شهید امیرعلی عبداللهی: تفاوت بین نسخهها
Bagheri9711 (بحث | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی «rId4 کد شهید : 6216666 نام : امیرعلی محل تولد : نیشابور نام خانوادگی : عبداللهی...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۷۰: | سطر ۷۰: | ||
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 14434 | منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 14434 | ||
+ | |||
+ | == ردهها == | ||
+ | {{ترتیبپیشفرض:امیر علی_عبداللهی}} | ||
+ | [[رده: شهدا]] | ||
+ | [[رده: شهدای دفاع مقدس]] | ||
+ | [[رده: شهدای ایران]] | ||
+ | [[رده: شهدای استان خراسان رضوی]] | ||
+ | [[رده: شهدای شهرستان نیشابور]] |
نسخهٔ ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۱۶
rId4
کد شهید : 6216666
نام : امیرعلی
محل تولد : نیشابور
نام خانوادگی : عبداللهی
تاریخ شهادت : 1362/01/23
نام پدر : محمود
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار : شهدا
خاطرات
عشق به جهاد
موضوع عشق به جهاد
راوی کلثوم عبد الهی
متن کامل خاطره
« به ایشان گفتم : شما هنوز کوچک هستید که این همه از بسیج و جبهه رفتن حرف می زنید . در پاسخ به من گفت : اگر من کوچک هستم ولی حرفم بزرگ است . در کربلای حسینی هم بچه های کوچک حضور داشتند . ایشان می گفتند : هر موقع که من شهید شدم . مرا در قبرستان پایین روستا ، همین جایی که الان مزارش هست - دفن کنید .
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی نورعلی عبدالهی
متن کامل خاطره
به باد دارم یک مرتبه پدرم دوستان امیر علی را دعوا می کرد که شما رفتید و بچه مرا به کشتن دادید . و خودتان صحیص و سالم بر گشتید همان شب پدرم امیر علی را خواب می بیند که چرا شما اینقدر خودت را ناراحت می کنی و چرا این حرفها را می زنی هر کس خودش را خودش انتخاب می کند و شهادت لیا قتی است که نصیب هر کس نمی شود .
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی نورعلی عبدالهی
متن کامل خاطره
یکمرتبه خواب امیر علی را دیدم و چون من خیلی به او علاقه داشتم گفتم که مرا هم با خودت ببر در جوابم گفت برادر جان اگر می خواهی پیش من بیایی باید اسلحه مرا برداری .
شجاعت و شهامت
موضوع شجاعت و شهامت
راوی نورعلی عبدالهی
متن کامل خاطره
هنگامی که در تربت جام حین آموزش تیر اندازی می کردند ، دوستان امیر علی می ترسیدند و به آنها می گفت : همینطوری می خواهید به جبهه بروید . اگر بنا شد با صدای تیر بترسید و تکان بخورید پس این چه جبهه رفتنی است ؟ در حالی که دوستانش از ایشان خیلی بزرگتر بودند ولی شجاعت امیر علی خیلی بیشتر بود و همیشه آنها را نصیحت می کرد .
منبع سایت: http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID= 14434