شهید غلام علی‌ گنابادی

غلامعلی‌ گنابادی‌
غلامعلی‌گنابادی‌.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد بجنورد
شهادت شلمچه،1365/10/23
محل دفن گلزار شهدا بجنورد
یگانهای خدمت لشکر 5 نصر
سمت‌ها معاون‌فرمانده‌گروهان ـ ادوات
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
تحصیلات ابتدایی
شغل پاسدار
خانواده نام پدر:محمد




کد شهید: 6531764 تاریخ تولد : نام : غلامعلی‌ محل تولد : بجنورد نام خانوادگی : گنابادی‌ تاریخ شهادت : 1365/10/23 نام پدر : محمد مکان شهادت : شلمچه

تحصیلات : ابتدایی منطقه شهادت : شغل : پاسدار یگان خدمتی : لشکر 5 نصر گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است. نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : معاون‌فرمانده‌گروهان ـ ادوات گلزار : گلزار شهدا بجنورد

خاطرات

  • موضوع خاطرات سياسي

قبل از انقلاب اسلامی یک روز دامادمان غلامعلی گنابادی از مشهد به روستا آمده بود و چند عکس هم از حضرت امام همراه خودش داشت روحانی روستا به ایشان گفت: یکی دو تا از آن پوسترها ی امام را به من بده تا در داخل مسجد نصب کنم ایشان به بیرون یک نگاهی کرد و وقتی دید کسی نمی آید پوستر را داد. راوی نرگس اسحاق پور

  • موضوع تعاون و همکاري

یک روز خواستیم یک خروس را ذبح کنیم و این زمانی بود که پدر غلامعلی در جبهه بود. غلامعلی به من گفت: همین خروس را ذبح کن و به همراه نان ها و رب هایی که آماده کردی به جبهه بفرست. شاید به دست پدر برسد و اگر به دست پدر هم نرسد چند تا بسیجی بتوانند یک وعده از آن استفاده کنند. راوی نرگس اسحاق پور

  • موضوع خاطرات نحوه مجروحيت

یک روز که به طرف خانه ی پدر غلامعلی می رفتم یکی از بچه های سپاه به نام محمد خاکپور را دیدم. ایستاد و آمد جلو و سلام و احوالپرسی کرد و بچه ها را از بغل من گرفت و او را بوسید و رفت با خودم گفتم: آقای خاکپور قبلاً هر وقت مرا می دید. سلامی می کرد و رد می شد. به منزل پدر شهید رفتم وارد خانه که شدم دیدم گریه می کند. گفتم: چه شده به من هم بگویید. رو به من کرد و گفت: اگر بگویم باور نمی کنی. گفتم: کسی که کوله بار همسرش را برای رفتن به جبهه پر می کند تحمل شنیدن هر حرفی را دارد. ناگهان گفت: غلامعلی در عملیات خرمشهر از ناحیه پا و سر مجروح شده است و هم اکنون در تهران است خیلی ناراحت شدم بعد از مدتی خبر سلامتی ایشان را آوردند و پس از چند روز خودشان آمدند. راوی زهرا اسحاق زاده

  • موضوع خبر شهادت

وقتی که خبر شهادت غلامعلی را به من دادند، خیلی اندوهگین و متأثر شدم. رفتم سپاه که جنازه ایشان را ببینم. در را که باز کردند چشمم به پیکر مطهر ایشان افتاد. یکی از برادران سپاه رو به من کرد و گفت: حاج آقا من خودم شاهد بودم که پسر شما چندین نفر را به کام مرگ فرستاد و بعد خودش به شهادت رسید. راوی محمد گنابادی

  • موضوع دقت در بيت المال

بعد از شهادت غلامعلی یک نفر از مردم روستا به من گفت: زمانی که غلامعلی عضو شورای پایگاه بود روزی به ایشان مراجعه کردم و گفتم: من اینقدر گوسفند دارم، شما دو برابر آن را بگو تا بتوانم مقدار جوی بیشتری برای گوسفندهایم بگیرم. غلامعلی از گفته من ناراحت شد و این کار را انجام نداد و گفت: من مال حرام نمی خورم و نمی گذارم که شما از امرال بیت المال سوء استفاده کنی و از آن تاریخ به بعد من با ایشان صحبتی نکردم. راوی رمضانعلی گنابادی

  • موضوع حجب و حيا

روزی به ما خبر دادند که غلامعلی مجروح شده است و ایشان را در بیمارستانی بستری کردند. وقتی به بیمارستان رفتیم تا ایشان را ملاقات کنیم، دیدیم که یک طرف صورتش کاملاً سیاه شده است. تا چشمش به ما افتاد از روی تخت حرکت کرد و نشست و گفت: مادرجان طوری نشده وقتی علت را از او سؤال کردیم، گفت: در حین آموزش نارنجک بودیم و برای اینکه نحو استفاده از نارنجک عملاً به نیروهایش آموزش داده شود، نارنجکی را از ضامن خلاص کرده و جهت انفجار پرت کردند ولی نارنجک منفجر نشد، رفتم جلو تا اینکه ببینم چرا نارنجک منفجر نشده است که بلافاصله نارنجک منفجر شد. راوی نرگس اسحاق پور

  • موضوع ابتکار و خلاقيت

در مانوری که در بجنورد برگزار شد، غلامعلی گنابادی به فرد پاسداری نقش صدام را واگذار کرده بود و در حین برگزاری مانور عده ای از رزمندگان فردی را که در نقش صدام ایفای نقش می کرد را دستگیر کردند و زدند. بعد از شهید گنابادی سؤال کردند که چرا همچین فردی را به نقش صدام درآورده اید، ایشان در جواب گفت: این خاصه خود او بوده است، ما این فرد را به نقش صدام درآورده ایم تا مردم هم ببینند که این شخص بازیگر نقش صدام بوده است. راوی علیرضا صابری مقدم

  • موضوع علاقه مندي ها و آرزوها

روزی که خداوند آرزویش را برآورده کرد و فرزندمان به دنیا آمد. غلامعلی گنابادی در پادگان بودند شب که به خانه برگشته بود باران شدیدی می بارید. با توجه به وضعیتی که در خانه داشتیم. علی رغم اصرار زیاد ایشان به خانه پدرشان رفته و خوابیدن. صبح که آمد و مطلع شد که فرزندمان پسر است، گفت:" خدا مرا به آرزویم رساند و اسم پسرمان را مهدی گذاشت." راوی زهرا اسحاق زاده

  • موضوع خاطرات بعد از مجروحيت

غلامعلی در یکی از عملیات ها مجروح شده بود. وقتی که من خبردار شدم آدرسش را که در یکی از بیمارستان ها در تهران بود را گرفتم و به عیادتش رفتم. وقتی که وارد اتاق شدم، با دیدن من خیلی خوشحال شد و گفت: چگونه توانستی من را پیدا کنی. به او گفتم: جوینده، یابنده است. بعد از دو سه ساعتی که پیش ایشان بودم، برگشتم و موضوع را به پدر و مادرش اطلاع دادم. راوی محمد علی خاکپور

  • موضوع حالات معنوي قبل از شهادت

فاصله مکانی که بین ما و گردان پیش آمد، ما مجبور شدیم از گردان جدا شویم برای تأمین بچه هایی که برای عملیات جلو می رفتند، قبل از آن اصلاً در پوست خود نمی گنجید و مشخص بود که در آن شب به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت است برسد. و من هم همان لحظه که باید می خواستم بالا سر شهید باشم، نبودم. پیش بینی هایی که در غیاب ایشان با دوستان می کردیم و حالا می توانیم شهادت را در چهره ایشان ببینیم. راوی محمود وضیع [۱]

پانویس

  1. سایت یاران رضا

رده

آخرین تغییر ‏۳ آبان ۱۳۹۹، در ‏۱۰:۰۱