شهید محمدجمشید ورشابی
تاریخ تولد :1345/05/26
تاریخ شهادت : 1365/04/31
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه :البرز - کرج - امامزاده محمد
زندگی نامه
شهيد جمشيد ورشابي فرزند عبدالحسين به مورخه 1345/05/26 در دماوند در خانواده ای مذهبي ديده به جهان گشود. وي بعد از گذراندن دوران طفوليت به همراه خانواده به شهر كرج نقل مكان کرد و تحصيلات خود را آغاز و تا كلاس ششم ابتدايي ادامه داد، سپس ترك تحصيل نمود و جهت کمک و یاری به پدر در امرار معاش و تأمین مایحتاج خانواده در تعميرگاه پمپ سازي مشغول به كار شد.
بعد از پيروزي انقلاب و با تشكيل ارگان هاي مختلف او از اين كه به سن قانوني رسيده بود در سال 1364 از طريق ارتش لباس مقدس و شريف سربازي را به تن كرد و به خدمت اعزام گرديد. سرانجام بعد از حدود يك سال خدمت در مورخه 1365/04/31 در منطقه پيرانشهر بر اثر اصابت تركش به بدنش به درجه رفيع شهادت نائل گرديد. مزار اين شهيد گرامي در امامزاده محمد قرار دارد.
وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
با درود و سلام به آقا امام زمان و نايب بر حقش امام خمينى و درود به رزمندگان جان بر كف وصيت نامه خود را آغاز مى كنم و سخن اولم به برادران و خواهران عزيزم مى باشد كه برادرانم چون حسين (علیه السلام) باشند و راه او را پيش گيرند و خواهرانم چون زينب (سلام الله علیها) باشند و راه او را پيش گيرند و زينب وار از خود و خانواده و اهل بيت خود دفاع كنند و به گفته هاى رهبر كبير انقلاب اسلامى خود لبيك گويند و چون كوهى استوار جلوى صدام و صداميان را بگيرند.
من از خداوند بارى تعالى سپاسگذارم. لطف فرمود و توفيق داد كه حضور در مكان مقدس خط مقدم را پيدا كنم و به آرزوى قلبى خودم برسم تا ان شاء الله اين مكان راهى جهت تقرب بسوى خدا و خلاصه مورد رضايت خودش باشد. خدا شاهد است اگر انسان سعى كند خودش را تسليم او كند و آماده فدا شدن در راه او باشد آن هم با همه وجود و بداند آنچه دارد از آن اوست و مالك و حاكم اوست در فضايى قرار مى گيرد كه همه اش عشق است و لذت. و به اين مى رسد كه خودش واقعاً خودى نيست تمام اوست. محكمات خدا در جبهه زمينه آزمايش اعتقادى و عملى پيدا مى كند يعنى آسان مى تواند آزمايش كند اين اعتقادش را كه مرگ و حيات دست اوست يعنى وقتى كه در اطرافش بمباران مى شود به اين مي رسد كه خدا حاكم است. انسان مقدارى به حركت حسين (علیه السلام) و ايثارهاى او در روز عاشورا پى مي برد، به مظلوميت او پى برد، به اسارت حضرت زينب پى مى برد و مى فهمد كه اين اسلام عزيز چقدر گرانبهاست. مادر عزيزم! خدا تو را اجر عظيم بدهد چرا كه خدمت هاى بزرگى به اسلام و مسلمين كردى و حق مادرى را كه مديريت خانواده است خوب انجام دادى من در حق تو خيلى كوتاهى كردم، خلاصه مرا ببخش.
مادر عزيزم، برادران و خواهران عزيزم! از همگى شما مى خواهم كه بعد از مرگ من بى تابى نكنيد تا به گفته امام بزرگوارمان مشت محكمى بر دهان ضد انقلاب زده باشيد چون خون من رنگين تر از ديگر شهدا نيست. و از خواهران و برادران عزيزم مي خواهم كه مواظب مادرمان باشند و ديگر اين كه من به هيچ كس بدهكارنيستم و از هيچ كس هم طلبى ندارم. و از تمام دوستان و آشنايان و فاميل ها و خانواده ام خواهش مي كنم و اميدوارم كه مرا حلال كنند و مرا ببخشند. از شماها مى خواهم كه سه روز بيشتر براى من عزادارى نكنيد و لباس مشكى هم بر تن نكنيد. والسلام جنگ جنگ تا پيروزى اين بود وصيت نامه محمد جمشيد ورشابى سرباز وظيفه اميدوارم كه مورد رضايت خداوند قرار گيريد ان شاء الله. بسم الله الرحمن الرحيم 1ـ خدمت مادر بزرگوارم سلام، مادر! من در طول زندگى براى شما كارى نكرده ام ان شاء الله كه مرا ببخشيد و مرا حلال كنيد. 2ـ خدمت برادر بزرگم جعفر ورشابى سلام، اميدوارم كه هر خوبى يا بدى از من كه ديده ايد مرا به بزرگى خود ببخشيد. جعفرجان! حلال كن مرا. 3ـ خدمت جناب آقاى على رضا قنبرى و خواهرم معصومه ورشابى سلام، خواهرجان! اميدوارم كه هر خوبى يا بدى كه از من ديده ايد به بزرگى خود ببخشيد و مرا حلال كنيد.
4ـ خدمت برادر بزرگم جناب آقاى محمد صادق ورشابى سلام، اميدوارم كه اين وصيت نامه شما را ناراحت نكند. مصداق حال من كه از کنار شما رفتم همان طور كه پدر خوب ما رفت من هم رفتم؛ اميدوارم كه مرا ببخشيد در طول زندگى و مرا حلال كنيد. 5ـ خدمت برادر گرامى آقا باقر سلام، باقر! من در مدتى كه در خانه بودم شما را خيلى اذيت كردم اميدوارم كه مرا حلال كنيد و مرا ببخشيد. باقرجان! بعد از مرگ من مادر گرامى مان را تنها نگذاريد و هميشه مواظب مادرمان باشيد. باقرجان! مرا حلال كن. 6ـ خدمت جناب آقاى جلال كريمى سلام پس از سلام اميدوارم اين وصيت نا مه شما را ناراحت نكند جلال جان من در حدود يك سال در خانه شما بودم و شما و خواهرم آذر ورشابى را زجر دادم اميدوارم پس از مرگ من ناراحت نشويد و مرا حلال كنيد آذر جان خانه خيلى برو و مادر مان را تنها نگذار چون اميد مادرمان شما هستيد خوب آذر جان اميدوارم كه مرا حلال كنيد. خدمت دايى مهربانم و خانواده و مادر بزرگ گرامى سلام، اميدوارم كه زحماتى كه من به شما دادم، جناب آقاى حسين پيشكار و مادر بزرگ گرامى مرا ببخشيد و مرا حلال كنيد دايى جان مرا حلال كن. خدمت محمد حسن زاده و خاله گرامى سلام، اميدوارم كه مرا حلال كنيد و مرا ببخشيد. خدمت آقاى محسن آهنين جان سلام، اميدوارم شما و خانواده و بچه ها به خصوص خاله مهربانم مرا حلال كنيد. برادرم صادق ورشابى محل دفن من كنار قبر پدر مهربانم باشد مادرجان، بعد از مرگ من لباس مشكى بر تن نكنيد و از مرگ من خوشحال شويد تا به گفته امام بزرگوارمان مشت محكمى بر دهان ضد انقلاب ها زده باشيم و از مرگ من خوشحالى فراوان كنيد خون من كه از ديگر شهداي انقلاب رنگين تر نيست. صادق جان، بعد از مرگ من چشم و چراغ خانه و مادرمان، شما و خواهرم آذر هستيد، مادرمان را تنها نگذاريد و از مادرمان و همه مواظبت كنيد، به مادرم بگوييد سه روز بيشتر عزادارى نكن و اين سه روز اگر مى خواهى روح من شاد باشد لباس مشكى بر تن مكن و بيشتر براى من گريه مكن. مادرجان و صادق! من به هيچ كس بدهكار نيستم و از هيچ كس هم طلبى ندارم. خدمت جناب آقاى جلال كرمى سلام، جلال جان! پس از مرگ من شما و خواهرم عزادارى كنيد تا روح من شاد باشد و براى من لباس مشكى نپوشيد، شما و خواهرم آذر ورشابى.[۱]