شهید غلام رضا قربانی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۵۷ توسط Jafarnezhad98 (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

کد شهید: 6219531

نام : غلامرضا

نام خانوادگی : قربانی‌

نام پدر : محمد

محل تولد : کاشمر

تاریخ شهادت : 1362/07/28

تحصیلات : نامشخص

گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.

نوع عضویت : سایر شهدا

مسئولیت : رزمنده‌


خاطرات

  • موضوع: نوافل و نماز شب

یکبار یکی از دوستانم که تازه از جبهه آمده بود از من سؤال کرد غلامرضا قربانی که در جبهه است چه نسبتی با شما دارد؟ گفتم برادرم است بعد با یک چنین حالت توجهی گفت مگر برادرت بشر نیست؟ این چه جور آدمی است؟ با آن سن و سال کمش شبها بلند می شود نماز شب می خواند، دعا می خواند و حالتهای عجیب و غریبی دارد گریه می کند و ... گفتم درست است که او از من کوچکتر است ولی حالات معنوی او به مراتب از من بالاتر و سنگین تر است. راوی علی اکبر قربانی

  • موضوع: عشق شهادت

غلامرضا قربانی عشق عجیبی به شهادت داشت یکبار با هم نشسته بودیم و درباره شهادت صحبت می کردیم ایشان گفت دوست ندارم به مرگ طبیعی بمیرم دلم می خواهد شهید شوم شهادت هم اینطور نیست که هر کس بخواهد لیاقتش را داشته باشد و این افتخار نصیبش بشود باید انسان طوری زندگی کند که مورد پسند خداوند و ائمه خداوند باشد تالیاقت شهادت را پیدا کند و پیش یکدیگر قرار گذاشتیم که هر یک زودتر به شهادت رسید در روز قیامت شفاعت دیگری را بکند تا اینکه ایشان بالاخره به آروزیش رسید و شربت شهادت را نوشید روزی که او را در تابوت قرار می دادند لبخند بسیار زیبائی بر لبانش نقش بسته بود که رضایت و شادمانی اش را از رسیدن به آرزویش نشان می داد. راوی علی شیرمحمدی

  • موضوع: خواب و رویای دیگران در مورد شهید

بعد از شهادت پسرم غلامرضا خواب دیدم قدیفه ای ( پارچه سفید ) روی سرش انداخته و غسل کرده بود وقتی از خواب بیدار شدم پیش روحانی روستایمان تعبیر خوابم را خواستم و روحانی گفت: خواب بسیار خوبی دیده ای او از گناهان پاک شده است. راوی خدیجه نوروزی

  • موضوع: تهجد و عبادت

یکبار با غلامرضا به اطراف بانه رفته بودیم، عملیاتی بود که با هم رفتیم و برگشتیم بعد از اینکه از عملیات آمدیم همه خسته بودند و مشغول استراحت. یک مرتبه از خواب بیدار شدم و به ساعت نگاه کردم حدود سه شب بود به بیرون رفتم غلامرضا را دیدم که گوشه خرابه ای نشسته و مرتب سرش را به دیوار می زند و در حال راز و نیاز با خداوند است ناگهان رویش را برگرداند و مرا دید، روز بعد به من گفت مبادا جایی از من صحبت کنی حتی دوست ندارم کسی بداند نماز شب می خوانم. راوی علی شیرمحمدی

  • موضوع: استقامت و پایداری

فرمانده پسرم غلامرضا برایم تعریف می کرد. شبی که غلامرضا به شهادت رسید اول تیر به پایش خورد اما اواصلاًً احساس ناراحتی نمی کرد ناگهان صدای فریاد بلندی را شنیدم از ارتفاعی که در روبه روی ما قرار داشت ایشان را با تیر مورد هدف قرار دادند و او را به فیض شهادت رساندند. راوی علی قربانی

  • موضوع: زیرکی و هوشمندی

غلامرضا قربانی از شجاعت و دقت خاصی بهره مند بود یکبار منطقه ای را تازه از دست دشمن در آورده بودیم و برای پاکسازی با غلامرضا رفتیم یک مرتبه غلامرضا گفت شیر محمدی بین گوسفندها را نگاه کن ، وقتی با دقت بیشتری نگاه کردم تعدادی کومله و دموکرات در بین گوسفندان در حال فرار هستند خلاصه سریع رگبار اسلحه را به رویشان گرفتیم و توانستیم تعدادی از آنها را به درک واصل کنیم. راوی علی شیرمحمدی [۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده