شهید اکبر دلیری ابدال ابادی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
(خاطرات)
 
(۲ نسخه‌های متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 +
|نام فرد                = اکبردلیری‌ابدال‌ابادی‌
 +
|تصویر                  =شهید اکبر دلیری ابدال ابادی .jpg
 +
|توضیح تصویر            =
 +
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 +
|شهرت                  =
 +
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                  =[[مشهد]]
 +
|شهادت                  = [[بستان‌ چزابه‌، 1360/11/08]]
 +
|وفات                  =
 +
|مرگ                    =
 +
|محل دفن                =[[بهشت‌ رضا]]
 +
|مفقود                  =
 +
|جانباز                =
 +
|اسارت                  =
 +
|نیرو                  =
 +
|یگانهای خدمت          =
 +
|طول خدمت              =
 +
|درجه                  =
 +
|سمت‌ها                  = [[رزمنده‌]]
 +
|جنگ‌‌ها                  = [[جنگ ایران و عراق]]
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌              =
 +
|فعالیت‌ها              =
 +
|تحصیلات                =
 +
|تخصص‌ها                =
 +
|شغل                    =
 +
|خانواده                = نام پدر:غلام‌محمد
 +
}}
 +
 +
 +
 
کد شهید:    6005201    تاریخ تولد :     
 
کد شهید:    6005201    تاریخ تولد :     
 
نام :    اکبر    محل تولد :    مشهد
 
نام :    اکبر    محل تولد :    مشهد
نام خانوادگی :    دلیری‌ابدال‌ابادی‌   تاریخ شهادت :    1360/11/08
+
نام خانوادگی :    دلیری‌ ابدال‌ ابادی‌   تاریخ شهادت :    1360/11/08
 
نام پر :    غلام‌محمد    مکان شهادت :    بستان‌-چزابه‌
 
نام پر :    غلام‌محمد    مکان شهادت :    بستان‌-چزابه‌
  
سطر ۱۰: سطر ۴۲:
 
گلزار :    بهشت‌رضا
 
گلزار :    بهشت‌رضا
 
== خاطرات==
 
== خاطرات==
یکی از همرزمان فرزند شهیدم اکبر ، نحوه ی شهادتش را اینگونه برایمان نقل می کند : برادر اکبر دلیری با دیگر همرزمانش در سنگر خوابیده بودند که سنگرشان در اثر اصابت خمپاره دشمن تخریب می شود . در اثر این تخریب ، برادر اکبر دلیری و چند نفر دیگر از همرزمان به فیض عظیم شهادت نائل می گردند .
+
* یکی از همرزمان فرزند شهیدم اکبر ، نحوه ی شهادتش را اینگونه برایمان نقل می کند : برادر اکبر دلیری با دیگر همرزمانش در سنگر خوابیده بودند که سنگرشان در اثر اصابت [[خمپاره]] دشمن تخریب می شود . در اثر این تخریب ، برادر اکبر دلیری و چند نفر دیگر از همرزمان به فیض عظیم شهادت نائل می گردند .
شهید اکبر دلیری ابداع آبادی خیلی به جبهه و جنگ علاقه داشتند و خاطره ای از انگیزه شهید برای رفتن به جبهه به یاد دارم این است که قبل از اینکه با هم به جبهه برویم . یک روز در منزل ایشان نشسته بودیم و تلویزیون تماشا می کردیم ، امام داشتند برای بسیجیان سخنرانی می کردند . امام در صحبتهایش خطاب به بسیجیان فرمودند من بازوی شما بسیجیان را می بوسم . وقتی برادر اکبر دلیری این صحبت های امام را شنید همانجا به گریه افتاد و اشک از چشمانش سرازیر شد و بعد از مدتی او به نزد من آمد و گفت : اکبر جان ، بیا برویم به جبهه ولی من به او گفتم : درست را بخوان واو گفت : امام گفتند جبهه ها را پر کنید و این یک امر الهی است باید برویم که بعد ها راهی جبهه شد و در راه خدا به شهادت رسید .
+
 
به یاد دارم سری آخری که فرزندم اکبر می خواست به جبهه برود به تهران رفت و از همه فامیل و خاله هایش خداحافظی و حلالیت طلبیده بود ، گویا می دانست و یا به او الهام شده بود که دیگر بر نمی گردد و شهید می شود و همانگونه هم شد .
+
* [[شهید اکبر دلیری ابدال آبادی]] خیلی به جبهه و جنگ علاقه داشتند و خاطره ای از انگیزه [[شهید]] برای رفتن به جبهه به یاد دارم این است که قبل از اینکه با هم به جبهه برویم . یک روز در منزل ایشان نشسته بودیم و تلویزیون تماشا می کردیم ، امام داشتند برای بسیجیان سخنرانی می کردند . امام در صحبتهایش خطاب به بسیجیان فرمودند من بازوی شما بسیجیان را می بوسم . وقتی برادر اکبر دلیری این صحبت های امام را شنید همانجا به گریه افتاد و اشک از چشمانش سرازیر شد و بعد از مدتی او به نزد من آمد و گفت : اکبر جان ، بیا برویم به جبهه ولی من به او گفتم : درست را بخوان واو گفت : امام گفتند جبهه ها را پر کنید و این یک امر الهی است باید برویم که بعد ها راهی جبهه شد و در راه خدا به [[شهادت]] رسید .
یک شب خواب دیدم که پارچه سیاهی در منزل ما انداختند و یک روحانی در حال روضه خواندن است ومن هم در آن مجلس حضور دارم ، صبح که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم : حتما اکبر شهید شده است و دیگر بر نمی گردد که بعد از چند روز خبر شهادتش را برای ما آوردند.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8961 سایت یاران رضا]</ref>
+
 
 +
* به یاد دارم سری آخری که فرزندم اکبر می خواست به جبهه برود به تهران رفت و از همه فامیل و خاله هایش خداحافظی و حلالیت طلبیده بود ، گویا می دانست و یا به او الهام شده بود که دیگر بر نمی گردد و شهید می شود و همانگونه هم شد .
 +
 
 +
* یک شب خواب دیدم که پارچه سیاهی در منزل ما انداختند و یک روحانی در حال روضه خواندن است ومن هم در آن مجلس حضور دارم ، صبح که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم : حتما اکبر شهید شده است و دیگر بر نمی گردد که بعد از چند روز خبر شهادتش را برای ما آوردند.<ref>[http://yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=8961 سایت یاران رضا]</ref>
 +
 
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 
+
==نگارخانه تصاویر==
 +
<gallery>
 +
Image:شهید اکبر دلیری ابدال ابادی .jpg
 +
</gallery>
 
== رده‌ها ==
 
== رده‌ها ==
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:اکبر_دلیری_ابدال_ابادی}}
 
{{ترتیب‌پیش‌فرض:اکبر_دلیری_ابدال_ابادی}}
سطر ۲۴: سطر ۶۳:
 
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 
[[رده: شهدای استان خراسان رضوی]]
 
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]
 
[[رده: شهدای شهرستان مشهد]]
==کدگزاری==
 
jabe
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۹

اکبردلیری‌ابدال‌ابادی‌
شهید اکبر دلیری ابدال ابادی .jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد مشهد
شهادت بستان‌ چزابه‌، 1360/11/08
محل دفن بهشت‌ رضا
سمت‌ها رزمنده‌
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
خانواده نام پدر:غلام‌محمد



کد شهید: 6005201 تاریخ تولد : نام : اکبر محل تولد : مشهد نام خانوادگی : دلیری‌ ابدال‌ ابادی‌ تاریخ شهادت : 1360/11/08 نام پر : غلام‌محمد مکان شهادت : بستان‌-چزابه‌

تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت : شغل : محصل یگان خدمتی : گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده‌ گلزار : بهشت‌رضا

خاطرات

  • یکی از همرزمان فرزند شهیدم اکبر ، نحوه ی شهادتش را اینگونه برایمان نقل می کند : برادر اکبر دلیری با دیگر همرزمانش در سنگر خوابیده بودند که سنگرشان در اثر اصابت خمپاره دشمن تخریب می شود . در اثر این تخریب ، برادر اکبر دلیری و چند نفر دیگر از همرزمان به فیض عظیم شهادت نائل می گردند .
  • شهید اکبر دلیری ابدال آبادی خیلی به جبهه و جنگ علاقه داشتند و خاطره ای از انگیزه شهید برای رفتن به جبهه به یاد دارم این است که قبل از اینکه با هم به جبهه برویم . یک روز در منزل ایشان نشسته بودیم و تلویزیون تماشا می کردیم ، امام داشتند برای بسیجیان سخنرانی می کردند . امام در صحبتهایش خطاب به بسیجیان فرمودند من بازوی شما بسیجیان را می بوسم . وقتی برادر اکبر دلیری این صحبت های امام را شنید همانجا به گریه افتاد و اشک از چشمانش سرازیر شد و بعد از مدتی او به نزد من آمد و گفت : اکبر جان ، بیا برویم به جبهه ولی من به او گفتم : درست را بخوان واو گفت : امام گفتند جبهه ها را پر کنید و این یک امر الهی است باید برویم که بعد ها راهی جبهه شد و در راه خدا به شهادت رسید .
  • به یاد دارم سری آخری که فرزندم اکبر می خواست به جبهه برود به تهران رفت و از همه فامیل و خاله هایش خداحافظی و حلالیت طلبیده بود ، گویا می دانست و یا به او الهام شده بود که دیگر بر نمی گردد و شهید می شود و همانگونه هم شد .
  • یک شب خواب دیدم که پارچه سیاهی در منزل ما انداختند و یک روحانی در حال روضه خواندن است ومن هم در آن مجلس حضور دارم ، صبح که از خواب بیدار شدم با خودم گفتم : حتما اکبر شهید شده است و دیگر بر نمی گردد که بعد از چند روز خبر شهادتش را برای ما آوردند.[۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

نگارخانه تصاویر

رده‌ها