شهیدابوالحسن تجربی: تفاوت بین نسخهها
Hejazi9708 (بحث | مشارکتها) |
جز (Khoshkenar9712 صفحهٔ شهید ابوالحسن تجربی را به شهیدابوالحسن تجربی منتقل کرد) |
||
(۸ نسخههای متوسط توسط ۵ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | + | {{جعبه اطلاعات افراد نظامی | |
+ | |نام فرد = ابوالحسن تجربی | ||
+ | |تصویر = abolhasan-tajrobi.jpg | ||
+ | |توضیح تصویر = | ||
+ | |ملیت = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی | ||
+ | |شهرت = | ||
+ | |دین و مذهب = [[مسلمان]]، [[شیعه]] | ||
+ | |تولد = [[زادروزهای 6 خرداد|1345/03/06]] | ||
+ | |شهادت = [[الگو:شهدای 25 شهریور|1366/06/25]] | ||
+ | |وفات = | ||
+ | |مرگ = | ||
+ | |محل دفن = | ||
+ | |مفقود = | ||
+ | |جانباز = | ||
+ | |اسارت = | ||
+ | |نیرو = | ||
+ | |یگانهای خدمت = | ||
+ | |طول خدمت = | ||
+ | |درجه = | ||
+ | |سمتها = | ||
+ | |جنگها = | ||
+ | |نشانهای لیاقت = | ||
+ | |عملیات = | ||
+ | |فعالیتها = | ||
+ | |تحصیلات = | ||
+ | |تخصصها = | ||
+ | |شغل = | ||
+ | |خانواده = | ||
+ | }} | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | شهید ابوالحسن در خرداد ماه سال 1345 در شهرستان لار به دنیا آمد خانواده اش از نظر مالی در سطح متوسطی بودند. شغل چوپانی داشت و از این راه زندگی شان تامین می شد.کم کم ابوالحسن هم بزرگ شد و برای رفتن به مدرسه آماده گشت.دوران ابتدایی را در مدرسه مجتهدی به پایان رساند و به مقطع راهنمایی راه یافت و در کنار درس و مدرسه به پدر کمک می کرد و دوران راهنمایی را در مدرسه فرصت ادامه داد تا دوم راهنمایی بیشتر تحصیل نکرد و برای این که به پدرش کمک کند ترک تحصیل کرد.در زمان انقلاب هم در میان مردم بود و در پایگاه و بسیج خدمت می کرد و برای امنیت از شهر شب ها را نگهبانی می داد.تا این که جنگ تحمیلی شروع شد.با شعار این که می خواهم امام را یاری کنم و مشت محکمی بر دهان آمریکا بزنم به جبهه اعزام شد.ابوالحسن در دوم دی ماه سال 1362 همراه دوستانش به مهاباد اعزام شد بعد از چندین ماه از جبهه برگشت مجدداً خواست به جبهه اعزام شود که تصادف کرد و خانه نشین شد تا این که نوبت سربازی اش رسید.به خدمت مقدس سربازی رفت.دوران سربازی در سمنان و بعد در بهبهان خدمت کرد و در نهایت ایشان را به منطقه خسرو آباد آبادان اعزام کردند. چندین ماه در جبهه خرم آباد مهاباد با بعثیون جنگید تا این که در 25 شهریور ماه سال 1366 به آرزوی دیرینه اش رسید. | + | شهید ابوالحسن در خرداد ماه سال [[1345]] در شهرستان [[لار]] به دنیا آمد خانواده اش از نظر مالی در سطح متوسطی بودند. شغل چوپانی داشت و از این راه زندگی شان تامین می شد.کم کم ابوالحسن هم بزرگ شد و برای رفتن به مدرسه آماده گشت.دوران ابتدایی را در مدرسه مجتهدی به پایان رساند و به مقطع راهنمایی راه یافت و در کنار درس و مدرسه به پدر کمک می کرد و دوران راهنمایی را در مدرسه فرصت ادامه داد تا دوم راهنمایی بیشتر تحصیل نکرد و برای این که به پدرش کمک کند ترک تحصیل کرد.در زمان [[انقلاب]] هم در میان مردم بود و در پایگاه و بسیج خدمت می کرد و برای امنیت از شهر شب ها را نگهبانی می داد.تا این که [[جنگ تحمیلی]] شروع شد.با شعار این که می خواهم امام را یاری کنم و مشت محکمی بر دهان آمریکا بزنم به [[جبهه]] اعزام شد.ابوالحسن در دوم دی ماه سال 1362 همراه دوستانش به مهاباد اعزام شد بعد از چندین ماه از جبهه برگشت مجدداً خواست به جبهه اعزام شود که تصادف کرد و خانه نشین شد تا این که نوبت سربازی اش رسید.به خدمت مقدس سربازی رفت.دوران سربازی در [[سمنان]] و بعد در [[بهبهان]] خدمت کرد و در نهایت ایشان را به منطقه [[خسرو آباد]] [[آبادان]] اعزام کردند. چندین ماه در جبهه خرم آباد مهاباد با بعثیون جنگید تا این که در 25 شهریور ماه سال [[1366]] به آرزوی دیرینه اش رسید. |
==وصیت نامه== | ==وصیت نامه== | ||
بسم الله الرحمن الرحیم | بسم الله الرحمن الرحیم | ||
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون | ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون | ||
− | با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب و خانواده محترم شهدا و رزمندگان عزیز،خانواده گرامی و امت شهید پرور سلام علیکم. | + | با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب و خانواده محترم شهدا و [[رزمندگان]] عزیز،خانواده گرامی و امت [[شهید]] پرور سلام علیکم. |
− | سلام گرم مرا از سرزمین خون و قیام و از بیکران دریای عشق و رحمت از میان حماسه زان و قهرمانان ایران و از لحظه های پر شور و نشاط که از قلبی شکسته بر می خیزد پذیرا باشید.پدر و مادر عزیز چند دقیقه ای پیش فرمانده گروهان به ما اطلاع داد که تا چند روز دیگر عملیات آغاز می شود و برادران سرباز از شنیدن این خبر به قدری خوشحالند که سر از پا نمی شناسند.امشب شب جمعه است و دعای کمیل برقرار است و برادران به دعا رفته اند من نیز در روشنایی فانوس نشسته ام و به اندیشه فرو رفته ام و احساس می کنم که در این عملیات شهید می شوم.پدر و مادر عزیزم چون وظیفه هر مسلمان است که قبل از شهادت یا مرگ وصیت نامه خویش را تنظیم کند من نیز این چند سطر را با اشک چشم و آه دل با قلم عشق و مرکب خون می نویسم تا شاید فانوسی باشد برای ره گم کردگان و سندی برای عاشقان و شیفتگان خدا. در لحظاتی که انسان قدم در عرصه خودشناسی می گذارد تا به خداشناسی برسد و آن هنگام که خویش را می یابد و با یافتن خویش معبود را یافته و به او عشق می ورزد هنگامه ایثار و فداکاری و از خود گذشتگی فی سبیل الله است و راه گشای این طریق حدیث شریف نبوی است که می فرماید:من عرف نفسه فقد عرف ربه. و نیز بیانگر آن لحظه حساس و جاودانه مناجات عاشقان فرزند برومند رسول الله اسوه و الگوی آزادگان سرور شهیدان حسین ابن علی علیه السلام است. تسلیما لا مرگ لا معبود سوائک یا غیاث المستغیثین. من به عنوان عبدی از بندگان خدا و به دنبال تعهد و رسالتی که از سوی دوست گرانمایه ام شهید عبدالکریم جمشیدی و دیگر شهدا بر دوش احساس کردم سعی در پیمودن این راه نمودم.در این میان یک دو راهی است که یک راه آن منتهی به اوج و عظمت و پیروزی اسلام و راه دیگر منجر به ذلت و تباهی مسلمین و شکست اسلام است.همان گونه که فرزند پاکباخته حسین علیه السلام فرمود:این جنگ کفر و اسلام است.امروز همه اسلام در مقابل همه کفر قرار گرفته است من نیز راه سعادت را انتخاب کرده و به فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک می گویم.آری ای یاران و ای امت حزب الله این آخرین پیامی است که در واپسین لحظات عمرم و در بهترین شرایط در حالی که در جبهه حق علیه کفر می جنگم بر صفحه کاغذ می آورم.آری مادر من آمدم تا با آمدنم بگویم: اما، ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند. من آمدم تا این حصار پر ننگ و ذلت بعثی ها و این کاخ برافراشته شده به قیمت جان و مال و خون مظلومان عراق را به کمک یاران شب شکن در هم شکنیم و پرچم لا اله الا الله را در عراق به اهتزاز در آوریم،صحن مطهر امام حسین علیه السلام را آب و جارو کنیم و نماز جمعه را با امامت روح خدا برگزار نماییم.ای مادر عزیز و گرانمایه ای کسی که یار و غمخوارم بودی نمی دانم به چه زبان و با چه کلماتی از تو فرشته مهربان و دلسوز قدردانی کنم.قلم از نوشتن ناتوان و زبان از گفتن قاصر است تنها چیزی که می توانم بگویم این است که تمام وجودم،قلبم،روحم،خونم و اعضای بدنم از عشق تو پر است و از وجودم در آنجا احساس شرمندگی می کنم.مادر عزیزم می دانم که داغ فرزند سخت است اما من یقین دارم که تو مادری شجاع و قهرمان هستی.صبر و استقامت داشته باش و بر خدای بزرگ توکل کن.مادر من در طول عمر قدر تو را ندانستم و از روی نادانی و ناآگاهی به شما پرخاش کردم اینک عذر می خواهم و طلب بخشش دارم حلالم کن.از برادران و خواهران معتقد و متعهد ملت حزب الله می خواهم که از ولایت فقیه حمایت و اطاعت نموده و با هر گونه توطئه و نیرنگی علیه انقلاب با قاطعیت مبارزه کنند.در اجتماعات سیاسی ـ مذهبی حضور یابید و به جانبازان انقلاب و خانواده | + | سلام گرم مرا از سرزمین خون و قیام و از بیکران دریای عشق و رحمت از میان حماسه زان و قهرمانان ایران و از لحظه های پر شور و نشاط که از قلبی شکسته بر می خیزد پذیرا باشید.پدر و مادر عزیز چند دقیقه ای پیش فرمانده گروهان به ما اطلاع داد که تا چند روز دیگر عملیات آغاز می شود و برادران سرباز از شنیدن این خبر به قدری خوشحالند که سر از پا نمی شناسند.امشب شب جمعه است و دعای کمیل برقرار است و برادران به دعا رفته اند من نیز در روشنایی فانوس نشسته ام و به اندیشه فرو رفته ام و احساس می کنم که در این عملیات [[شهید]] می شوم.پدر و مادر عزیزم چون وظیفه هر مسلمان است که قبل از [[شهادت]] یا مرگ وصیت نامه خویش را تنظیم کند من نیز این چند سطر را با اشک چشم و آه دل با قلم عشق و مرکب خون می نویسم تا شاید فانوسی باشد برای ره گم کردگان و سندی برای عاشقان و شیفتگان خدا. در لحظاتی که انسان قدم در عرصه خودشناسی می گذارد تا به خداشناسی برسد و آن هنگام که خویش را می یابد و با یافتن خویش معبود را یافته و به او عشق می ورزد هنگامه ایثار و فداکاری و از خود گذشتگی فی سبیل الله است و راه گشای این طریق حدیث شریف نبوی است که می فرماید:من عرف نفسه فقد عرف ربه. و نیز بیانگر آن لحظه حساس و جاودانه مناجات عاشقان فرزند برومند رسول الله اسوه و الگوی آزادگان سرور شهیدان حسین ابن علی علیه السلام است. تسلیما لا مرگ لا معبود سوائک یا غیاث المستغیثین. من به عنوان عبدی از بندگان خدا و به دنبال تعهد و رسالتی که از سوی دوست گرانمایه ام شهید عبدالکریم جمشیدی و دیگر [[شهدا]] بر دوش احساس کردم سعی در پیمودن این راه نمودم.در این میان یک دو راهی است که یک راه آن منتهی به اوج و عظمت و پیروزی اسلام و راه دیگر منجر به ذلت و تباهی مسلمین و شکست اسلام است.همان گونه که فرزند پاکباخته حسین علیه السلام فرمود:این جنگ کفر و اسلام است.امروز همه اسلام در مقابل همه کفر قرار گرفته است من نیز راه سعادت را انتخاب کرده و به فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک می گویم.آری ای یاران و ای امت حزب الله این آخرین پیامی است که در واپسین لحظات عمرم و در بهترین شرایط در حالی که در جبهه حق علیه کفر می جنگم بر صفحه کاغذ می آورم.آری مادر من آمدم تا با آمدنم بگویم: اما، ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند. من آمدم تا این حصار پر ننگ و ذلت بعثی ها و این کاخ برافراشته شده به قیمت جان و مال و خون مظلومان [[عراق]] را به کمک یاران شب شکن در هم شکنیم و پرچم لا اله الا الله را در [[عراق]] به اهتزاز در آوریم،صحن مطهر امام حسین علیه السلام را آب و جارو کنیم و نماز جمعه را با امامت روح خدا برگزار نماییم.ای مادر عزیز و گرانمایه ای کسی که یار و غمخوارم بودی نمی دانم به چه زبان و با چه کلماتی از تو فرشته مهربان و دلسوز قدردانی کنم.قلم از نوشتن ناتوان و زبان از گفتن قاصر است تنها چیزی که می توانم بگویم این است که تمام وجودم،قلبم،روحم،خونم و اعضای بدنم از عشق تو پر است و از وجودم در آنجا احساس شرمندگی می کنم.مادر عزیزم می دانم که داغ فرزند سخت است اما من یقین دارم که تو مادری شجاع و قهرمان هستی.صبر و استقامت داشته باش و بر خدای بزرگ توکل کن.مادر من در طول عمر قدر تو را ندانستم و از روی نادانی و ناآگاهی به شما پرخاش کردم اینک عذر می خواهم و طلب بخشش دارم حلالم کن.از برادران و خواهران معتقد و متعهد ملت حزب الله می خواهم که از [[ولایت فقیه]] حمایت و اطاعت نموده و با هر گونه توطئه و نیرنگی علیه انقلاب با قاطعیت مبارزه کنند.در اجتماعات سیاسی ـ مذهبی حضور یابید و به جانبازان انقلاب و خانواده [[شهدا]]،[[اسرا]] و [[مفقودالاثر]]ها توجه خاصی داشته باشید.در خاتمه طول عمر و سلامتی امام امت،پیروزی نهایی [[رزمندگان]] اسلام بر کفر جهانی و توفیق بیش از پیش خدمتگزاران صدیق اسلام را از خداوند متعال مسئلت می نمایم. |
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته | والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته | ||
جزء انصار 1 آبادان | جزء انصار 1 آبادان | ||
سرباز وظیفه گردان 707 گروهان سوم و دسته یکم زرهی | سرباز وظیفه گردان 707 گروهان سوم و دسته یکم زرهی | ||
+ | <ref>[http://ajashohada.ir/Home/Martyrdetails/5941 سایت شهدای ارتش]</ref> | ||
+ | ==نگارخانه تصاویر== | ||
+ | <gallery> | ||
+ | |||
+ | Image:1162123KAKA001-001.jpg | ||
+ | Image:1162123KAKA003-001.jpg | ||
+ | Image:1162123KAKA004-001.jpg | ||
+ | Image:1162123KAKA005-001.jpg | ||
+ | Image:1162123KAKA006-001.jpg | ||
+ | |||
+ | </gallery> | ||
− | + | ==پانویس== | |
− | + | <references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ مهر ۱۳۹۸، ساعت ۱۵:۵۷
ابوالحسن تجربی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1345/03/06 |
شهادت | 1366/06/25 |
زندگی نامه
شهید ابوالحسن در خرداد ماه سال 1345 در شهرستان لار به دنیا آمد خانواده اش از نظر مالی در سطح متوسطی بودند. شغل چوپانی داشت و از این راه زندگی شان تامین می شد.کم کم ابوالحسن هم بزرگ شد و برای رفتن به مدرسه آماده گشت.دوران ابتدایی را در مدرسه مجتهدی به پایان رساند و به مقطع راهنمایی راه یافت و در کنار درس و مدرسه به پدر کمک می کرد و دوران راهنمایی را در مدرسه فرصت ادامه داد تا دوم راهنمایی بیشتر تحصیل نکرد و برای این که به پدرش کمک کند ترک تحصیل کرد.در زمان انقلاب هم در میان مردم بود و در پایگاه و بسیج خدمت می کرد و برای امنیت از شهر شب ها را نگهبانی می داد.تا این که جنگ تحمیلی شروع شد.با شعار این که می خواهم امام را یاری کنم و مشت محکمی بر دهان آمریکا بزنم به جبهه اعزام شد.ابوالحسن در دوم دی ماه سال 1362 همراه دوستانش به مهاباد اعزام شد بعد از چندین ماه از جبهه برگشت مجدداً خواست به جبهه اعزام شود که تصادف کرد و خانه نشین شد تا این که نوبت سربازی اش رسید.به خدمت مقدس سربازی رفت.دوران سربازی در سمنان و بعد در بهبهان خدمت کرد و در نهایت ایشان را به منطقه خسرو آباد آبادان اعزام کردند. چندین ماه در جبهه خرم آباد مهاباد با بعثیون جنگید تا این که در 25 شهریور ماه سال 1366 به آرزوی دیرینه اش رسید.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب و خانواده محترم شهدا و رزمندگان عزیز،خانواده گرامی و امت شهید پرور سلام علیکم. سلام گرم مرا از سرزمین خون و قیام و از بیکران دریای عشق و رحمت از میان حماسه زان و قهرمانان ایران و از لحظه های پر شور و نشاط که از قلبی شکسته بر می خیزد پذیرا باشید.پدر و مادر عزیز چند دقیقه ای پیش فرمانده گروهان به ما اطلاع داد که تا چند روز دیگر عملیات آغاز می شود و برادران سرباز از شنیدن این خبر به قدری خوشحالند که سر از پا نمی شناسند.امشب شب جمعه است و دعای کمیل برقرار است و برادران به دعا رفته اند من نیز در روشنایی فانوس نشسته ام و به اندیشه فرو رفته ام و احساس می کنم که در این عملیات شهید می شوم.پدر و مادر عزیزم چون وظیفه هر مسلمان است که قبل از شهادت یا مرگ وصیت نامه خویش را تنظیم کند من نیز این چند سطر را با اشک چشم و آه دل با قلم عشق و مرکب خون می نویسم تا شاید فانوسی باشد برای ره گم کردگان و سندی برای عاشقان و شیفتگان خدا. در لحظاتی که انسان قدم در عرصه خودشناسی می گذارد تا به خداشناسی برسد و آن هنگام که خویش را می یابد و با یافتن خویش معبود را یافته و به او عشق می ورزد هنگامه ایثار و فداکاری و از خود گذشتگی فی سبیل الله است و راه گشای این طریق حدیث شریف نبوی است که می فرماید:من عرف نفسه فقد عرف ربه. و نیز بیانگر آن لحظه حساس و جاودانه مناجات عاشقان فرزند برومند رسول الله اسوه و الگوی آزادگان سرور شهیدان حسین ابن علی علیه السلام است. تسلیما لا مرگ لا معبود سوائک یا غیاث المستغیثین. من به عنوان عبدی از بندگان خدا و به دنبال تعهد و رسالتی که از سوی دوست گرانمایه ام شهید عبدالکریم جمشیدی و دیگر شهدا بر دوش احساس کردم سعی در پیمودن این راه نمودم.در این میان یک دو راهی است که یک راه آن منتهی به اوج و عظمت و پیروزی اسلام و راه دیگر منجر به ذلت و تباهی مسلمین و شکست اسلام است.همان گونه که فرزند پاکباخته حسین علیه السلام فرمود:این جنگ کفر و اسلام است.امروز همه اسلام در مقابل همه کفر قرار گرفته است من نیز راه سعادت را انتخاب کرده و به فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک می گویم.آری ای یاران و ای امت حزب الله این آخرین پیامی است که در واپسین لحظات عمرم و در بهترین شرایط در حالی که در جبهه حق علیه کفر می جنگم بر صفحه کاغذ می آورم.آری مادر من آمدم تا با آمدنم بگویم: اما، ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند. من آمدم تا این حصار پر ننگ و ذلت بعثی ها و این کاخ برافراشته شده به قیمت جان و مال و خون مظلومان عراق را به کمک یاران شب شکن در هم شکنیم و پرچم لا اله الا الله را در عراق به اهتزاز در آوریم،صحن مطهر امام حسین علیه السلام را آب و جارو کنیم و نماز جمعه را با امامت روح خدا برگزار نماییم.ای مادر عزیز و گرانمایه ای کسی که یار و غمخوارم بودی نمی دانم به چه زبان و با چه کلماتی از تو فرشته مهربان و دلسوز قدردانی کنم.قلم از نوشتن ناتوان و زبان از گفتن قاصر است تنها چیزی که می توانم بگویم این است که تمام وجودم،قلبم،روحم،خونم و اعضای بدنم از عشق تو پر است و از وجودم در آنجا احساس شرمندگی می کنم.مادر عزیزم می دانم که داغ فرزند سخت است اما من یقین دارم که تو مادری شجاع و قهرمان هستی.صبر و استقامت داشته باش و بر خدای بزرگ توکل کن.مادر من در طول عمر قدر تو را ندانستم و از روی نادانی و ناآگاهی به شما پرخاش کردم اینک عذر می خواهم و طلب بخشش دارم حلالم کن.از برادران و خواهران معتقد و متعهد ملت حزب الله می خواهم که از ولایت فقیه حمایت و اطاعت نموده و با هر گونه توطئه و نیرنگی علیه انقلاب با قاطعیت مبارزه کنند.در اجتماعات سیاسی ـ مذهبی حضور یابید و به جانبازان انقلاب و خانواده شهدا،اسرا و مفقودالاثرها توجه خاصی داشته باشید.در خاتمه طول عمر و سلامتی امام امت،پیروزی نهایی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی و توفیق بیش از پیش خدمتگزاران صدیق اسلام را از خداوند متعال مسئلت می نمایم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته جزء انصار 1 آبادان سرباز وظیفه گردان 707 گروهان سوم و دسته یکم زرهی