شهید محمود اودران: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(یک نسخهٔ متوسط توسط کاربر دیگری نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
نام : اودران / محمود
+
نام : [[اودران / محمود]]
 
نام پدر : احمد
 
نام پدر : احمد
تاریخ تولد : ۱۳۴۳-۱۲-۱
+
تاریخ تولد : [[۱۳۴۳-۱۲-۱]]
محل تولد : تهران
+
محل تولد : [[تهران]]
تاریخ شهادت : ۱۳۵۷-۱۰-۱
+
تاریخ شهادت : [[۱۳۵۷-۱۰-۱]]
محل شهادت : اصفهان - خیابان صمدیه
+
محل شهادت : [[اصفهان]] - خیابان صمدیه
 
شهرستان : اصفهان
 
شهرستان : اصفهان
 
یگان :
 
یگان :
مسئولیت : مکانیک
+
مسئولیت : [[مکانیک]]
 
تحصیلات : پنجم ابتدایی
 
تحصیلات : پنجم ابتدایی
 
محل تحصیل :
 
محل تحصیل :
گلزار : تکیه بازاریها
+
گلزار : [[تکیه بازاریها]]
  
 
   
 
   
سطر ۱۶: سطر ۱۶:
 
==زندگینامه==
 
==زندگینامه==
 
زندگینامه از زبان مادر شهید:  
 
زندگینامه از زبان مادر شهید:  
محمود در اسفند ماه سال یک هزار و سیصد و چهل و سه در تهران متولد و در همان شهر و بهشر زندگی خود را ادامه داد. تا کلاس سوم درسش را ادامه داد تا اینکه همگی به اصفهان آمدیم در اصفهان نیز در دنباله تحصیلات ، کلاس چهارم را پشت سر گذاشت و در آن هنگام که دو ماه از سال تحصیلی پنجم او می گذشت در یک حادثه ناگهانی پدرش را از دست داد. به همین دلیل بر آن شد که به جای پدر کار کند تا کمکی برای خرج خود و خانواده باشد در نتیجه خیلی زود تحصیل را کنار گذاشت. مدتی را به مکانیکی رفت و سپس در شرکت تی بی تی به عنوان مهماندار اتوبوس های بیابانی آن شرکت شروع به کار کرد. تقریبا حدود یک سال بدین روال گذشت تا اینکه انقلاب شروع شد و او در ضمن کارش همراه چند نفر از دوستان همکارو غیرهمکارش در کارهای انقلابی حضور پیدا می کردند و اعلامیه ها و عکس های (آقا) را مخفیانه میان مردم پخش می کردند که در ادامه این کار یک روز در شهر بابل مورد هجوم و حمله مأموران قرار گرفته و مورد اصابت ضربات مکرر مشت و لگد و آزار و اذیت آنها قرار گرفته بودند و بعد از ده ال پانزده روز به اصفهان مراجعت کرد. در روز عاشورا با چند نفر از دوستان و همراه دیگر مردم که بسیج شده بودند در پایین کشیدن مجسمه شرکت کرده بودند. صبح روز بعد از عاشورا هنگامی که به او گفته می شد مواظب خودت باش جواب می داد (خون من از خون دیگران رنگین تر نیست و من از دیگران عزیز تر نیستم) و می گفت: (اگر دیگر مرا ندیدید حلالم کنید) این را گفت و خداحافظی کرد و از منزل خارج شد و آن روز و شب به خانه مراجعت نکرد. صبح روز دوازدهم محرم به ما اطلاع دادند که پای محمود تیر خورده و در بیمارستان عسگریه بستریست. وقتی به بیمارستان رسیدم به ما اجازه ورود و دیدن محمود را ندادند. در آنجا بود که معلوم شد محمود به شهادت رسیده و پس از کشمکش و درگیری زیاد توسط چند تن از آشنایان و همراهان جسد محمود را در حالیکه تیری گلوی او را از هم شکافته بود تحویل گرفتیم. این کشمکش و درگیری به خاطر جو حکومت نظامی حاکم بر اصفهان بود.  
+
محمود در اسفند ماه سال یک هزار و سیصد و چهل و سه در [[تهران]] متولد و در همان شهر و بهشر زندگی خود را ادامه داد. تا کلاس سوم درسش را ادامه داد تا اینکه همگی به [[اصفهان]] آمدیم در اصفهان نیز در دنباله تحصیلات ، کلاس چهارم را پشت سر گذاشت و در آن هنگام که دو ماه از سال تحصیلی پنجم او می گذشت در یک حادثه ناگهانی پدرش را از دست داد. به همین دلیل بر آن شد که به جای پدر کار کند تا کمکی برای خرج خود و خانواده باشد در نتیجه خیلی زود تحصیل را کنار گذاشت. مدتی را به [[مکانیکی]] رفت و سپس در [[شرکت تی بی تی]] به عنوان مهماندار اتوبوس های بیابانی آن شرکت شروع به کار کرد. تقریبا حدود یک سال بدین روال گذشت تا اینکه [[انقلاب]] شروع شد و او در ضمن کارش همراه چند نفر از دوستان همکارو غیرهمکارش در کارهای انقلابی حضور پیدا می کردند و  
پس از تحویل گرفتن جسد او از دادگاه اجازه دفن گرفته و جسدش را به پزشکی قانونی و پس از انجام این مراحل در تاریخ دوازدهم محرم او را به خاک سپردیم و بدین صورت دفتر زندگی خاکی محمود بسته شد.  
+
[[اعلامیه]] ها و [[عکس]] های [[(آقا)]] را مخفیانه میان مردم پخش می کردند که در ادامه این کار یک روز در شهر [[بابل]] مورد هجوم و [[حمله مأموران]] قرار گرفته و مورد [[اصابت]] ضربات مکرر مشت و لگد و آزار و اذیت آنها قرار گرفته بودند و بعد از ده ال پانزده روز به اصفهان مراجعت کرد. در روز [[عاشورا]] با چند نفر از دوستان و همراه دیگر مردم که [[بسیج]] شده بودند در پایین کشیدن مجسمه شرکت کرده بودند. صبح روز بعد از [[عاشورا]] هنگامی که به او گفته می شد مواظب خودت باش جواب می داد (خون من از خون دیگران رنگین تر نیست و من از دیگران عزیز تر نیستم) و می گفت: (اگر دیگر مرا ندیدید حلالم کنید) این را گفت و خداحافظی کرد و از منزل خارج شد و آن روز و شب به خانه مراجعت نکرد. صبح روز دوازدهم محرم به ما اطلاع دادند که پای محمود [[تیر]] خورده و در [[بیمارستان عسگریه]] بستریست. وقتی به بیمارستان رسیدم به ما اجازه ورود و دیدن محمود را ندادند. در آنجا بود که معلوم شد محمود به [[شهادت]] رسیده و پس از کشمکش و درگیری زیاد توسط چند تن از آشنایان و همراهان جسد محمود را در حالیکه تیری گلوی او را از هم شکافته بود تحویل گرفتیم. این کشمکش و درگیری به خاطر جو [[حکومت نظامی]] حاکم بر اصفهان بود.  
 +
پس از تحویل گرفتن جسد او از دادگاه اجازه دفن گرفته و جسدش را به [[پزشکی قانونی]] و پس از انجام این مراحل در تاریخ دوازدهم محرم او را به خاک سپردیم و بدین صورت دفتر زندگی خاکی محمود بسته شد. <ref>[http://khayyen.ir/shahid/848 سایت خین]</ref>
 +
 
 +
==پانویس==
 +
<references />
  
منبع: سایت خین
 
http://khayyen.ir/shahid/848
 
 
== رده‌ها ==
 
== رده‌ها ==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمود_اودران}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:محمود_اودران}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۷

نام : اودران / محمود نام پدر : احمد تاریخ تولد : ۱۳۴۳-۱۲-۱ محل تولد : تهران تاریخ شهادت : ۱۳۵۷-۱۰-۱ محل شهادت : اصفهان - خیابان صمدیه شهرستان : اصفهان یگان : مسئولیت : مکانیک تحصیلات : پنجم ابتدایی محل تحصیل : گلزار : تکیه بازاریها


زندگینامه

زندگینامه از زبان مادر شهید: محمود در اسفند ماه سال یک هزار و سیصد و چهل و سه در تهران متولد و در همان شهر و بهشر زندگی خود را ادامه داد. تا کلاس سوم درسش را ادامه داد تا اینکه همگی به اصفهان آمدیم در اصفهان نیز در دنباله تحصیلات ، کلاس چهارم را پشت سر گذاشت و در آن هنگام که دو ماه از سال تحصیلی پنجم او می گذشت در یک حادثه ناگهانی پدرش را از دست داد. به همین دلیل بر آن شد که به جای پدر کار کند تا کمکی برای خرج خود و خانواده باشد در نتیجه خیلی زود تحصیل را کنار گذاشت. مدتی را به مکانیکی رفت و سپس در شرکت تی بی تی به عنوان مهماندار اتوبوس های بیابانی آن شرکت شروع به کار کرد. تقریبا حدود یک سال بدین روال گذشت تا اینکه انقلاب شروع شد و او در ضمن کارش همراه چند نفر از دوستان همکارو غیرهمکارش در کارهای انقلابی حضور پیدا می کردند و اعلامیه ها و عکس های (آقا) را مخفیانه میان مردم پخش می کردند که در ادامه این کار یک روز در شهر بابل مورد هجوم و حمله مأموران قرار گرفته و مورد اصابت ضربات مکرر مشت و لگد و آزار و اذیت آنها قرار گرفته بودند و بعد از ده ال پانزده روز به اصفهان مراجعت کرد. در روز عاشورا با چند نفر از دوستان و همراه دیگر مردم که بسیج شده بودند در پایین کشیدن مجسمه شرکت کرده بودند. صبح روز بعد از عاشورا هنگامی که به او گفته می شد مواظب خودت باش جواب می داد (خون من از خون دیگران رنگین تر نیست و من از دیگران عزیز تر نیستم) و می گفت: (اگر دیگر مرا ندیدید حلالم کنید) این را گفت و خداحافظی کرد و از منزل خارج شد و آن روز و شب به خانه مراجعت نکرد. صبح روز دوازدهم محرم به ما اطلاع دادند که پای محمود تیر خورده و در بیمارستان عسگریه بستریست. وقتی به بیمارستان رسیدم به ما اجازه ورود و دیدن محمود را ندادند. در آنجا بود که معلوم شد محمود به شهادت رسیده و پس از کشمکش و درگیری زیاد توسط چند تن از آشنایان و همراهان جسد محمود را در حالیکه تیری گلوی او را از هم شکافته بود تحویل گرفتیم. این کشمکش و درگیری به خاطر جو حکومت نظامی حاکم بر اصفهان بود. پس از تحویل گرفتن جسد او از دادگاه اجازه دفن گرفته و جسدش را به پزشکی قانونی و پس از انجام این مراحل در تاریخ دوازدهم محرم او را به خاک سپردیم و بدین صورت دفتر زندگی خاکی محمود بسته شد. [۱]

پانویس

  1. سایت خین

رده‌ها