محمد کریمی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | گلپایگان، 1328/04/01 |
شهادت | 1366/10/23 |
محل دفن | گلپایگان - امامزاده ابراهیم |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
تحصیلات | خلباني هوانيروز |
شغل | خلبان |
خانواده | نام پدر: |
شهید محمد کریمی
تاریخ تولد : 1328/04/01
تاریخ شهادت : 1366/10/23
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه : اصفهان - گلپایگان - امامزاده ابراهیم
زندگینامه
شهيد محمد كريمي در سال 1328 در روستاي رباط ابوالقاسم به دنيا آمد. دوران دبستان را با موفقيت در روستاي محل تولدش گذراند و سپس براي ادامه تحصيلات، راهي شهر گلپايگان شد. پس از آن كه ديپلم خود را در اين شهر گرفت، در سال 1353 وارد دانشكده خلباني هوانيروز گرديد. در تمام دوران عمر كوتاهش، الگوي متانت، وقار، كم حرفي، سخت كوشي و دينداري بود. در انجام تكاليف ديني و امر به معروف و نهي از منكر دقت زيادي داشت. در اين زمينه، همواره به روشنگري و هدايت افراد خانواده نيز مي پرداخت. با آن كه از نظر اقتصادي ادامه تحصيل برايش مشكل بود، ولي با پشتكار و توكّل به خدا، تمام سختي ها را پشت سر گذاشت و هرگز مأيوس و نااميد نگشت. در دوران پيش از انقلاب و دوران اختناق و ستم شاهي همواره دوستان و افراد خانواده و فاميل خود را نسبت به مسايل آگاه می ساخت و آنها را متوجه وضعيت نابسامان سياسي و ستم هايي كه بر مردم محروم مي رفت، ميساخت. او همواره چون آتشي در زير خاكستر بود و انتظار طلوع خورشيد انقلاب و فجر پيروزي را می كشيد. او بهترين مداح محل بود و صدايش در مساجد و تكايا طنين مي انداخت. حتي به خاطر صداي گرم او، چند آبادي دسته عزاداري مشترك تشكيل مي دادند تا بتوانند همگي از صداي گرمش استفاده نمايند. در دوران انقلاب و زماني كه مي رفت تا با طلوع خورشيد انقلاب، سياهي شب رخت بربندد، شب همگام با بسياري از همكاران متعهد و مسئول خود در اعتصابات متعددي كه به منظور تعرض به رژيم ستم شاهي صورت مي گرفت، شركت مي كرد. او در راهپيمايی ها و فعاليت هاي مسلحانه بر عليه مزدوران رژيم نيز فعاليت هاي چشمگيري داشت، بطوري كه همراه با دوست و همكار وفادارش شهيد خلبان محمد رضا وجداني در دوران حساس انقلاب، در فعاليت هاي ضد رژيم، پيشگام همكاران متعهد خود بودند و لحظه اي از تلاش، فعاليت و مبارزه دست نكشيدند. پس از انقلاب، شهيد محمد كريمي در اولين فرصت به خدمت امام شرفياب گرديد و اين ديدار تأثير شگرفي بر روحيه ي والاي او گذاشت، چنان كه خود مي گفت: من در چهره ي امام نوري خدايي ديدم. در دوران پس از انقلاب و خصوصاً پس از شروع جنگ تحميلي، در ايفاي مسئوليت خود به عنوان خلباني وظيفه شناس و علاقمند به اسلام و ميهن، تا حدي كه در توان داشت مي كوشيد و بارها براي نجات جان مجروحان به پشت جبهه، داوطلبانه اقدام نمود و جان خويش را به خطر انداخت. شهيد كريمي نسبت به جنگ و انقلاب آن قدر حسن مسئوليت داشت كه وقتي به او اعتراض شد چرا ازدواج نميكني؟ پاسخ داد: بگذاريد اين جنگ را به پايان برسانم كه واجبتر از ازدواج است. علاقه شديد او به قرآن باعث شده بود كه هميشه يك جلد قرآن با خود همراه داشته باشد. كمتر فقيري بود كه نزد ايشان بيايد و بدون كمك برگردد. يك بار كليه ي مخارج درمان بچه اي را كه به دليل بي پولي در بيمارستان نمي پذيرفتند، پرداخت كرد. عموماً غذايش نام و پنير بود. مي گفت: مگر از امام بالاترم كه بيشتر بخورم. در مورد كمك به مردم نيز بسيار جدي بود و براي ساختن مدرسه و مسجد در محل كمك هاي بسيار ميكرد. بسيار كم حرف و با وقار بود. هرگز با كسي جنجال و نزاع نمي كرد، بلكه هميشه پيرو منطق بود. هرگونه اختلافي را با دليل و برهان حل مي كرد. هرگز با صداي بلند صحبت نميكرد. همواره در انجام مأموريت ها پيش قدم و داوطلب بود؛ چنان كه مدتي قبل از شهادت به دليل ناراحتي هاي جسماني كه در اثر پروازهاي مكرر و تلاش بسيار برايش پيش آمده بود به مدت يك سال از پرواز معاف گرديد. از او خواسته شد تا براي يك دوره ي شش ماهه به شيراز برود. اما به دليل روح وظيفه شناسي و ايثاري كه داشت، تقاضا كرد كه به او اجازه دهند در كرمان بماند و به مأموريت ها و پرواز ادامه دهد. شهيد كريمي نزديك به دو ماه قبل از شهادتش نسبت به انجام وظايف ديني خود دقت شديدي پيدا كرده بود و تقريباً هر شب، نماز شب مي خواند. بعد از نماز نيز ساعت ها گريه و زاري مي كرد و با پروردگار خويش به راز و نياز مي پرداخت. روزي هنگام گذشتن از محله شهیدي يك مرتبه گفت: چه خوب است آدم مثل اين ها بميرد. در يكي از روياهايش، شهيد رضا وجداني را ديد كه او را ميطلبد. از اين بابت شادمان شد و سرانجام در يكي از مأموريتهايش به تاريخ 1366/10/23 كه جهت حمل مجروح اعزام شده بود، در اثر مه شديد و شرايط جوي بسيار بد، هلي كوپترش به كوه اصابت كرد و اين ياور امام كه از سلاله ي پاك پيامبر بود، به لقاء الله پيوست. مي گفت: اگر من به شهادت رسيدم، نگران و ناراحت نشويد. بگوييد پسر امام به شهادت رسيد.مزار اين شهيد بزرگوار در سعيد آباد، امامزاده ابراهيم گلپايگان در آرامگاه خانوادگي به خاك سپرده شده است.[۱]