شهید مسعود کاظمی: تفاوت بین نسخهها
(برچسب: ویرایش موبایل) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
بسمه تعالی | بسمه تعالی | ||
− | نام: مسعود کاظمی | + | نام: [[مسعود کاظمی]] |
نام پدر: اصغر | نام پدر: اصغر | ||
سطر ۷: | سطر ۷: | ||
نام مادر: گل خاتون | نام مادر: گل خاتون | ||
− | محل شهادت: ام الرصاص | + | محل شهادت: [[ام الرصاص]] |
− | محل تولد: قزوین | + | محل تولد: [[قزوین]] |
− | تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۱/۰۱ | + | تاریخ تولد: [[۱۳۴۴/۰۱/۰۱]] |
− | تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۰۵ | + | تاریخ شهادت: [[۱۳۶۵/۱۰/۰۵]] |
− | استان محل شهادت: بصره | + | استان محل شهادت: [[بصره]] |
شهر محل شهادت - | شهر محل شهادت - | ||
سطر ۲۳: | سطر ۲۳: | ||
تحصیلات: سوم متوسطه | تحصیلات: سوم متوسطه | ||
− | رشته: اقتصادکشاورزی | + | رشته: [[اقتصادکشاورزی]] |
عملیات سال تفحص | عملیات سال تفحص | ||
سطر ۲۹: | سطر ۲۹: | ||
محل کار بنیاد تحت پوشش | محل کار بنیاد تحت پوشش | ||
− | مزار شهید: قزوین – قزوین | + | مزار [[شهید]] : [[قزوین]] – قزوین |
� | � | ||
سطر ۳۵: | سطر ۳۵: | ||
==زندگی نامه== | ==زندگی نامه== | ||
− | کاظمی، مسعود: یکم فروردین ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش اصغر (فوت۱۳۶۲) و مادرش گلخاتون نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم دی ۱۳۶۵، در امالرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه و پا، شهید شد. مزار او در گلزار | + | [[کاظمی، مسعود]] : یکم فروردین ۱۳۴۴، در شهر [[قزوین]] به دنیا آمد. پدرش اصغر (فوت۱۳۶۲) و مادرش گلخاتون نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. از سوی [[بسیج]] در [[جبهه]] حضور یافت. پنجم دی ۱۳۶۵، در [[امالرصاص]] عراق بر اثر اصابت [[ترکش]] به سینه و پا، [[شهید]] شد. مزار او در گلزار [[شهدا]] ی زادگاهش واقع است. |
==وصیت نامه== | ==وصیت نامه== | ||
− | + | [[شهید]] ، [[مسعود کاظمی]] : خلقت انسان -از ابتدای وجود تا حال- همواره با برهان و دلیل همراه بوده و رجعت آن نیز بدون علت نبوده است، که خالق در خلقت گفت: «تبارک الله احسن الخالقین» و در رجعت گفت: «انا لله و انا الیه راجعون». حال در میانه ی این آمدن و رفتن، «چگونه باید باشیم و چه باید بکنیم و چگونه باید برویم؟» مطرح است. مولا جان! به هر کجا که سر کشیدم، نشانه های تو را دیدم؛ به هر کجا نظر افکندم، نعمت های تو را دیدم؛ به هر چه فکر کردم، جلوه ی تو را احساس نمودم و با هر که گفت و گو کردم، سخن از تو شنیدم. آخر چه کنم که بنده ای ناتوانم و یک جان بیشتر ندارم، که با خون همین یک جان نیز خواهم نوشت: «لبیک؛ اللهم لبیک» و در ثانیه های آخر عُمرم هم خواهم گفت: «اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمداً رسول الله و اشهدان علیاً ولی الله». مولا جان! افسوس که زبانم قاصر است و دستم ناتوان. از کدامین گناهانم بگویم و کدام یک از آن ها را اعتراف کنم؟ تو خود نیک می دانی که چه قدر قلبم از گناه و معصیت سیاه گشته است. آن قدر بار گناهانم افزون شده، که هر آن ممکن است نیست و نابودم کند؛ ولی ای امید ناامیدان! نمی خواهم با این همه گناه و معصیت بمیرم. بارالها! نمی خواهم فردای قیامت -که در محضرت حاضر می شوم و در حالی که [[شهدا]] و صالحینت از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند- سرافکنده و شرمسار باشم. خالقا! به زیادی گناهانم مَنگر و به قلب سیاهم نگاه مَکن. هم می دانم و هم می دانی که برایت بنده ای شایسته و خالص نبودم و آنگونه که شایسته ات بود، ستایشت نکردم. خداوندا! اگر در آن روز بگویی: «ای بنده ی گناهکار! هیچ یک از اعمالت مورد قبول ما نیست»، چه کنم؟ به کدامین سوی بگریزم، که از هجوم گناهانم در امان باشم؟ ای [[شهدا]] ی عزیز! شما از «رب العالمین» بخواهید که گناهان مرا ببخشاید. ای مقربین درگاه ایزدی و ای ائمه ی اطهار شما نزد خدا مرا شفاعت کنید. یا صاحب الزمان(عج)! نکند از من روی برگردانی و از مهر و محبت خویش مرا بی بهره سازی. بارالها! جان دادنم نه به معنای داد و ستد است تا به بهشت بروم. نه! هرگز! دوست دارم خونم را به راهت هدیه کنم و بدنم نیز در میدان نبرد قطعه قطعه گردد و در آتش جهنم بسوزم. امام عزیز؛ ای منادی دهنده ی نور و سعادت و ای درهم کوبنده ی ظلمت و جهل! افسوس که بیش از یک جان نداشتم تا با خون آن پیامت را -که پیام خداست- به گوش خلق مظلوم برسانم. اماما! ندایت را شنیدم و فرمانت را به جان اطاعت کردم؛ امید که مورد پذیرش درگاه الهی واقع شود. [[خمینی]] جان، ای شیرمرد جماران! این امت با جان و دل و تا آخرین قطره ی خون خود در کنارت هست و همان گونه که تو در کنار صاحب الزمانی، از [[امام زمان(عج)]] بخواه که در کنار این امت [[شهید]] پرور باشد. بارالها! ما را از خادمین مخلص و شایسته ی اسلام و مسلمین قرار بده. امت قهرمان ایران! همواره یار و مددکار «[[روح الله]] » باشید، تا خداوند نگه دار و پشتیبان شما باشد. نمازهای جمعه را با [[وحدت]] و اتحاد بیشتر بپا دارید، که دشمن –قسم خورده ی شما- از یکپارچگی شما ضربه های سختی خورده است. سعی کنید تمام کارهایتان برای خدا باشد. فرامین [[امام]] را مو به مو اجرا کنید. اگر در کارها به مشکلات رسیدید، به قرآن رجوع کنید. در [[راهپیمایی]] ها، باشکوه هر چه بیشتر حاضر شوید و یاد [[شهدا]] را همواره زنده نگه دارید. در پایان از خداوند رحمان خواستارم که زندگی ما را همراه با سعادت و مرگ ما را همراه با [[شهادت]] قرار دهد.۱ (۱۶۰۸۵۹۱) ساعت ۵/۱۱ ظهر ۱۶/۶/۶۵ [[مسعود کاظمی]] | |
==آثار== | ==آثار== | ||
*دست نوشته ها | *دست نوشته ها | ||
− | بارالها! نمی خواهم فردای قیامت که در محضرت حاضر می شوم در حالی که شهدا و صالحان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند، من سر افکنده و شرمسار باشم. خالقا! به زیادی گناهانم منگر، به قلب سیاهم نگاه نکن، هم می دانم و هم می دانی که برایت بنده ای شایسته و خالص نبوده ام و آنگونه که شایسته ات بوده ستایشت نکرده ام. خداوندا! اگر در روز قیامت بگویی: ای بنده گناهکار، هیچ کدامیک از اعمالت مورد قبول ما نیست، چه کنم؟ به کدامین سوی بگریزم که از هجوم گناهانم در امان باشم؟ ای | + | بارالها! نمی خواهم فردای قیامت که در محضرت حاضر می شوم در حالی که [[شهدا]] و صالحان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند، من سر افکنده و شرمسار باشم. خالقا! به زیادی گناهانم منگر، به قلب سیاهم نگاه نکن، هم می دانم و هم می دانی که برایت بنده ای شایسته و خالص نبوده ام و آنگونه که شایسته ات بوده ستایشت نکرده ام. خداوندا! اگر در روز قیامت بگویی: ای بنده گناهکار، هیچ کدامیک از اعمالت مورد قبول ما نیست، چه کنم؟ به کدامین سوی بگریزم که از هجوم گناهانم در امان باشم؟ ای [[شهدا]] ی عزیز! شما از رب العالمین بخواهید که گناهان مرا ببخشاید، ای مقربین درگاه ایزدی و ای ائمه اطهار، شما در نزد خدا ما را شفاعت کنید. بارالها! جان دادنم نه به معنای داد و ستد است که به بهشت بروم، نه هرگز، بلکه دوست دارم که خونم را هدیه راهت کنم و بدنم نیز در میدان نبرد قطعه قطعه گردد و در آتش جهنم بسوزد. [[شهید]] [[مسعود کاظمی]] / ۱۶/۶/۱۳۶۵ |
− | منبع : پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین | + | منبع : پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 [[شهید]] استان قزوین |
� HYPERLINK "http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1853" �http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1853� | � HYPERLINK "http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1853" �http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1853� |
نسخهٔ ۱۰ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۱۳
بسمه تعالی
نام: مسعود کاظمی
نام پدر: اصغر
نام مادر: گل خاتون
محل شهادت: ام الرصاص
محل تولد: قزوین
تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۱/۰۱
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۰۵
استان محل شهادت: بصره
شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل: مجرد درجه نظامی
تحصیلات: سوم متوسطه
رشته: اقتصادکشاورزی
عملیات سال تفحص
محل کار بنیاد تحت پوشش
�
زندگی نامه
کاظمی، مسعود : یکم فروردین ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش اصغر (فوت۱۳۶۲) و مادرش گلخاتون نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم دی ۱۳۶۵، در امالرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدا ی زادگاهش واقع است.
وصیت نامه
شهید ، مسعود کاظمی : خلقت انسان -از ابتدای وجود تا حال- همواره با برهان و دلیل همراه بوده و رجعت آن نیز بدون علت نبوده است، که خالق در خلقت گفت: «تبارک الله احسن الخالقین» و در رجعت گفت: «انا لله و انا الیه راجعون». حال در میانه ی این آمدن و رفتن، «چگونه باید باشیم و چه باید بکنیم و چگونه باید برویم؟» مطرح است. مولا جان! به هر کجا که سر کشیدم، نشانه های تو را دیدم؛ به هر کجا نظر افکندم، نعمت های تو را دیدم؛ به هر چه فکر کردم، جلوه ی تو را احساس نمودم و با هر که گفت و گو کردم، سخن از تو شنیدم. آخر چه کنم که بنده ای ناتوانم و یک جان بیشتر ندارم، که با خون همین یک جان نیز خواهم نوشت: «لبیک؛ اللهم لبیک» و در ثانیه های آخر عُمرم هم خواهم گفت: «اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمداً رسول الله و اشهدان علیاً ولی الله». مولا جان! افسوس که زبانم قاصر است و دستم ناتوان. از کدامین گناهانم بگویم و کدام یک از آن ها را اعتراف کنم؟ تو خود نیک می دانی که چه قدر قلبم از گناه و معصیت سیاه گشته است. آن قدر بار گناهانم افزون شده، که هر آن ممکن است نیست و نابودم کند؛ ولی ای امید ناامیدان! نمی خواهم با این همه گناه و معصیت بمیرم. بارالها! نمی خواهم فردای قیامت -که در محضرت حاضر می شوم و در حالی که شهدا و صالحینت از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند- سرافکنده و شرمسار باشم. خالقا! به زیادی گناهانم مَنگر و به قلب سیاهم نگاه مَکن. هم می دانم و هم می دانی که برایت بنده ای شایسته و خالص نبودم و آنگونه که شایسته ات بود، ستایشت نکردم. خداوندا! اگر در آن روز بگویی: «ای بنده ی گناهکار! هیچ یک از اعمالت مورد قبول ما نیست»، چه کنم؟ به کدامین سوی بگریزم، که از هجوم گناهانم در امان باشم؟ ای شهدا ی عزیز! شما از «رب العالمین» بخواهید که گناهان مرا ببخشاید. ای مقربین درگاه ایزدی و ای ائمه ی اطهار شما نزد خدا مرا شفاعت کنید. یا صاحب الزمان(عج)! نکند از من روی برگردانی و از مهر و محبت خویش مرا بی بهره سازی. بارالها! جان دادنم نه به معنای داد و ستد است تا به بهشت بروم. نه! هرگز! دوست دارم خونم را به راهت هدیه کنم و بدنم نیز در میدان نبرد قطعه قطعه گردد و در آتش جهنم بسوزم. امام عزیز؛ ای منادی دهنده ی نور و سعادت و ای درهم کوبنده ی ظلمت و جهل! افسوس که بیش از یک جان نداشتم تا با خون آن پیامت را -که پیام خداست- به گوش خلق مظلوم برسانم. اماما! ندایت را شنیدم و فرمانت را به جان اطاعت کردم؛ امید که مورد پذیرش درگاه الهی واقع شود. خمینی جان، ای شیرمرد جماران! این امت با جان و دل و تا آخرین قطره ی خون خود در کنارت هست و همان گونه که تو در کنار صاحب الزمانی، از امام زمان(عج) بخواه که در کنار این امت شهید پرور باشد. بارالها! ما را از خادمین مخلص و شایسته ی اسلام و مسلمین قرار بده. امت قهرمان ایران! همواره یار و مددکار «روح الله » باشید، تا خداوند نگه دار و پشتیبان شما باشد. نمازهای جمعه را با وحدت و اتحاد بیشتر بپا دارید، که دشمن –قسم خورده ی شما- از یکپارچگی شما ضربه های سختی خورده است. سعی کنید تمام کارهایتان برای خدا باشد. فرامین امام را مو به مو اجرا کنید. اگر در کارها به مشکلات رسیدید، به قرآن رجوع کنید. در راهپیمایی ها، باشکوه هر چه بیشتر حاضر شوید و یاد شهدا را همواره زنده نگه دارید. در پایان از خداوند رحمان خواستارم که زندگی ما را همراه با سعادت و مرگ ما را همراه با شهادت قرار دهد.۱ (۱۶۰۸۵۹۱) ساعت ۵/۱۱ ظهر ۱۶/۶/۶۵ مسعود کاظمی
آثار
- دست نوشته ها
بارالها! نمی خواهم فردای قیامت که در محضرت حاضر می شوم در حالی که شهدا و صالحان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند، من سر افکنده و شرمسار باشم. خالقا! به زیادی گناهانم منگر، به قلب سیاهم نگاه نکن، هم می دانم و هم می دانی که برایت بنده ای شایسته و خالص نبوده ام و آنگونه که شایسته ات بوده ستایشت نکرده ام. خداوندا! اگر در روز قیامت بگویی: ای بنده گناهکار، هیچ کدامیک از اعمالت مورد قبول ما نیست، چه کنم؟ به کدامین سوی بگریزم که از هجوم گناهانم در امان باشم؟ ای شهدا ی عزیز! شما از رب العالمین بخواهید که گناهان مرا ببخشاید، ای مقربین درگاه ایزدی و ای ائمه اطهار، شما در نزد خدا ما را شفاعت کنید. بارالها! جان دادنم نه به معنای داد و ستد است که به بهشت بروم، نه هرگز، بلکه دوست دارم که خونم را هدیه راهت کنم و بدنم نیز در میدان نبرد قطعه قطعه گردد و در آتش جهنم بسوزد. شهید مسعود کاظمی / ۱۶/۶/۱۳۶۵
منبع : پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین
� HYPERLINK "http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1853" �http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1853�