شهید حشمت جوادی

شهید حشمت جوادی تاریخ تولد :1345/03/20 تاریخ شهادت : 1365/05/26 محل شهادت : نامشخص محل آرامگاه :نامشخص

زندگی نامه

يكي از هزاران شهيدي كه در راه اسلام جان خود را فدا كرد شهيد حشمت جوادي بود. او در سال 1345 در روستاي بازقلعه از توابع بخش سنگر استان گيلان چشم به جهان گشود. به گفته ی پدر و مادرش او در مقابل دیگران فردی فروتن و با ادب بود. به گفته ی دوستانش جواني رعنا و وارسته بود و هيچ حرف بد یا نامربوطی به زبان نمي آورد و هميشه حرف هاي سنجیده می زد. به پدر و مادرش احترام می گذاشت و به آنها آزاری نمی رساند. گویی به او الهام شده بود که به شهادت می رسد؛ زيرا پدر و مادرش روايت مي كنند كه او در آخرين مرخصی گفت كه ديگر بر نخواهم گشت و شما ناراحت من نباشيد؛ زيرا جاي امني مي روم كه همه آرزويش را دارند، يعني بهشت جاويدان كه خدا براي مردم با ايمان و درستكار قرار داده است. شهید حشمت جوادی با جان و دل هر چه در توان داشت براي سربلندي كشور خود انجام می داد و از هيچ تلاشی دريغ نمي كرد. در جبهه حق علیه باطل یکی از رزمندگان دلیر و شجاع بود و همانند سرو در حملات دشمن مقاومت مي کرد تا اين كه در منطقه زبيدات، دشمن بي رحم گلوله اي به سر وی نشانه رفت و او به آروزی دیرینه اش رسید.

وصیت نامه

به نام خدا و به عشق خدا و صيت نامه خودم را آغاز مي كنم. با سلام به منجي عالم بشريت، حضرت مهدي (عجل الله فرجه) و نائب بر حقش امام خميني، رهبر كبير انقلاب اسلامي و با پيروزي هر چه بيشتر رزمندگان اسلام بر كفر جهاني. اينجانب حشمت جوادي وصيت نامه خودم را آغاز مي كنم. حضور محترم پدر و مادر عزيزم سلام. پدر و مادر عزيزم! از اين كه مرا بزرگ كرديد و برايم زحمت هاي بسيار كشيده ايد متشکرم ولي وظيفه خود دانستم حالا كه وقت آن رسيده است لباس سربازي را بپوشم و به كمك ميهن عزيزم بشتابم. اينك مادر عزيزم مي دانم شب ها تا سحر بر سر گهواره ام نشسته اي و مرا شير داده اي و بزرگ كرده ايد و چقدر با مشكلات زندگي دست و پنجه نرم كردی و چيزي را از خود دريغ كردي و به من دادي؛ به همين خاطر دلت مي سوزد اما مادر عزيزم! من اولين شهيد نيستم. اگر به طول تاریخ نگاه كنيم به خاطر اين هدف مقدس و ميهن اسلامي چقدر شهيد داده ايم. پس مادر عزيزم! اينك شيرت را حلالم كن تا به حال راحت به دنيا ابدي خود سفر كنم. و اينك پدر عزيزم! شما هم در طول زندگي من سهم مهمي را به عهده داشتيد. مي دانم پدرجان! براي اين كه لقمه ناني را مهیا كني چقدر رنج و زحمت ها را تحمل كرديد و من اينك مديون محبت ها و زحمت هاي شما هستم، ولي چاره اي نيست. پدرجان! لحظه هاي بحراني و حساس كه وطن به ما جوانان احتياج دارد بايد بشتابيم تا ميهن عزيزمان را از شر شيطان نجات دهيم. وظيفه هر فرد مسلمان است كه به اين راه مقدس بشتابد. پس پدرجان! بدي و زحمت هايي كه تا به حال به شما داده ام، ببخشيد و مرا حلاليت کنید. و اينك برادران عزيزم! اگر شما زنده مانديد راه مرا ادامه دهيد و نگذاريد خونم به هدر رود و هر گونه توطئه و فساد را در محل، جلوگيري كنيد و ديگر عرضي ندارم. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته. 1365/05/20 حشمت جوادي.[۱]

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده‌ها

آخرین تغییر ‏۲۳ اسفند ۱۳۹۸، در ‏۱۳:۰۱