شهید عبدالله عبداللهی متولد بیرجند: تفاوت بین نسخهها
از دانشنامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
سطر ۴۰: | سطر ۴۰: | ||
− | *یک شب در خواب دیدم که با مادرم راهی مدرسه شده ایم . در این موقع بین راه پدرم در حالی که ماشین سوار بود، به ما رسید و بعد از سلام مرا نزد خود خواند . باهم کمی صحبت کردیم . با محبت در حالی که لبخند زیبایی بر لب داشت رو به من کرد و گفت : پسرم سوار شو می رسانمت مدرسه . من که خیلی خوشحال شده بودم دست مادرم را رها کردم که سوار ماشین شوم اما پدرم را دیگر ندیدم چون ایشان از نظرم غیب شده بود . | + | *یک شب در خواب دیدم که با مادرم راهی مدرسه شده ایم . در این موقع بین راه پدرم در حالی که ماشین سوار بود، به ما رسید و بعد از سلام مرا نزد خود خواند . باهم کمی صحبت کردیم . با محبت در حالی که لبخند زیبایی بر لب داشت رو به من کرد و گفت : پسرم سوار شو می رسانمت مدرسه . من که خیلی خوشحال شده بودم دست مادرم را رها کردم که سوار ماشین شوم اما پدرم را دیگر ندیدم چون ایشان از نظرم غیب شده بود.<ref>[http://www.yaranereza.ir/ShowSoldier.aspx?SID=%2014435 سایت یاران رضا]</ref> |
+ | ==پانویس== | ||
− | + | ||
+ | <references /> | ||
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۳۲
عبدالله عبداللهی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | بیرجند |
شهادت | ۱۳۶۲/۱/۲۳،شرهانی |
یگانهای خدمت | لشکر ۵ نصر |
سمتها | معاون واحد |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر محمد ولی |
خاطرات
خواب و رویای دیگران درمورد شهید
موضوع خواب و روياي ديگران درمورد شهيد
راوی امیر عبدالهی
متن کامل خاطره
- یک شب در خواب دیدم که با مادرم راهی مدرسه شده ایم . در این موقع بین راه پدرم در حالی که ماشین سوار بود، به ما رسید و بعد از سلام مرا نزد خود خواند . باهم کمی صحبت کردیم . با محبت در حالی که لبخند زیبایی بر لب داشت رو به من کرد و گفت : پسرم سوار شو می رسانمت مدرسه . من که خیلی خوشحال شده بودم دست مادرم را رها کردم که سوار ماشین شوم اما پدرم را دیگر ندیدم چون ایشان از نظرم غیب شده بود.[۱]
پانویس