شهید احمد قاینی‌: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی  
 
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی  
 
|نام فرد                = احمد قاینی
 
|نام فرد                = احمد قاینی
|تصویر                  = jpg12 KBInsert link
+
|تصویر                  =
|توضیح تصویر            =  
+
|توضیح تصویر            =
 
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 
|شهرت                  =  
 
|شهرت                  =  
سطر ۲۸: سطر ۲۸:
 
|خانواده                = نام پدر [[ گل محمد ]]  
 
|خانواده                = نام پدر [[ گل محمد ]]  
 
}}
 
}}
خاطرات
+
==خاطرات==
خواب و رویای دیگران در مورد شهادت شهید
+
موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
+
راوی سکینه مریم جامی
+
متن کامل خاطره
+
  
پیش از رسیدن خبر شهادت احمد، من خواب دیدم که حضرت امام به خانه ما آمده اند و نشستند، همه اقوام و خویشان هم بودند. ایشان گفتند: شما افتخار همسری شهید را دارید. همسر شما شهید می شود. روز بعد از این خواب بود که خبر شهادت احمد را به ما اطّلاع دادند.
+
* موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد
اعتقاد به ولایت
+
موضوع اعتقاد به ولايت
+
راوی گل محمد قائنی
+
متن کامل خاطره
+
  
احمد تا سن 18 سالگی با من بر سر کوره کار می کرد یک روز گفت می خواهم به جبهه بروم و بعد از آموزش او را به اراک بردند بعد از چند وقت برای آوردن او به آنجا رفتم در موقع برگشتن گفت پدر جان بیا به قم برویم و امام را ملاقات کنیم به او گفتم کارهایم مانده و نمی توانم بیایم ولی قبول نکرد تا اینکه به قم رفتیم و وقتی امام در مدرسه فیضیه سخنرانی داشت به سخنان امام گوش دادیم و از آنجا به روستا برگشتیم.
+
پیش از رسیدن خبر شهادت احمد، من خواب دیدم که حضرت امام به خانه ما آمده اند و نشستند، همه اقوام و خویشان هم بودند. ایشان گفتند: شما افتخار همسری شهید را دارید. همسر شما شهید می شود. روز بعد از این خواب بود که خبر شهادت احمد را به ما اطّلاع دادند.راوی سکینه مریم جامی
حالات معنوی خاص
+
موضوع حالات معنوي خاص
+
راوی ماه بی بی فوزابی
+
متن کامل خاطره
+
  
وقتی احمد برای اولین بار به مرخصی آمد شب اول تا صبح نخوابید و فقط نماز می خواند و گریه می کرد می گفت در کردستان رفیقانم را کشتند و همه آنها شهید شدند ولی قسمت من شهادت نشد.
+
* موضوع اعتقاد به ولايت
عشق به جهاد
+
موضوع عشق به جهاد
+
راوی رضا قائنی
+
متن کامل خاطره
+
  
در سال 61 که من سرباز بودم احمد به محل خدمتم تماس گرفت و گفت من می خواهم به جبهه بروم گفتم : من در حال حاضر در حال خدمت کردن هستم شما هم اگر بروید کسی نمی ماند که به پدر و مادر کمک کند بهتر است شما کمی صبر کنید من که آمدم شما می توانید بروید هر چه اصرار کردم قبول نکرد و رفت . حدود شش ماه در کردستان بود و یک روز که من مرخصی آمده بودم او نیز آمد به او گفتم . شما دیگر لازم نیست که بروید وقت تشکیل خانواده است و باید زن بگیری او گفت : حرف زن گرفتن را نزن من فقط می خواهم به جبهه بروم و تنها راه جهاد و شهادت در راه خداست.
+
احمد تا سن 18 سالگی با من بر سر کوره کار می کرد یک روز گفت می خواهم به جبهه بروم و بعد از آموزش او را به اراک بردند بعد از چند وقت برای آوردن او به آنجا رفتم در موقع برگشتن گفت پدر جان بیا به قم برویم و امام را ملاقات کنیم به او گفتم کارهایم مانده و نمی توانم بیایم ولی قبول نکرد تا اینکه به قم رفتیم و وقتی امام در مدرسه فیضیه سخنرانی داشت به سخنان امام گوش دادیم و از آنجا به روستا برگشتیم.راوی گل محمد قائنی
 +
 
 +
* موضوع حالات معنوي خاص
 +
 
 +
وقتی احمد برای اولین بار به مرخصی آمد شب اول تا صبح نخوابید و فقط نماز می خواند و گریه می کرد می گفت در کردستان رفیقانم را کشتند و همه آنها شهید شدند ولی قسمت من شهادت نشد.راوی ماه بی بی فوزابی
 +
 
 +
* موضوع عشق به جهاد
 +
 
 +
در سال 61 که من سرباز بودم احمد به محل خدمتم تماس گرفت و گفت من می خواهم به جبهه بروم گفتم : من در حال حاضر در حال خدمت کردن هستم شما هم اگر بروید کسی نمی ماند که به پدر و مادر کمک کند بهتر است شما کمی صبر کنید من که آمدم شما می توانید بروید هر چه اصرار کردم قبول نکرد و رفت . حدود شش ماه در کردستان بود و یک روز که من مرخصی آمده بودم او نیز آمد به او گفتم . شما دیگر لازم نیست که بروید وقت تشکیل خانواده است و باید زن بگیری او گفت : حرف زن گرفتن را نزن من فقط می خواهم به جبهه بروم و تنها راه جهاد و شهادت در راه خداست.راوی رضا قائنی
 
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16509 یاران رضا]</ref>
 
<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=16509 یاران رضا]</ref>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
 
<references/>
 
<references/>
 
==رده==
 
==رده==

نسخهٔ ‏۳ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۱:۲۵

احمد قاینی
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد سبزوار
شهادت ۱۳۶۲/۸/۳۰
سمت‌ها رزمنده
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
تحصیلات نامشخص
خانواده نام پدر گل محمد

خاطرات

  • موضوع خواب و روياي ديگران در مورد شهادت شهيد

پیش از رسیدن خبر شهادت احمد، من خواب دیدم که حضرت امام به خانه ما آمده اند و نشستند، همه اقوام و خویشان هم بودند. ایشان گفتند: شما افتخار همسری شهید را دارید. همسر شما شهید می شود. روز بعد از این خواب بود که خبر شهادت احمد را به ما اطّلاع دادند.راوی سکینه مریم جامی

  • موضوع اعتقاد به ولايت

احمد تا سن 18 سالگی با من بر سر کوره کار می کرد یک روز گفت می خواهم به جبهه بروم و بعد از آموزش او را به اراک بردند بعد از چند وقت برای آوردن او به آنجا رفتم در موقع برگشتن گفت پدر جان بیا به قم برویم و امام را ملاقات کنیم به او گفتم کارهایم مانده و نمی توانم بیایم ولی قبول نکرد تا اینکه به قم رفتیم و وقتی امام در مدرسه فیضیه سخنرانی داشت به سخنان امام گوش دادیم و از آنجا به روستا برگشتیم.راوی گل محمد قائنی

  • موضوع حالات معنوي خاص

وقتی احمد برای اولین بار به مرخصی آمد شب اول تا صبح نخوابید و فقط نماز می خواند و گریه می کرد می گفت در کردستان رفیقانم را کشتند و همه آنها شهید شدند ولی قسمت من شهادت نشد.راوی ماه بی بی فوزابی

  • موضوع عشق به جهاد

در سال 61 که من سرباز بودم احمد به محل خدمتم تماس گرفت و گفت من می خواهم به جبهه بروم گفتم : من در حال حاضر در حال خدمت کردن هستم شما هم اگر بروید کسی نمی ماند که به پدر و مادر کمک کند بهتر است شما کمی صبر کنید من که آمدم شما می توانید بروید هر چه اصرار کردم قبول نکرد و رفت . حدود شش ماه در کردستان بود و یک روز که من مرخصی آمده بودم او نیز آمد به او گفتم . شما دیگر لازم نیست که بروید وقت تشکیل خانواده است و باید زن بگیری او گفت : حرف زن گرفتن را نزن من فقط می خواهم به جبهه بروم و تنها راه جهاد و شهادت در راه خداست.راوی رضا قائنی [۱]

پانویس

  1. یاران رضا

رده