شهیدابراهیم مظاهری

ابراهیم مظاهری
IMG 20190307 103105.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد یکان علیا،شهرستان مرند، ۱۳۴۱
شهادت سنندج، ۱۳۶۷/۵/۴

زندگینامه

ابراهيم مظاهرى فرزند حسن، به سال 1341 در روستاى يكان عليا، از توابع شهرستان مرند به دنيا آمد. پدرش به شغل كشاورزى و دامدارى اشتغال داشت. ابراهيم تحصيلات ابتدايى را از سال 1349 در دبستان ايرانشهر زادگاه خود شروع كرد و پس از اتمام اين مقطع تحصيلى به دليل نبود مدرسه راهنمايى در يكان عليا او را به مرند فرستادند تا مقطع راهنمايى را در آن شهر بگذراند. اواخر تحصيل در مقطع راهنمايى مصادف با اوجگيرى انقلاب اسلامى بود. او فعاليتهاى مذهبى را تحت نظر و تعليمات معلمش - آقاى حسين على‏پور - شروع و با شكل‏دهى به گرايشات و علايق دينى وارد صحنه‏هاى انقلاب شد. با وجود كمى سن، در دوران شكوفايى انقلاب اعلاميه‏هاى حضرت امام قدس سره را در سطح شهر پخش مى‏كرد. در كلاسهاى درس آيت‏اللَّه ميرزاعلى مرندى هم شركت مى‏كرد و اعلاميه‏هاى امام قدس سره را از ايشان مى‏گرفت و به مردم مرند و روستاهاى اطراف مى‏رساند. برادرش اسماعيل مظاهرى مى‏گويد: چند بار او را ديدم كه سراسيمه در كوچه‏ها و خيابانها اعلاميه‏هاى امام را نصب مى‏كرد. اين فعاليتها همچنان ادامه داشت تا اينكه ضديت عليه حكومت ستمشاهى علنى‏تر شد و او در رديف اول تظاهرات بود. ابراهيم از پايه‏گذاران اصلى مراسم دعاى كميل در مسجد جامع روستا بود. با پيروزى انقلاب اسلامى كتابخانه‏اى در مسجد روستا داير كرد و با برقرارى ارتباط با برخى از ارگانها و نهادهاى انقلاب اسلامى شهرستان مرند، يك سرى كتاب از آنها براى كتابخانه دريافت كرد. پس از مدتى در كميته انقلاب اسلامى مشغول به كار شد و به محض تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در تاريخ 20 فروردين 1359 به سپاه پيوست و مسئوليت دبيرخانه سپاه مرند را به عهده گرفت. با پيوستن به سپاه و انجام فعاليتهاى انقلابى مجبور شد تحصيلات خود را شبانه ادامه دهد. از ابتدا در مقابله با ضدانقلاب بسيار كوشا بود. دوستش مى‏گويد: براى پاكسازى به منطقه‏اى در نزديكى مرند، شهرك زنوز رفته بوديم. اين شهرك قبل از انقلاب اسلامى مركز فعاليت بهائيت بود. گروه هايى از چپ و راست در آنجا پايگاه داشته و فعاليت مى‏كردند. با جمعى از دوستان از جمله مظاهرى براى سركوبى عوامل نفاق به آنجا رفتيم. بعد از عمليات وقتى تعداد دستگيرشدگان را مى‏شمرديم فعاليت مظاهرى از همه بيشتر بود. وى همچنين در سركوبى عوامل حزب خلق مسلمان در تبريز و مرند نقش برجسته‏اى داشت. مظاهرى در تاريخ 4 فروردين 1361 به دنبال فعاليتهاى بسيار از سپاه مرند عازم شهرستان مهاباد شد و در آن شهر با قبول مسئوليت دفتر فرماندهى و عضويت شوراى فرماندهى به خدمت پرداخت. علاوه بر آن با شركت در كلاسهاى متفرقه سوم و چهارم دبيرستان ديپلم خود را در رشته ادبيات اخذ كرد. در سال 1363 خانواده‏اش به شهرستان اروميه مهاجرت كردند. ابراهيم پس از چند سال حضور در مهاباد و مناطق ديگر در 25 شهريور 1364 به شهرستان پيرانشهر اعزام شد و ضمن قبول مسئوليت ستاد سپاه پيرانشهر، به مقابله با احزاب دمكرات و منافقين خلق پرداخت و در پاتكهاى عملياتى حاجى عمران و كربلاى 2 كوششهاى بسيارى را به انجام رساند. سال 1365، سپاه پيرانشهر هم درگير جنگ تحميلى با رژيم بعث عراق بود و هم با عناصر و گروهكهاى دمكرات و كومله مقابله مى‏كرد. شهر دائم زير بمبارانهاى شديد و توپخانه‏هاى عراق قرار داشت و گروهكها نيز در شهر و روستاهاى اطراف و پايگاههاى سپاه دست به عمليات مى‏زدند. در چنين موقعيتى ابراهيم، رياست ستاد سپاه پيرانشهر را بر عهده داشت و عملاً تمام امور مربوط به سپاه را اداره مى‏كرد. با وجود اينكه پيرانشهر در خط مقدم جنگ با عراق قرار داشت مظاهرى در تمامى محدوده‏هاى اصلى و فرعى پيرانشهر به مهاباد و سردشت به احداث پايگاههاى مردمى قدام كرد، در حالى كه در اين ايام سپاه پاسداران پيرانشهر شبها با ضدانقلابيون داخلى اعم از كومله، منافق و دمكرات و روزها با بمبارانهاى متعدد هواپيماهاى عراقى مواجه بود. كار به جايى رسيده بود كه عموم مردم شهر فرار كرده بودند و فقط افراد بى‏بضاعت و فقير حدود سه هزار نفر مانده بودند كه مظاهرى و دوستانش به آنها رسيدگى مى‏كردند و دو وعده غذاى گرم به آنها مى‏دادند. مظاهرى از سجاياى اخلاقى و جذابيت معنوى ويژه‏اى برخوردار بود. تك‏تك بسيجيان به او عشق مى‏ورزيدند و نيروهاى سپاه نيز او را چون برادرى دوست مى‏داشتند. به سبب لياقت و محبوبيتى كه داشت به او لقب "ميزان سپاه" داده بودند. در طول مدت حضور در جبهه و هشت سال سمتهاى فرماندهى كمتر از مرخصى استفاده مى‏كرد و مادرش و ساير افراد خانواده هميشه از وى به خاطر اين امر گله‏مند بودند. به هنگام مرخصى نيز جوانان و نوجوانان مستعد را به دور خود جمع مى‏كرد و آنان را به تقوا و بردبارى و زنده كردن آرمان و پيام شهدا دعوت مى‏كرد. حسين نظرى - از دوستان ابراهيم - در بيان خاطره‏اى مى‏گويد: يك روز به شهرستان پيرانشهر رفته بودم، آن موقع مظاهرى مسئول ستاد فرماندهى شهرستان پيرانشهر بود. بعد از صرف شام در ستاد فرماندهى استراحت كرديم. نيمه‏هاى شب صداى گريه به گوشم رسيد. بلند شدم ديدم مظاهرى نماز شب مى‏خواند و گريه مى‏كند. مظاهرى از حقوق دريافتى خود مقدار خيلى ناچيزى (در حد ضرورت) برمى‏داشت و مابقى را به نيازمندان، به خصوص نيروهاى مستمند تحت‏امر مى‏داد. در 20 اسفند 1365 از سپاه پيرانشهر به سنندج اعزام شد و فرماندهى گردانهاى امام على عليه السلام و امام حسين عليه السلام و دفتر تحقيقات و بازرسى سپاه را به عهده گرفت و تا لحظه شهادت در آن مسئوليتها باقى ماند. او زندگى خود را تحفه‏اى ناچيز مى‏دانست كه به انقلاب و جبهه‏هاى جنگ هديه كرده است. دوستانش مى‏گويند: «نُه ماه از سال تمام مى‏شد در حالى كه او به مرخصى نرفته بود.» برادرش مى‏گويد: در بحبوحه عمليات والفجر مقدماتى برادرم را كه بر اثر تصادف سختى در بين راه حسين‏آباد و سنندج به شدت مجروح شده بود، به بيمارستان بقيةاللَّه تهران منتقل كردند. در آن حادثه فك و دندانهايش شكسته بود. جريان را به خانواده‏اش اطلاع نداد و وقتى به اين عمل اعتراض كرديم، گفت: «مگر چى شده بود كه بايستى شما را خبر مى‏كردم.» با اينكه دكترها براى او يك ماه تمام استراحت پزشكى تجويز كرده بودند، اما پس از گذشت چند روزى دوباره به محل كارش در سنندج بازگشت. وقتى براى ديدارش به سنندج رفتم در جبهه‏هاى جنگ حلبچه حضور داشت. وقتى به او گفتم چرا استراحت نمى‏كنى، گفت: «نيازى به استراحت ندارم. جبهه‏ها به ما نياز دارند و هر لحظه بايد آنجا حضور داشته باشيم.» مظاهرى توجه خاصى به حفظ و استفاده صحيح از بيت‏المال داشت. عباس رمضانى - همرزم وى - تعريف مى‏كند: روزى در بيمارستان بقيةاللَّه تهران مشغول خدمت بودم و مظاهرى نيز در بيمارستان بسترى بود. احساس مسئوليت كرده يك ليوان شير از بيمارستان گرفته برايش آوردم و اصرار كردم تا بخورد. وى امتناع كرد و وقتى با اصرار بيش از حد من مواجه شد گفت: «بنده خدا، يك ليوان شيرى كه آورده‏اى مال بيماران بيمارستان است، اگر خودت مى‏خريدى مى‏خوردم.» مظاهرى اعتقاد راسخ به نظم و انضباط و كار تشكيلاتى داشت و همواره در طول دوره‏هاى مختلف فرماندهى واحدهاى تحت امر را به سوى نظم و رعايت ضوابط سوق مى‏داد. از هر فرصتى كه پيش مى‏آمد در محيط نظامى و يا در جمع دوستان به انتقال اطلاعات مى‏پرداخت. فردى شجاع و مسئوليت‏پذير بود و از مشكلات هراسى نداشت. نقل است كه در انجام مأموريتى، قرار بود با همكارى ارتش، محورى پاكسازى شود. در منطقه‏اى، جمعى از نيروهاى عمل‏كننده و خود وى در باتلاقى فرو رفتند و حدود دو ساعت طول كشيد تا همگى نجات پيدا كنند. به جز فرمانده يگان عمل‏كننده ارتش كه به نظر سرهنگ بود و تا سينه در باتلاق فرو رفته بود و هيچكس جرئت نداشت او را يارى دهد، اين بار نيز مظاهرى دل به دريا زد و با طى مسافتى زياد به وى نزديك شد و او را از مرگ حتمى نجات داد. اصغر خليل‏زاده - از همرزمان وى - نيز درباره ويژگيها و خصوصات ابراهيم مى‏گويد: مظاهرى در انجام مأموريتى كه تقبل مى‏كرد، ترديدى به خود راه نمى‏داد. در پيگيرى امور يا مصوبات مهم جلسات دقيق بود... پشتكار و روحيه‏اى بى‏نظير داشت و تا پاسى از شب امور يگانهاى تحت امر و يا رده مافوق را پيگيرى مى‏كرد و صبح نيز پيش از اذان بيدار بود. سرانجام، مظاهرى در ساعت يازده صبح 4 مرداد 1367 در منطقه حسين‏آباد سنندج هنگام جمع‏آورى مينهاى كار گذاشته دشمن بر اثر برخورد با مين و اصابت تركش به شهادت رسيد.[۱]

پانویس

  1. سایت نویدشاهد
آخرین تغییر ‏۷ مهر ۱۳۹۸، در ‏۱۷:۲۱