شهید تقی نیکنام: تفاوت بین نسخه‌ها
Mirdadi9705 (بحث | مشارکتها) |
|||
| سطر ۱۵: | سطر ۱۵: | ||
و بعدا"بتول مادرش: كه گویا آخرین بار رفتن بو یك پیراهن و دستما ل مشكى خرید و گفت كه مادر جان این سیاهى امام حسین و على اكبر است و سزاوار است كه من با همین لباسهاى مشكى به شهادت نائل آیم و قربانى آنها بشوم كه رفت بر نگشت مگر جنازه ءپاره پاره شده اش برین خون شهید تقى نیكنام در عملیات آزاد سازى منطقه ء شبستان (عملیات طریق القدس) در مورخه 9 /9/ 1360 به درجه رفیع [[شهادت]] نائل گشت.% | و بعدا"بتول مادرش: كه گویا آخرین بار رفتن بو یك پیراهن و دستما ل مشكى خرید و گفت كه مادر جان این سیاهى امام حسین و على اكبر است و سزاوار است كه من با همین لباسهاى مشكى به شهادت نائل آیم و قربانى آنها بشوم كه رفت بر نگشت مگر جنازه ءپاره پاره شده اش برین خون شهید تقى نیكنام در عملیات آزاد سازى منطقه ء شبستان (عملیات طریق القدس) در مورخه 9 /9/ 1360 به درجه رفیع [[شهادت]] نائل گشت.% | ||
شهیدان زنده اند ا...اكبر به خون آغشته اند ا...اكبر | شهیدان زنده اند ا...اكبر به خون آغشته اند ا...اكبر | ||
| − | چه كنم كه چاره ندارم كه فلك كرده جدا از كدام غنچه بچینم كه دهد بوى تو را | + | چه كنم كه چاره ندارم كه فلك كرده جدا از كدام غنچه بچینم كه دهد بوى تو را<ref>[http://ajashohada.ir/home/martyrdetails/28439 سایت شهدای ارتش]</ref> |
| − | + | ||
| − | + | ||
| + | |||
| + | ==پانویس== | ||
| + | <references /> | ||
نسخهٔ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۲۰
تاریخ تولد : 1340/01/07 تاریخ شهادت : 1360/09/08
محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه : آذربایجان شرقی - سراب - داراب
rId5
وصیت نامه
قسمتى از وصیت نامه شهید تقى نیكنام فرزند سیفعلى از روستاى داراب شهرستان سراب مادر جان من می‌روم و شهید خواهم شد و بر نخواهم گشت و آخرین وداع من با شما است.ومن فداى امام حسین (ع ) و على اكبر خواهد شد. و بعدا"بتول مادرش: كه گویا آخرین بار رفتن بو یك پیراهن و دستما ل مشكى خرید و گفت كه مادر جان این سیاهى امام حسین و على اكبر است و سزاوار است كه من با همین لباسهاى مشكى به شهادت نائل آیم و قربانى آنها بشوم كه رفت بر نگشت مگر جنازه ءپاره پاره شده اش برین خون شهید تقى نیكنام در عملیات آزاد سازى منطقه ء شبستان (عملیات طریق القدس) در مورخه 9 /9/ 1360 به درجه رفیع شهادت نائل گشت.% شهیدان زنده اند ا...اكبر به خون آغشته اند ا...اكبر چه كنم كه چاره ندارم كه فلك كرده جدا از كدام غنچه بچینم كه دهد بوى تو را[۱]
