدالله الماسی که به صورت خلاصه و کوتاه نوشتم و یک چیز دیگر در پایان وصیت نامه که می خواهم بگویم این است که جسدم را در کنار مزار شهدا به خاک بسپارید . به امید پیروزی حق علیه باطل و حتما راه شهدا را ادامه بدهید که راه شهدا حق است. شعری برای یادگاری و برای مادرم: مادر وقتی بدنم را برایت آوردند مثل مادر وهب باش بدنم را به سوی دشمن پرتاب کن و بگو چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم.

ای مادر غم دیده ، نداری خبر از من / کز گردش ایام چه آمد بر سر من

من تازه جوان بودم اندر چمن حسن / نشکفته فرو ریخت همه بال و پر من

افسوس که روح در بدن نیست مرا / رفتنم به بهشت کامدن نیست مرا

پایان زندگی ابراهیم الماسی[۱]

پانویس

  1. ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهيد استان سمنان

رده‌ها