ابراهیم الماسی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | دامغان، 1344/01/23 |
شهادت | پاسگاه زید، 1361/05/08 |
ابراهیم الماسی
فرزند : اسدالله
متولد : 1344/01/23 در دامغان
تحصیلات : زیر دیپلم
تاهل : مجرد
یگان: سپاه دامغان-تیپ17گردان موسی بن جعفر (ع)
مدت حضور : چندین بار اعزام شده
مسئولیت : رزمنده
نوع عضویت : بسیج
نوع شغل : محصل
تاریخ شهادت : 1361/05/08
محل شهادت : جنوب پاسگاه زید
عملیات : رمضان
محل دفن : دامغان گلزار شهدای فردوس رضا(ع)
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم رب شهدا
« یا ایها الذین امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقو ا الله لعلکم تفلحون »
« ای اهل ایمان در کار دین صبور باشید و یکدیگر را به صبر و مقاومت سفارش کنید و مهیا و مراقبت کار
دشمن بوده و خداترس باشید، باشد که فیروز و رستگار گردید ».
وصیت نامه اینجانب، فرزند اسلام و قرآن، ابراهیم الماسی.
درود و سلام گرم من به رهبرم، یاری دهندة مستضعفین، که من را این چنین شاد و خرم به سوی شهادت راهنمایی کرد که بتوانم بعد از چندین سال در نبرد حق علیه باطل در رکاب امام زمان و نایب برحقش و برای اسلام و قرآن قدمی برداشته باشم و این بار گرانبها را از گردن خود بردارم و تا شاید جسم و روحم را بشوید و گناهانم را بخشیده و همراه شهدای راهش جایگاهی برایم قرار دهد و مرگ هر لحظه امکان دارد سراغ ما بیاید . پس چه بهتر که آن مرگ در راه خدا باشد . از سخنان امام حسین می باشد که اگر قرار باشد که بدن های ما ساخته شود که آخر کار بمیرد پس چرا در راه خدا با شمشیر قطعه قطعه نشود. و وصیت دیگری به پدر و مادرم و برادر و خواهرم و همچنین کلیه اقوام و دوستان و آشنایان دارم : اینکه اگر بدی و خوبی از من دیدید، مرا ببخشید و مرا حلال کنید و ای پدر و مادرم ، اگر من لیاقت و سعادت شهید شدن را داشتم، هرگز یک قطره اشک هم برایم نریزید و بلکه برای من جشن بگیرید و شادی برایم کنید، چون راه من راه حق بود و هدف من پیشبرد اسلام و قرآن بود و ای خواهرم ، راهی را که میروید ادامه دهید که حتی راه و هدف تو جز اسلام نباشد و ای برادرم، تو هم راه من را ادامه بده که راه و هدف من الله بود و بس و این بود وصیت نامه جوان شانزده ساله ، ابراهیم الماسی، فرزند اسدالله الماسی که به صورت خلاصه و کوتاه نوشتم و یک چیز دیگر در پایان وصیت نامه که می خواهم بگویم این است که جسدم را در کنار مزار شهدا به خاک بسپارید . به امید پیروزی حق علیه باطل و حتما راه شهدا را ادامه بدهید که راه شهدا حق است. شعری برای یادگاری و برای مادرم: مادر وقتی بدنم را برایت آوردند مثل مادر وهب باش بدنم را به سوی دشمن پرتاب کن و بگو چیزی را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم.
ای مادر غم دیده ، نداری خبر از من / کز گردش ایام چه آمد بر سر من
من تازه جوان بودم اندر چمن حسن / نشکفته فرو ریخت همه بال و پر من
افسوس که روح در بدن نیست مرا / رفتنم به بهشت کامدن نیست مرا
پایان زندگی ابراهیم الماسی[۱]