شهید غلام رضا افشار
غلام رضا افشار | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | 1339/04/16 |
شهادت | 1363/05/02 |
زندگینامه
برادر غلامرضا افشار در سال 1339 در شهر بهبهان در خانواده ای مذهبی، کارگری دیده به جهان گشود. پدرش به شغل شریف سنگ تراشی اشتغال داشت از آنجا که در سال 1335 رژیم منحط و خائن پهلوی به جای آنکه در پیشرفت صنعت و اقتصاد کشور و ثروت های به یغما برده شده از اموال مسلمین به کارگری و برای ساختن کاخها و سایر خوشگذرانیهای سلطنتی از بین می برد و بر همین اساس در آن سال تصمیم گرفتند کسانیکه به شغل شریف سنگ تراشی اشتغال دارند گرفته و در جهت اهداف شوم خود از آنها سوء استفاده و کارکشی کنند و پدر شهید افشار یکی از چندین نفری بود که مخالفت خود را با رژیم منفور پهلوی یا به بهبهان اعلام کردند. آری غلامرضا در چنین خانواده ای مذهبی و انقلابی رشد کرد خانواده ای که غذای چرب گرفته شده از حق مظلومان و مستضعفان را بر نان خشک حلال ترجیح نداد و فقر را افتخاری بر این چنین زندگی ننگ باری می دانست: آری در زمانی که طاغوتیان به فکر ساختن پله های کاخ مدور از سنگ های نفیس بودند 2 خواهر و یک برادر غلامرضا نیز همانند خیلی دیگر از کودکان محروم از تغذیه سالم و درمان مناسب از دنیا رفتند. شش ساله بود که تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه طوسی بهبهان شروع کرد و بعد از پایان دوره سیکل به علت فشار زندگی مجبور به ترک تحصیل شد و مدت 3 سال در بهبهان به کارگری و کمک به پدرش مشغول بود تا اینکه برای پدرش و غلامرضا 15 ساله کاری با دستمزد ناچیز در یک شرکت در شهر کرمان پبدا شد و همراه 2 خواهر و مادر و رحل اقامت در کرمان را برگزیدند. و به مدت 8 سال در آنجا ساکن شدند 2 سال آخر اقامت در کرمان مصادف بود با اوج گیری نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی این اسوه به حق الهی و این تجسم اسلام در خانواده اش که با تمام وجود خیانت و ظلم رژیم منفور پهلوی را لمس کرده بودند در راستای خط امام همگام با سایر امت دلاور ایران در تظاهرات و راهپیمائیها حضور فعال داشتند. غلامرضا در افشای ماهیت منفور رژیم خائن پهلوی در بین اقشار مردم نهایت سعی خود را می کرده اوج این جریانات بود که عمال خائن رژیم توافق به آتش کشیدن مسجد کرمان را جهت سرکوبی مردم به اجرا در آوردند و غلامرضا یکی از همه کسانی بود که دلاورانه در خارج ساختن زنان و کودکان از مسجد نقش بسرائی داشت تا اینکه حق بر آمد و باطل رفت که ان الباطل کان زهوقا بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی همواره در صحنه های انقلاب حضوری فعال داشت تا اینکه به همراه پدر و مادر و 2 خواهر و یک برادر کوچکش عازم باختران جایگاه همیشگی شان شدند و در 15 آذر سال 1361 جهت خدمت بهتر و بیشتر به خدمت مقدس سربازی رفت سه ماه آموزشی را در شیراز گذرانید بعد از دوره آموزشی به بیمارستان دزفول اعزام شد و حدود یکسال ونیم در قسمتهای مختلف بیمارستان از هیچ خدمتی به مجروحان کوتاهی نداشت و همیشه سعی می کرد خدمتش را به نحو احسن انجام دهد تا اینکه روح پر شور و خداجویش او را به بیمارستان های صحرائی اهواز، خرمشهر می کشانید و سپس بقیه خدمت را در مهاباد ادامه داد و بعد از گذرانیدن دوران آموزش سلاح سنگین به جبهه قده خضر پیرانشهر اعزام شد و موافق به انقلاب و عاشق امام بود و همیشه نامه هایش را به یاد امام زمان سلام ا... علیه و امام خمینی شروع می کرد. بسیار به دعا اهمیت می داد آری از پاک و رستگار و رفتن او به جبهه نیز باعث شد مراحلی از کمال را طی کند بجایی برسد که دیگر زمینیان را لیاقت بودنش در بین آنان نباشد. غلامرضا باید که به پیش سرورش حسین (علیه السلام) و یاران ابا عبدالله می رفت او در راه 1لله و در راه برقراری حق عاشقانه سوخت و با سوختنش شمع های دیگر را برافروخت بالاخره زندگی سراسر رنج و زحمت دنیای او در حالیکه بیست و چهارمین بهار زندگی را پشت سر گذاشته بود در تاریخ 1363/05/02 در جبهه قده خضر بر اثر رفتن به روی مین به پایان رسید آری انقلاب اسلامی چنین فرزندان شایسته ای را در راه تکامل و باروری خویش از دست داده و می دهد بر ماست که راه این عزیزان را در سایه ایمان خالص و خدمت در راستای خط امام ادامه دهیم
وصیت نامه
به نام الله در هم کوبندۀ ستمگران با سلام و درود به پیشگاه حضرت بقیه الله اعظم آقا امام زمان و نائب بر حقش امام خمینی و با سلام به خانواده های شهدا و با سلام به رزمندگان اسلام و خانواده های شهدا و با سلام به شهیدان گلگون کفن از کربلای حسینی تا کربلای ایران و با سلام به پدر و مادر عزیزم که مرا به این سن رسانده اند، کمال تشکر را دارم که نتوانستم زحمات آنها را جبران کنم. آرزوی هر فرد مسلمان از نظر مکتب و آئین شهادت می باشد، امید است که ما رزمندگان با شهید شدن خود در راه اسلام درخت اسلام را آبیاری کنیم و همیشه استوار نمائیم و نگذارید که قلب این ملت شهید پرور از اسلام عزیز دلسرد شود، دوست دارم با خون پاکم درخت انقلاب را آبیاری کنم و از پدر و مادر می خواهم اگر در این چند وقت از من ناراحتی دیدند امیدوارم که مرا ببخشند و از دوستانم می خواهم اگر از من بدی دیدند مرا ببخشند بعد از مرگ من یا به شهادت رسیدنم از شما می خواهم که نگذارید قلب این رهبر بزرگوار از ما برنجد، پدر و مادر عزیزم وقتی من به شهادت رسیدم دوست دارم برایم گریه نکنید و از خدا برای من طلب آموزش و مغفرت نمائید و لا تحسبن اللذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون کسانیکه در راه خدا شهید می شوند آنها را مرده مپندارید بلکه آنها زنده اند و نزد خدای خود روزی می خورند. آزاد باش آزاد زندگی کن و با افتخار اسیر شو خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاها بر عمر رهبر افزا خدایا خدایا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما والسلام علیکم و رحمت اله و برکاته[۱]
پانویس
- ↑ سایت شهدای ارتش