سید خلیل مداح ساداتیه | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | نیشابور |
شهادت | جادهمشهدنیشابور،1360/09/23 |
محل دفن | تهران بهشت زهرا |
یگانهای خدمت | بسیجی |
سمتها | مخابراتوبیسیم |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:سیدمحمد |
کد شهید: 6012167
نام : سیدخلیل
نام خانوادگی : مداحساداتیه
نام پدر : سیدمحمد
محل تولد : نیشابور
تاریخ شهادت : 1360/09/23
مکان شهادت : جادهمشهدنیشابور
تحصیلات : نامشخص
شغل : دانش آموز
یگان خدمتی : بسیج
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است.
نوع عضویت : سایر شهدا
مسئولیت : مخابراتوبیسیم
گلزار : تهران بهشت زهرا
وصیتنامه
خداوندا! از نعمتهايي که به من شرمنده عطا نموده اي، الها از شکر سپاس ان عاجزم. بارالها! در پيشگاهت خودم را شرمنده و سرافکنده مي بينم. يا رب مرا به اين وجه عاجزانه ام و به حرمت انبيا و امامان که جانشين خاتم رسولانت يعني پيغمبر اکرم محمدبن عبدالله (ص) مي باشند، ببخش. الها! همينگونه که مرا از نعمت دين اسلام و بهره مند از احکام ان تا حدي قرار داده اي و دو نعمت بزرگ ديگر يعني پدر و مادري با ايمان به من عنايت فرموده اي. خداوندا آنها را در پرتو الطافت از جميع بليات حفظ کن و از من راضي و خشنود قرار بده. يا رب! تو آگاهي که بنده شرمنده ات با آگاهي کامل و با کسب اجازه از پدر و مادرم براي دفاع از احکام اسلام و قرآن راهي جبهه هاي حق عليه باطل مي شوم، اميدوارم بتوانم وظيفه خود را در اين خدمت مقدس بر اساس رضا و خشنوديت به انجام برسانم. پروردگارا! تو آگاه که من بنده روسياهت، در اشتياق لقايت هستم. الها مر از اين نعمت بزرگ، بهره مند قرار بده و شربت شهادت در راهت را نصيب روزيم گردان.
خاطرات
مهارت فني
راوی فاطمه مداح ساداتیه
بهترین خاطرات من در زمان انقلاب بود که که برادرم با علاقه ای که به کارهای الکتریکی داشت دستگاههایی را به کمک دوستش اختراع کرده بود که در آن زمان روی موج عراق و بی بی سی نوارهای انقلابی پخش می کردند روزها روی همین موج با دوستش در تماس بودند و به وسیله رادیو با هم صحبت می کردند. شبهایی که من به بچه ها و همسرم به منزل پدرم می رفتیم، موقع برگشتن به خانه، برادرم رادیوی ماشین را روی موجی که خودش می دانست تنظیم کرد. در مسیری که از خانه پدرم تا منزل ما به مدت یک ربع بود از طریق رادیوی ماشین با وسیله ای که در خانه داشت با من و بچه ها صحبت می کرد. بعد از یک ربع به ما گفت. که حالا شما به خانه رسیده اید و با ما خداحافظی کرد.
اهميت به علم و حرمت علما
راوی فاطمه مداح ساداتیه
ایشان همیشه در نامه هایی که از جبهه می فرستاد از نمرات و وضع درسی من سؤال می کرد و پدرش هم در جواب نامه ی ایشان می گفت که همه ی نمرات من خوب بوده است. لذا او در اولین مرخصی که آمد برای تشویق بیشتر من یک جایزه (دوچرخه) برای من خرید.
عشق شهادت
راوی فاطمه مداح ساداتیه
موقعی که برادرم اولین بار به جبهه رفته بود به مدت 3 ماه متوالی در جبهه بود. در یک مرخصی چند روزه ای که برای دیدن خانواده آمده بود من به او گفتم: تو نمی خواهد دیگر به جبهه بروی اما او در جواب من گفت: من باید بروم و در این راه شهید شوم.