شهید مصطفی ردانی پور
زندگینامه
در سال 1337، مصطفی در یکی از خانههای قدیمی محله مستضعف نشین شهر اصفهان پا به سرای خاکی نهاد. پدرش از راه کارگری و مادرش از طریق قالی بافی امرار معاش میکردند و از عشق و محبت سرشاری نسبت به ائمه اطهار علیهمالسلام برخوردار بودند.
سخت کوشی و تلاش، با زندگی مصطفی عجین شده بود، به طوری که در شش سالگی به مغازه کفاشی رفت و در ایام تحصیل نیز نیمی از روز را به کار مشغول بود. هنگامیکه برای تحصیل به هنرستان رفت، نتوانست جوّ طاغوتی و فاسد آن زمان را تحمل نماید، در نتیجه با مشورت یکی از علما به کسب علوم دینی پرداخت. مصطفی سال اول طلبگی را در حوزه علمیه اصفهان سپری کرد و پس از آن برای بهرهمندی از محضر فضلا و بزرگان راهی قم شد و حدود شش سال در مدرسه حقانی به تحصیل خود ادامه داد. همزمان با رشد قیام مردم، با تمام وجود در جهت ارشاد آنان وارد عمل شد و با استفاده از فرصتها برای تبلیغ به مناطق محروم کهگیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر نمود و در سازماندهی حرکت خروشان مردم آن خطه تلاش بسیار کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران، مصطفی با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج، فعالیتهایش را در مسیر ارائه خدمات فرهنگی به آن منطقه محروم، آغاز کرد.
مقاومت در مقابل خوانین منطقه و مبارزه با کشت تریاک نقش تعیین کنندهای در سرنوشت آینده مردم آنجا داشت. با آغاز حرکات ضد انقلاب در کردستان، با وجود علاقه بسیار به درس و حوزه، دوباره آنجا را ترک گفته به کوههای کردستان عزیمت کرد و سپس برای دفاع از مرزهای میهن راهی جبهه دارخوین شد و سلاح بر دوش به تقویت روح و رشد معنوی رزمندگان پرداخت. حضورش در عملیاتهای والفجر 1، والفجر 2، محرم و ... تأثیر به سزایی در روحیه مقاومت و ایستادگی رزمندگان داشت. همزمان با تشکیل تیپ امام حسین علیهالسلام، به جانشینی فرماندهی آن انتخاب شد. وی قبل از آن نیز فرماندهی سپاه یاسوج، نمایندگی امام در سپاه کردستان، جانشین فرمانده لشگر 14 امام حسین علیه السلام فرماندهی قرارگاه فتح سپاه، فرمانده لشگر امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف را بر عهده گرفته بود. 25 ساله بود که با همسر یکی از شهدا ازدواج کرد و دو هفته پس از ازدواجش یعنی پانزدهم مرداد سال 1362 در منطقه حاج عمران در حالی که فرماندهی لشگر امام حسین علیهالسلام را به عهده داشت، طی عملیات والفجر 2 بر اثر اصابت تیر به پشت جمجمهاش سلوک سرخ خود را به بی نهایت رساند. پیکر پاکش بر خاک پاک جبههها باقی ماند و هرگز برنگشت. [۱]
نگارخانهی تصاویر
وصیت نامه
- وصیت نامه اول
«بسم الله الرحمن الرحیم »
«اشهدان لااله الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا و اولاده المعصومین حجج الله . »
سپاس خداوندی را که انوار جلال او از افق عقول بندگانش تابان است و خواسته اش از زبان گویاى کتاب و سنت نمایان ، خدائى که دوستان خود را از دلبستگى به دنیاى فریبا رهانید و به شادیهاى گوناگونشان رسانید، نه از آن روى ، که آنان را بى جهت زیادتى بخشد و یا در پیمودن راههاى نیکوکارى ناگزیرشان فرماید ، بلکه از آن روى بود که خدایتعالى دید لیاقت پذیرش الطاف الهى را دارند و شایسته آرایش به صفات زیبا هستند: پس راضى نشد که بندگانش رشته بیکارى بدست گیرند و عمر خود به بطالت سپرى کنند، بلکه آنان را توفیق عنایت فرمود که به کردارهاى کامل خو گیرند تا از هرچه بجز اوست آسوده خاطر گشته و مذاق جانشان با لذت شرافت خشنودى حق آشنا گردد ، لذا دلهاى خود را بانتظار سایه لطفش منصرف و آرزوهاى خود را بسوى بخشش و فضلش منعطف ساختند.
در نزد آنان سرورى مى بینى که مخصوص دلهاى گرویده بعالم جاوید اس و اثر ترسى مشاهده کنى که از خطرهاى ملاقات حق حاصل آید شوقشان به آنچه به خواسته خداوند نزدیکشان نماید همواره در فزونى و میلشان به انجام دستوراتى که از ناحیه حق صادر مى شود پى گیر و گوشهایشان آماده شنیدن اسرار الهى و دلهایشان از یاد او شیرین کام است، به مقدار ایمانى که دارند از لذت ذکر بهره مندشان فرمود، و از خزینه عطایش آنچه را شایسته بخشش نیکوکار مهربانى است ، به آنان بى منت ارزانى داشت چه کوچک است در نزد آنان هر آنچه دل را از جلال حق مشغول کند و هر آنچه را که باعث دورى از حریم وصالش گردد ، یکباره ترک گویند ، تا آنجا که از انس با کرم و کمال حق لذتها برند و همواره از زیورهاى هیبت و جلال جامه هاى فاخر به تن کنند و چون ببینند که زندگى دنیا آنان را از پیروى خواسته خداوند مانع است و ماندن در این عالم میان آنان و بخششهاى خداوندى حایل بى تامل جامه ماندن از تن برکنند و حلقه بر درهاى دیدار بکوبند و از اینکه در راه رسیدن به این رستگارى تا سرحد جانبازى فداکارى مى کنند و خود را در معرض تیرها و گلوله ها قرار میدهند لذت میبرند مرغ جان مردان صحنه کربلا در اوج چنین شرافتى به پرواز آمد که براى جانبازى از یکدیگر پیشى مى گرفتند و جانهایشان را در برابر نبردها و شمشیرها به یغما میدادند و امروز هم آن واقعه در سرزمین الله اکبر (کربلاى ایران امروز) ما هر روز شاهد چنین شور و عشقى هستیم و مردم ما ، (شیعیان على (ع)) به نداى هل من ناصر ینصرنى آموزگار شهادتشان سالار و سرور شیهدان امام حسین (ع) که از حلقوم پاک و مقدس رهروى از آن راه و فرزندى از آن سلاله پاک شاگردى از آن مکتب نائب والاى بحق (فرزند امام حسین ع) حضرت مهدى (عج) امام بزرگوار و رهبر عالیقدر مسلمانان خمینى روح خدا در سرزمین خون و شهادت و شهامت و ایثار برخاسته پاسخ مثبت داده اند و میروند با اقیانوسى از خون جوانانشان به راه اندازند و متصل نمایند به دریاى پر جوش و خروش خون پاک و مطهر شهداى کربلا و ظالمین و مستکبرین . ملحدین جهان را غرق نمایند و ریشه ظلم و استعداد بر کنند و زمیه را براى حکومت خلیفه خدا در روى زمین حجت ابن الحسن العسکرى روحى و ارواح العالمین له الفداه آماده نمایند.
امروز تاریخ تکرار مى شود و جانبازان اسلام (سربازان و پاسداران و بسیجیان و نیروهاى دیگر) عاشقان خونشان را بپاى درخت اسلام میریزند و احکام قرآن را زنده مى کنند، آرى ملت مسلمان دنیا اینانند پیروان اسلام راستین و اینست راهشان (راه حسین ع) و اینست شعارشان «هیهات مناالذله » پس از این ملت درس بگیرید و بر ضد ظلم وظالم بشورید و بیان آنانرا از جا برکنید که قرآن میفرماید: «وضالک لاتقاتلون فى سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان ... و مالکم اذا قیل لکم انفزوا فى سبیل الله اثاقلتم الى الارض » و شما اى ملت شهید پرور ایران فراموش نکنید که براى چه قیام کردید و عزیزانتان را براى چه قربانى گردید حرف شهداى ما همان کلام گهربار حسین عزیز (ع) میباشد و شما عهده دار اجراى آن مى باشید حضرتش فرمود پروردگارا تو میدانى و آگاهى که ما چشم طمع به خلافت و مقام ندوخته ایم و پیکارى را که برضد فساد و ظلم و تبهکارى شروع کرده ایم تنها براى احیاء آئین پاک تو بوده است ، هدف ما اینست که به آشفتگیها پایان دهیم و صلاح را بجاى فساد بنشانیم تا ستمدیدگان روى آسایش و امنیت ببینند و بندگان تو با آزادى به اطاعت فرمان تو برخیزند...
اى ملت بدانید امروز مسئولیتتان بزرگ و بارتان سنگین است و باید رسالتتان را که با پاسدارى از خون شهیدان است انجام دهید و تنها با اطاعت از روحانیت متعهد و مسئول که در راس آن ولایت فقیه میباشد و امروز سمبل آن امام بزرگوار است قادرید این راه را ادامه دهید چون روحانیت است که اسلام واقعى را بما مى شناساند و روح و روان ما را پرورش میدهد ، اینان خدمت گزاران اسلامند و عمرشان را وقف آن نموده اند ، اطاعت کنید از آنها چون کلامشان از کتاب و سنت گرفته مى شود، راهشان راه انبیاء و اولیاء الهى است امروز در هیچ کجاى دنیا چنین حکومتى با این عظمت و حشمت وجود ندارد که در راس آن مرجعى بزرگ باشد خلاصه سعادت همه ما در این است که « اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولى الامرمنکم » م مطلب مهمتر از آن که هرگز امام زمانتان را فراموش نکنید که او واسطه بین خالق و مخلوق است...
و اما شما اى روحانیون گرامى طلاب عزیز همانطور که اماممان فرمود تزکیه و تعلم را پیشه خود سازید جوانان عزیز اسلام را هادى باشید و در آغوش هدایت الهى بگیرید کار شما بهترین کارها است همان کار پیغمبر اکرم (ص) وائمه معصومین (ع) است (هدایت و ارشاد و اداره جامعه اسلامى و پیاده کردن احکام نورانى اسلام ) و مانند على ابن ابیطالب (ع) که در دعا مى خوانیم: « ولاتاخذه فى الله لومه لائم »
در راه خدا حرکت کردن سختى و رنج دارد و مانع زیاد است و با صبر و استقامت راه انبیاء را ادامه دهید که امروز جوانان ما با ریختن خونشان موانع راه را برداشته و بر میدارند و ما فرداى قیامت در پیشگاه خداى تبارک و تعالى عذرى نداریم ، البته این حرف من با همدرسها و همسنگران خودم است ، نه به بزرگان که سخن گفتن در مقابلشان بى ادبى است ، آنان مربى ما هستند ما شاگرد آنان و شما اى پاسداران عزیز و جوانان برومند که هدفتان مقدس و راهتان روشن و حرکتتان حماسه آفرین است چون هجرتتان آغازگر هجرتها بوده و خون سرختان پیام آور هدفتان و سرهاى بریده و بدیهاى قطعه قطعه شده شما نشانگر مظلومیتتان است دست ازدامن امام زمان (عج) و نوکرانش (روحانیت ) بکشند که اینان عمال اسلامند و اسلام اصل را باید از امثال غفاریها سعیدیها مطهریها بهشتیها ، صدوقیها مدنیها و دستغیبها و امثالهم گرفت و بدانید اسلام منهاى روحانیت اسلام نیست و این سد دشمن شکن را نگذارید بشکنند و این حربه عظیم را از شما و ملتتان بگیرند و در نتیجه اسلام وارونه را به مردمتان عرضه کنند بدون روحانیت کارى از پیش نمى برند پس چراغ راهتان را که روشنفکر هدفتان است حفظ کنید و خود را در آغوش هدایتشان بیفکند تا سعادتمند گردید.
و اما اى مادر بزرگ و برادران و خواهرانم و دوستان و آن کسانى که وصیتم را مى خوانید من به امید شناخت اسلام و عرضه آن به اجتماع تشنه حق و در نهایت به سعادت رسیدن به مکتب امام صادق (ع) (قم) پا نهادم اما افسوس که چندین سال متوالى مردود گشتم تا اینکه با شروع انقلاب و فرمان رهبر به تبلیغ پرداختم و پس از شروع جنگ به جبهه آمدم تا شاید جبران گذشته ها را بنمایم و خون آلوده ام را در راه خدا بریزم و بوسیله خون پاک شهدا تطهیر نمایم اگر در این مسیر کشته شدم شما مقاوم و استوار راهم را ادامه دهید و دعا کنید خدا مرا جزء شهدا قرار دهد، از قربانى دادن در راه خدا نترسید.
مادر زمان امتحان قرا رسیده ، آنزمان که اسلام و انقلاب بخون احتیاج داشت تو ثمره سالها عمرت را که فرزندى مسلمان بود هدیه کردى چه خوب امانتدارى کردى و چه به موقع اداى امانت پس شاد باش و فرزندان دیگر را هم بده و مانند زینب (س) خود معلم دیگران باش، مبادا بر من گریه کنید که اگر شهید باشم زنده ام زنده تر از زنده ها ، حلالم کن و به برادرانم و بچه هاى خواهرانم بگو که آنها باید خود را براى قربانى شدن در آینده آماده کنند و سربازى اسلام را بر عهده بگیرند.
خواهرانم : در تربیت فرزندانتان بکوشید و حجاب را رعایت کنید زهرا گونه زندگى نمائید شوهرانتان را به راه خدا وا دارید.
مادر ، خدا پدرم را رحمت و شما را عاقبت بخیر نماید انشاء الله اگر کربلا مشرف شدى مرا فراموش نکن و از حضرت امام حسین (ع) تقاضا نما که قربانیت را بپذیرد ، هر وقت خبر کشته شدن من بتو رسید بگو «انا الله و انا الیه راجعون » و این را یک امتحان قلمدادنما.
برادرم مرتضى در تربیت فرزندانت بکوش و مهدیت را فداى مهدى فاطمه نما و در زندگى خدا را فراموش مکن مسائل اسلامى را بیاموز و عمل کن.
برادرم على ، اى سرباز پاک امام عصر (عج) راهت را ادامه بده که همان صراط مستقیم است و تو نیز دست رسول عزیز را بگیر و در این مسیر ببر که سعادت دنیا و آخرت در این راه است و تو رسول جان یا به حوزه علمیه برو و یا همراه با درس خواهندن پاسدارى را انتخاب کن از مادرم که مادرى است نمونه حرف گوش کن و او را نیازار و همیشه خدمتگزار او باش. ( افسوس که رسول اکنون در میان ما نیست تا به وصیت برادرش مصطفى گوش جان فرا دهد و به آن جامه عمل بپوشاند چرا که او نیز به کاروان شهدا پیوسته است.
باالها: در این دنیا نتوانستم آنطور که تو میخواهى زندگى کنم پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل بدینگونه کفاره گناهانم گردد و خدایا ، تو میدانى که براى همین عازم جبهه هاى جنگ شدم و در این راه گام برداشتم.
پرودگارا : هر چند به نفس مطمئنه نرسیدم و در جهاد اکبر پیروز نگشتم اما به جهاد اصغر پرداختم پس
«ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفقنا مع الابرار»
«ربنا و اننا ما وعدتنا على رسلک و لا تخزنا یوم القیمة انک لاتخلف المیعاد»
برایم تفت نگیرید خرج نکنید ، فاتحه اى ساده و پول آنرا به انجمن ایتام اهداء نمائید در صورت امکان در قبرستان شهدا دفنم کنید کنار پاسداران تا شاید خدا بواسطه آنها مرا ببخشد و در هنگام دفنم زیارت عاشورا و روضه حضرت زهرا (س) بخوانید.
«والسلام »
با شهادت بوحدانیت الله و رسالت رسول الله و امامت حجت الله و نیابت روح الله
به امید ظهور حضرت مهدى (عج) و پایان گرفتن نابسامانیهاى جهان مسلمین و سرنگونى طاغوتها و طاغوتیان.
خداحافظ
بنده گنهکار خدا مصطفى ردانى پور
28/6/59
- وصیت نامه دوم
متن دومین وصیت نامه سردار شهید حجة الاسلام مصطفى ردانى پور که در تاریخ 10/5/62 قبل از مرحله دوم عملیات والفجر2 به رشته تحریر در آمده است:
«بسم الله الرحمن الرحیم »
عقیده ام «اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله و ان علیا و اولاده المعصومین حجج الله صلوات الله علیهم اجمعین »
برداشتم از زندگى : آنچه خواندم و لمس کردم خلاصه اش اینست که تنها راه سعادت و رسیدن به کمال بندگى خداست و بندگى او در اطاعت از او امرش و ترک نواهیش میباشد همه دستورات اسلام در این دو جمله خلاصه مى گردد.
فرمانبردارى از خدا و نافرمانى از شیطان براى انسان شدن این برنامه اسلام است با غیر اسلام کارى ندارم که انسان را با انسان کار است نه با حیوان که هر آنکه مسلمان و تسلیم خدا بود انسان است و بقیه فقط از انسانیت حیوانیتش را دارند.
سفارشم: مردم بیاد خدا و روز جزا باشید، پیرو ائمه اطهار باشید که و اللازم لکم لاحق والمارق عنکم زاهق (مردم امام زمان (عج) را فراموش نکنید، مردم دنباله رو روحانیت باشید که چراغ راه هدایتند از امام اطاعت کنید که عصاره اسلام است او را تنها نگذارید که نماینده حجة بن الحسن (عج) است از وجودش بهره گیرید) که عصاره اسلام است.
آرزویم : پیاده شدن احکام اسلام و بیدارى مسلمین و گسترش حکومت اسلامى و سرنگونى مستکبرین فرج حضرت مهدى (عج) زیارت آنحضرت و شهادت در رکابش.
امیدم: عفو و بخشش خداى متعال و شفادع پیامبر (ص) و ائمه هدى علیهم السلام و شهداى راه حق و همنشینى با بندگان مخلص خدا و رضوان الله.
وصیتم : مادرم حلالم کن ، شما خیلى در زندگى زجر کشیده اید رنجها و سختیها متحمل گشته اید براى ما هم پدر بوده اید و هم مادر، انشاءالله خدا شما را از کنیزان حضرت زهرا (س) قرار دهد. از خدا بخواهید که دومین قربانى در راه خودش را از شما قبول فرماید و در اینراه صبر کنید که «ان الله مع الصابرین » برادران و خواهرانم یاد خدا باشید و زندگى خودتان را با اسلام وفق دهید از اسلام پیروى کنید و فرزندانتان را براى خدمت به جامعه اسلامى و سربازى امام عصر (عج) تربیت کنید.
برادرم على جان با على (ع) باش و هادى خانواده و اقوام و دوستان. راهت را که همان نوکرى امام حسین (ع) است ادامه بده و مرا از دعا و طلب مغفرت فراموش مکن. دوستان مرا حلال کنید و هر وقت بیادم افتادید برایم طلب مغفرت نمائید ، هرگاه سرقبرم آمدید تلاوت قرآن و دعا و زیارت و روضه را فراموش نکنید که نیازم زیاد است و دستم کوتاه.
همسرم : میدانم برایت سخت و ناگوار است اما به حضرت زینب (س) بنگر و مصیبتهائى که بر آن مخدره وارد شده ، پیام خونم را برسان که هیهات من الذله اگر فرزندى از من ماند چنانچه دختر بود اسمش را فاطمه بگذار و اگر پسر بود نامش را محسن و هر وقت بزرگ شد از او بخواه که طلبه بشود که بسیار دوست دارم، دست کوچکش را بگیر و بالاى سرقبرم بیا و دعا کن تا آمین بگوید. مرا حلال کن و نمونه و الگوى صبر و استقامت باشید اگر جنازه ام بدستتان رسید مابین درب ورودى گلستان شهدا یا در قبر برادرم رسول دفنم کنید. حتما به این وصیت عمل نمائید دو سال برایم نماز و روزه بخرید. دیدار ما انشاءالله در قیامت.
«ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار.»
بنده گنهکار و ذلیل خداى منان
مصطفى ردانى پور
10/5/1362
- وصیت نامه سوم
متن سومین وصیتنامه سردار رشید اسلام حجت الاسلام مصطفى ردانى پور که دو روز قبل از شهادت خطاب به دوستان و همرزمانش نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با حمد و ثناى حضرت سبحان و درود بى پایان خدمت مبلغین رسالتش خصوصا حضرت محمد صلى الله علیه و آله و اولیایش ائمه معصومین علیهم السلام به ویژه وجود مقدس حضرت حجة بن الحسن العسگرى امام زمان (عج) و سلام و صلوات بر روح پاک و تابناک بى بى دو عالم ، ام الائمه فاطمه زهرا (س) و سلام بر خلیفه الله سمبل قرآن و ولایت عصاره اسلام جانشین بر حق امام عصر (عج) امام بزرگوار ، خمینى عزیز و همه رهروان پاک راهش ، خصوصا شهداى راه حق و عدالت.
سلام بر همه دوستان و توفیق پیوستن به یاران و دوستان ، آنان که با هم پیمان شهادت بستیم با کمال شرمندگى و طلب عفو و بخشش از همه شما چند کلمه اى بعنوان وصیت ذکر مى کنم باشد که باعث آمرزشم شود و برایم طلب رحمت و بخشش بنمائید و بنى الاسلام على کلمتین کلمه التوحید و توحید الکلمة پیاده کردن اسلام و لااله الاالله فقط در سایه وحدت قلوب است، و پیشرفت در هر کار نیازمند وحدت در سایه ایمان است. گرچه در اسلام مسئله جنگ از اهمیت ویژه اى برخوردار است ولى اصل جنگ براى حفظ اسلام و احکام نورانى آن است جهاد اکبر مثمر ثمر است. عزیزان ، حال که همه چیزتان را ، گرانمایه ترین سرمایه خود یعنى عمر پربهایتان را در جبهه ها مى گذرانید از این نعمت بزرگ کمال استفاده را براى خودسازى و مبارزه با نفس بنمائید خصوصا آن کسانى که مسئولیتى دارند و با خون شهدا و ایثار و استقامت و کار و تلاش سربازان گمنام نام و عنوانى پیدا کرده اند مواظب خود باشند ، اخلاق اسلامى را رعایت کنید و بدانید که هر که بامش بیش برفش بیشتر. با دوستان و برادران ایمانى خود ، در راه خدا محبت بورزید و براى خدا از یکدیگر در گذرید همانگونه که انتظار دارید خدا شما را ببخشد.
دوستان عزیز ، تنها راه رسیدن به سعادت ، ترک محرمات و انجام واجبات است. راه قرب به خدا همین است و بس ، سعى کنید بقیه عمر را در کنار یکدیگر ، براى رسیدن بخدا و لقاءالله و جلب رضایت حضرت حق و خشنودى ولیش ، حجت حق ، بگذرانید.
دست یکدیگر را بگیرید و راه شهداء که همان راه رسیدن به خداى متعال است ادامه دهید ، با دشمن درون و برون براى خدا مبارزه کنید ،نفس سرکش را مهار کرده و آن را پایمال نمائید ، که هر ضرر و بدى که به انسان برسد از نفس اماره است. بهر جهت نزدیک غروب آفتاب است و وقت نماز ، از شما مى خواهم مرا عفو کنید و از هر چه بدى ازمن دیده اید در گذرید و روح مرا با وحدت و صمیمیت و اخوت خودتان شاد نمائید.
«اللهم وفقنا لما تحب و ترضى»
برادر کوچک و شرمنده شما
مصطفى ردانى پور
13/5/62[۲]
خاطرات
در اواخر سال 1359 دولت دستور داد که منطقه کردستان از کشت مواد مخدر پاکسازی گردد و سپاه پاسداران بهترین عامل برای اجرای این طرح تشخیص داده شد. شهید ردانی پور که در آن زمان در سپاه یاسوج مشغول به خدمت بود، شخصاً وارد عمل شد و شبها با یاری همکارانش به سرکشی کشتزارها و مناطق اطراف آن میپرداخت. یک بار که ایشان برای سرکشی به یکی از نواحی رفته بودند، روی پلی به نام قره، اشرار راهشان را سد نموده، اتومبیلشان را محاصره کردند. تمام همراهان سخت ترسیده بودند. آقا مصطفی آهسته در ماشین را باز کرد و به سوی محاصره کنندگان گام برداشت. مسلسلها به سمت ایشان نشانه گیری شده بودند. او میرفت و فریاد میزد بزنید (شلیک کنید). سپس عمامه خود را برداشت و ادامه داد: «عمامه من، کفن من است.» آن روز اشرار تحت تأثیر شجاعت شهید ردانی پور قرار گرفتند. [۱]
پایش را که از ماشین پایین گذاشت، چشمش افتاد به حجلهی رسول، درست سر خیابان. بغض کرد؛ صورتش داغ شد؛ انگار غم عالم ریخت توی دلش. عروس را از ماشین پیاده کرد. همه کف میزدند. کل میکشیدند. داد میزد: «مگه شما نمی دونید امشب شب سال رسوله؟» گریه میکرد؛ داد میزد؛ تو حال خودش نبود. بلند گو را گرفت دستش؛انگار شب قبل از عملیات است و دارد برای بچّهها اتمام حجّت میکند. اشک همه را درآورد. میگفت: «امشب، شب عروسی من نیست. عروسی من وقتیه که توی خون خودم غلت بزنم.» [۳]
یک مینیبوس طلبه برای تبلیغ؛ هرکدام با یک ساک پر از اعلامیه و عکس امام(ره)، پخش شدیم توی روستاها. قرار بود ده شب سخنرانی کنیم؛ از اوّل محرم تا شب عاشورا. هر شب از شریفامامی و شب عاشورا باید از شاه میگفتیم. توی همهی روستاها هماهنگ عمل میکردیم. مصطفی دِه بالا بود. خبرها اول به او میرسید. پیغام داده بود: «باید از مردم امضا بگیریم؛ یه طومار درست کنیم؛ بفرستیم قم برای حمایت از امام(ره).» شبها بعد از سخنرانی، امضاها را جمع میکردیم. شب پنجم ساواک خبردار شد؛ مجبور شدیم فرار کنیم. [۴]
گفتم: «با فرماندهتون کار دارم.» گفت: «الآن ساعت یازده است؛ ملاقاتی قبول نمیکنه.» رفتم پشت در اتاقش. در زدم؛ گفت «کیه؟» گفتم: «مصطفی منم.» گفت: «بیا تو.» سرش را از سجده بلند کرد، چشمهای سرخ، خیس اشک. رنگش پریده بود. نگران شدم. گفتم: «چی شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوریاش شده؟» دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین. زل زد به مهرش. دانههای تسبیح را یکییکی از لای انگشتهایش رد میکرد. گفت: «یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشتهام . برمیگردم کارامو نگاه میکنم. از خودم میپرسم کارهایی که کردم، برای خدا بود یا برای دل خودم؟ » [۵]
اگر میتونید، بدون بیهوشی عمل کنید. ولی اجازه نمیدم بیهوشم کنید. از مچ تا بازو، عصب دستش باید عمل میشد. [میگفت:]من یا زهراسلاماللهعلیها میگم، شما عمل را شروع کنید. [۶]
«آقا مصطفی! شما فرماندهی، نباید بری جلو. خطر داره .» عصبانی شد؛ اخمهایش را کرد توی هم. بلند شد و رفت. یکی از بچّهها از بالای تپّه میآمد پایین. هنوز ریشش در نیامده بود. از فرق سر تا نوک پایش خاکی بود. رنگ به صورت نداشت. مصطفی از پایین تپه نگاهش میکرد. خجالت میکشید؛ سرش را انداخته بود پایین. میگفت: «فرمانده کیه؟ فرمانده اینه که همة جوونی و زندگیش رو برداشته، اومده این جا.» [۷]
یک کارت برای امام رضاعلیهالسلام، مشهد. یک کارت برای امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف، مسجد جمکران و یک کارت برای حضرت معصومه سلاماللهعلیها، قم. این یکی را خودش برده بود؛ انداخته بود توی ضریح. «چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟ کی بهتر از شما؟ ببین؛ همه آمدیم. شما عزیز ما هستی.» حضرت زهراسلاماللهعلیها آمده بود به خوابش، درست قبل از عروسی! [۸]
- کار خدا
از صبح تا شب در منطقه رملی دشت آزادگان راه رفتیم؛ هجده کیلومتر! ده دوازده نفری می شدیم. در تنگه صعده آقامصطفی دعای کمیل باحالی خواند؛ «... خدایا، تو دیدی که راه رفتن تو رمل ها مشکله؛ ما چطور هفت گردان را بیاریم پشت سر عراقی ها؟ تازه خسته و کوفته بزنند به دشمن! تو أرحم الرّاحمینی. برای تو سفت کردن رمل ها زیر پای بچه ها کار ساده ایه.» دو هفته بعد، یک ساعت قبل از شروع عملیات فتح بستان باران شدیدی آمد و رمل ها سفت شد. گردان های خط شکن انگار توی هوا راه می رفتند... مصطفی کنار معبر ایستاده بود و گریه می کرد: «خدایا گفتم تو هر کاری بخوای می تونی بکنی...»
شهید مصطفی ردانی پور (بوی باران، ص46)
- آرزو
نگاهش را دوخته بود یک گوشه، چشم بر نمی داشت. مثل این که تو دنیا نبود. آب می ریخت روی سرش، ولی انگار نه انگار. تکان نمی خورد. حمام پیران شهر نزدیک منطقه بود. دوتایی رفته بودیم که زود هم برگردیم. مانده بود زیر دوش آب. بیرون هم نمی آمد. یک هو برگشت طرفم، گفت« از خدا خواسته م جنازه ام گم بشه. نه عراقی ها پیدایش کنند، نه ایرانی ها. »[۹]
عملیاتهای مرتبط
شهید ردانی پور در عملیاتهای فرماندهی کل قوا، ثامن الائمه، طریق القدس، فتحالمبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر یک و دو حضور داشت.
او در تاریخ پانزدهم مرداد سال 1362 در منطقه حاج عمران در حالی که فرماندهی لشگر امام حسین علیهالسلام را به عهده داشت، طی عملیات والفجر 2 بر اثر اصابت تیر به پشت جمجمهاش سلوک سرخ خود را به بی نهایت رساند. پیکر پاکش بر خاک پاک جبههها باقی ماند و هرگز برنگشت. [۱]
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ وبگاه صبح www.sobh.org
- ↑ سایت شهدای خین
- ↑ یادگاران، ج 8، ص 90
- ↑ یادگاران، ج 8، ص 17
- ↑ یادگاران، ج 8، ص 22
- ↑ یادگاران، ج 8، ص 35
- ↑ یادگاران، ج 8، ص 48
- ↑ یادگاران، ج 8 ،ص 84
- ↑ کتاب یادیاران