شهید یعقوب عربی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی «شهید یعقوب عربی تاریخ تولد :1347/01/21 تاریخ شهادت : 1367/04/21 محل شهادت : نامشخص محل آ...» ایجاد کرد)
 
 
(۷ نسخه‌های متوسط توسط ۶ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
شهید یعقوب عربی
+
[[شهید]] [[یعقوب عربی]]
تاریخ تولد :1347/01/21
+
 
تاریخ شهادت : 1367/04/21
+
تاریخ تولد :[[1347/01/21]]
 +
 
 +
تاریخ شهادت : [[1367/04/21]]
 +
 
 
محل شهادت : نامشخص
 
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه :آذربایجان شرقی - بناب - (امام حسن(ع
 
  
زندگی نامه: شهید یعقوب عربی در تاریخ 1347/01/21 در شهرستان بناب دیده به جهان گشود. وی تا کلاس پنجم ابتدایی به تحصیل مشغول شد و بعد از آن بنا به مسائلی ترک تحصیل نمود و به کار کشاورزی پرداخت، ایشان فرزند کوچک خانواده عزیز دُردانه پدر و مادرش و سایر بچه ها شد، وی خیلی وقت ها داوطلب آوردن مادر بزرگش به خانه می شد. چرخ دستی را می آورد و د آن پتو می انداخت و متکا می گذاشت و حرکت می کرد، مادر بزرگش که پیر شده بود و نمی توانست به خوبی راه برود، او را سوار چرخ دستی می کرد و با آرامی روانه خانه یکی از اقوام می شد، اخلاق و رفتارش عجیب نیکو بود، قلبی آکنده از عشق، صداقت، پاکی داشت و آن را نثار هم میکرد، در بین هم سن و سالانش بزرگ منش به نظر می رسید، محبت و علاقه به بزرگترها در وجودش شعله ور بود، رفتارش با هم طوری بود که به نیکی از ایشان یاد می شد، بالاخره ایشان به سن خدمت سربازی رسید و دفترچه آماده خدمت گرفت و راهی سربازی شد و مشغول خدمت در لشکر 16 زرهی قزوین - تیپ 1، گردان 176، گروهان 1 شد. روزها گذشت تا اینکه ایشان زمانی که می خواستند برای آخرین بار از مرخصی به منطقه برگردد، حال عجیبی داشتند و می خواستند همه را از دوست و آشنا ببینند و بروند، با نگاهش از همه حلالیت می گرفت، ولی از قضای روزگار مادرش را نتوانست ببیند زیرا برای زیارت به مشهد رفته بود و خواهرانش او را رهسپار کردند و مادر شهید به زن همسایه اش که زن مومنی بود سپرده بود که موقع رفتن پسرش یعقوب برای او آیه الکرسی بخواند، بالاخره زمان رفتن فرا رسید و شهید عربی موقع رفتن برای آخرین بار رو به همه کرده و گفته بود که به دلم افتاده که دیگر بر نخواهم گشت و شما را به خدا می سپارم، او رفت و در منطقه ابوغریب بر اثر اصابت تیر در درگیری با نیروهای عراقی به فیض شهادت رسید و به ملکوت اعلی پیوست.
+
محل آرامگاه :آذربایجان شرقی - بناب - امام حسن(ع)
  
وصیت نامه:
+
==زندگی نامه==
 +
 
 +
شهید یعقوب عربی در تاریخ 1347/01/21 در شهرستان بناب دیده به جهان گشود. وی تا کلاس پنجم ابتدایی به تحصیل مشغول شد و بعد از آن بنا به مسائلی ترک تحصیل نمود و به کار کشاورزی پرداخت، ایشان فرزند کوچک خانواده عزیز دُردانه پدر و مادرش و سایر بچه ها شد، وی خیلی وقت ها داوطلب آوردن مادر بزرگش به خانه می شد. چرخ دستی را می آورد و در آن پتو می انداخت و متکا می گذاشت و حرکت می کرد، مادر بزرگش که پیر شده بود و نمی توانست به خوبی راه برود، او را سوار چرخ دستی می کرد و با آرامی روانه خانه یکی از اقوام می شد، اخلاق و رفتارش عجیب نیکو بود، قلبی آکنده از عشق، صداقت، پاکی داشت و آن را نثار هم میکرد، در بین هم سن و سالانش بزرگ منش به نظر می رسید، محبت و علاقه به بزرگترها در وجودش شعله ور بود، رفتارش با هم طوری بود که به نیکی از ایشان یاد می شد، بالاخره ایشان به سن خدمت سربازی رسید و دفترچه آماده خدمت گرفت و راهی سربازی شد و مشغول خدمت در [[لشکر 16 زرهی قزوین]] - [[تیپ 1، گردان 176، گروهان 1]] شد. روزها گذشت تا اینکه ایشان زمانی که می خواستند برای آخرین بار از مرخصی به منطقه برگردد، حال عجیبی داشتند و می خواستند همه را از دوست و آشنا ببینند و بروند، با نگاهش از همه حلالیت می گرفت، ولی از قضای روزگار مادرش را نتوانست ببیند زیرا برای زیارت به مشهد رفته بود و خواهرانش او را رهسپار کردند و مادر شهید به زن همسایه اش که زن مومنی بود سپرده بود که موقع رفتن پسرش یعقوب برای او آیه الکرسی بخواند، بالاخره زمان رفتن فرا رسید و شهید عربی موقع رفتن برای آخرین بار رو به همه کرده و گفته بود که به دلم افتاده که دیگر بر نخواهم گشت و شما را به خدا می سپارم، او رفت و در منطقه [[ابوغریب]] بر اثر اصابت تیر در درگیری با نیروهای عراقی به فیض [[شهادت]] رسید و به ملکوت اعلی پیوست.
 +
 
 +
==وصیت نامه==
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
بسم الله الرحمن الرحیم
پدر و مادر عزیزم من یعقوب پسر کوچکتر شما خواهش می کنم که بعد از شهید شدنم برای من بی تابی نکنید. من کوچکتر از آن هستم که برایتان سفارشی کنم ولی همیشه از امام اطاعت کنید و خواهر و خواهرزاده های گرامی سعید کنید حجاب خود را حفظ کنید و نماز خود را در اول وقت بخوانید.
+
پدر و مادر عزیزم من یعقوب پسر کوچکتر شما خواهش می کنم که بعد از [[شهید]] شدنم برای من بی تابی نکنید. من کوچکتر از آن هستم که برایتان سفارشی کنم ولی همیشه از امام اطاعت کنید و خواهر و خواهرزاده های گرامی سعید کنید حجاب خود را حفظ کنید و نماز خود را در اول وقت بخوانید.
 
والسلام
 
والسلام
1366/12/05
+
1366/12/05<ref>[http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/41615 سایت شهدای ارتش]</ref>
 +
 
 +
==پانویس==
 +
<references />
  
منبع:سایت شهدای ارتش
+
== رده‌ها ==
http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/41615
+
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان آذربایجان شرقی]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان بناب]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۹:۲۵

شهید یعقوب عربی

تاریخ تولد :1347/01/21

تاریخ شهادت : 1367/04/21

محل شهادت : نامشخص

محل آرامگاه :آذربایجان شرقی - بناب - امام حسن(ع)

زندگی نامه

شهید یعقوب عربی در تاریخ 1347/01/21 در شهرستان بناب دیده به جهان گشود. وی تا کلاس پنجم ابتدایی به تحصیل مشغول شد و بعد از آن بنا به مسائلی ترک تحصیل نمود و به کار کشاورزی پرداخت، ایشان فرزند کوچک خانواده عزیز دُردانه پدر و مادرش و سایر بچه ها شد، وی خیلی وقت ها داوطلب آوردن مادر بزرگش به خانه می شد. چرخ دستی را می آورد و در آن پتو می انداخت و متکا می گذاشت و حرکت می کرد، مادر بزرگش که پیر شده بود و نمی توانست به خوبی راه برود، او را سوار چرخ دستی می کرد و با آرامی روانه خانه یکی از اقوام می شد، اخلاق و رفتارش عجیب نیکو بود، قلبی آکنده از عشق، صداقت، پاکی داشت و آن را نثار هم میکرد، در بین هم سن و سالانش بزرگ منش به نظر می رسید، محبت و علاقه به بزرگترها در وجودش شعله ور بود، رفتارش با هم طوری بود که به نیکی از ایشان یاد می شد، بالاخره ایشان به سن خدمت سربازی رسید و دفترچه آماده خدمت گرفت و راهی سربازی شد و مشغول خدمت در لشکر 16 زرهی قزوین - تیپ 1، گردان 176، گروهان 1 شد. روزها گذشت تا اینکه ایشان زمانی که می خواستند برای آخرین بار از مرخصی به منطقه برگردد، حال عجیبی داشتند و می خواستند همه را از دوست و آشنا ببینند و بروند، با نگاهش از همه حلالیت می گرفت، ولی از قضای روزگار مادرش را نتوانست ببیند زیرا برای زیارت به مشهد رفته بود و خواهرانش او را رهسپار کردند و مادر شهید به زن همسایه اش که زن مومنی بود سپرده بود که موقع رفتن پسرش یعقوب برای او آیه الکرسی بخواند، بالاخره زمان رفتن فرا رسید و شهید عربی موقع رفتن برای آخرین بار رو به همه کرده و گفته بود که به دلم افتاده که دیگر بر نخواهم گشت و شما را به خدا می سپارم، او رفت و در منطقه ابوغریب بر اثر اصابت تیر در درگیری با نیروهای عراقی به فیض شهادت رسید و به ملکوت اعلی پیوست.

وصیت نامه

بسم الله الرحمن الرحیم پدر و مادر عزیزم من یعقوب پسر کوچکتر شما خواهش می کنم که بعد از شهید شدنم برای من بی تابی نکنید. من کوچکتر از آن هستم که برایتان سفارشی کنم ولی همیشه از امام اطاعت کنید و خواهر و خواهرزاده های گرامی سعید کنید حجاب خود را حفظ کنید و نماز خود را در اول وقت بخوانید. والسلام 1366/12/05[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده‌ها