بسمه تعالی
نام محمد رحیم صحراکارنیان
نام پدر غلامحسن
نام مادر نرگس
محل شهادت خرمشهر
محل تولد قزوین تاریخ تولد ۱۳۴۵/۰۲/۲۷
محل شهادت خرمشهر تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۰۴
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات سطح2ـاتمام رسائل رشته حوزوی
عملیات سال تفحص 1376
محل کار بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین – قزوین
زندگی نامه
صحراکارنیان، محمدرحیم: بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۴۵، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش غلامحسن، بنا و معمار بود و مادرش نرگس نام داشت. تا پایان سطح دو در حوزه علمیه درس خواند. طلبه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در خرمشهر به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه
شهید محمد رحیم صحرا کارنیان: این جانب محمدرحیم صحراکارنیان، دارنده شناسنامه شماره ۴۱۴، صادره از قزوین، فرزند آقاى حاج غلامحسن کریمى تبار. بارالها! نمى دانم چه بنویسم؛ نمى دانم چه پیامى از خود به یادگار بگذارم؛ یک موجود هیچ و پوچ، چه دارد که بنویسد؟! بارپروردگارا! من بنده ی گنه کار و جاهل و بیچاره اى بودم که تو لطف کردى و بر من منت نهادى و با دوستان و دلباخته گانت هم نشین ساختى. به عزتت، خودم را هیچ گاه لایق ندیدم که مرا با زایران حسینت همسفر سازى و در این سفر درونى به سوى خود حسین(ع) و بُرونى به سوى کربلاى حسینى، نالایق ترین سرمایه ام را به عنوان دیه ی گناهان بی کرانم بپذیرى و این قلب سیاه و مُرده را به منبع نور و محبت خود ملحق کنى. من هرگز شایسته چنین نعمتى نبودم و لیک مِهر تو بود که در این جمع مرا دید و به سوى خودش کشید. اگر مى توانستم سخن دلم را بگویم، حتماً براى امت حزب الله به یادگار مى گذاشتم؛ ولى هرگاه چنین تصمیمى مى گرفتم، نظر بر غفلت خود مى کردم و به گناهان خود معترف مى شدم و لب از کلام گفتن فرو مى بستم؛ ولى اى مردم! حداقل به این چند جمله ام گوش کنید که اگر این را هم نگویم، قلبم بیشتر فشرده می شود. اى ملت حزب الله! ما همه بندگان اوییم؛ ولى چه بنده ی بى حیایى! باید از شرمندگى نتوانیم سرمان را بلند کنیم. آخر رسوایى تا چه حد؟! گناه کردن تا چه حد؟! فریب دنیا و متعلقاتش را خوردن تا چه حد؟! -آن قدر که وصف آن نتوان کرد!! اى کاش لحظه اى از این لاک محکم دنیا بیرون مى آمدیم و لحظه اى به فکر عاقبت خود فرو مى رفتیم و اى کاش مظلومیت اسلام را مى دیدیم و به نداى حسین(ع) پاسخ مى دادیم. و الله قسم آنان که غرق در مادیات و اشباع هواى نفس خود هستند و از جبهه و معنویت آن غافلند و امام را تنها گذاشته اند، سخت در اشتباهند و آتش دوزخ در انتظار آن ها و نفرین ما همواره بدرقه ی راه آن هاست. اى مردم! وقتى من پیش شما بودم و نظاره گر بر جنجال دنیاپرستان، دلم آتش مى گرفت و نمى دانستم چه کار کنم. بارها و بارها به حال شان گریه کردم و چون نتوانستم نتیجه بگیریم، عاشق عاشقان جبهه و آن نور باطنى در سنگرها شدم و عشق زیارت مولایم و آقایم امام زمان(عج) مرا به این دیار کشاند و به آن تشویش درونی ام تسکین بخشید و آتش مهر و محبت به خدا و اهل بیت عصمت و طهارت را در دلم شعله ور ساخت. مردم! نمى دانید چقدر دلنشین و زیباست اگر لذت تَرک لذت نفس را بدانید. اى مردم! بدانید که این ما هستیم که به جبهه ها نیاز داریم و محتاج صفا و پاکى آن هستیم، نه جبهه ها به ما و ما هرگز به زور جبهه نرفتیم. یک بنده ی ضعیف و ناتوان چه کمکى مى تواند به این جهاد بزرگ کند و چقدر مى تواند به اسلام یارى رساند؟ تمام سرمایه من این بدن است که بحمدالله فدا و اگر خدا بخواهد، اسلامش را یارى خواهم کرد و ما ذره اى به گردن اسلام و امام حق نداریم و این لطف و فضل خداوند بود که نصیب ما شهدا شد. اى مردم! تا کِى صبح را به شب و شب را به صبح برسانیم و نتیجه ی آخرتى از آن نگیریم؟ تا کِى نسبت به آخرت جاهل باشیم و با عادت هاى پوچ خود، پرده روى حقایق بکشیم و تا کِى از شیطان و کید او غافل باشیم؛ حال آن که او لحظه اى نسبت به ما تخلف نمی کند؟ امان از آن که طالب ارزش واقعى و نعمت حقیقى هستیم؛ ولى کمر همت را براى رسیدن به آن نمى بندیم. امان از این که سال ها قرآن را کنار گذاشتیم و سال هایى هم آن را ورد زبان خود ساختیم و نفهمیدیم معنى آن چیست و به بطن آن پِى نبردیم؛ پس دست از ماسوى الله بشویید و همواره یاد او باشید تا او نیز یاد شما باشد؛ چرا که فرمود: «فاذکرونى اذکرکم...» (بقره؛ قسمتى از آیه ۱۵۲) ...و اى مردم! مبادا این جامع جمیع صفات الهى، یعنى اسوه تقوى، اسطوره مقاومت، مظهر شجاعت، الگوى ولایت، امام امت را تنها گذارید؛ که والله پشیمان خواهید شد. مبادا یار او نباشید و تمام حرکات و کلام تان در جهت تأیید ولایت فقیه و دولت نباشد. اى مردم! به خود ظلم نکنید. اگر بتوانید به خود ظلم نکنید، الطاف خداوند -تبارک و تعالى- را جذب خود کرده و رضایتش را فراهم ساخته اید. اى مردم و اى دوستان! قبل از این که به حساب تان برسند، به حساب خود برسید و مواظب باشید که نکند موت قلب تان از جسم تان زودتر فرارسد. اى امت حزب الله! گریه خود را در خفا و آشکار بیشتر کنید و از خنده هاى زیاد و لهو و لعب و تجملات بپرهیزید که با این کار، درهاى توبه را به روى خود باز خواهید کرد. ...و اى مردم حزب الله؛ اى دوستان و فامیل! مرا حلال کنید و اگر حقى به گردنم دارید، مرا ببخشید که طاقت حساب پس دادن ندارم. دیگر سخن نمى گویم؛ ولى شما را به خدا، به این کلام -که اکثراً از ائمه مى باشد- عمل کنید. ...و اما اى پدر و مادر بزرگوارم! بسى شرمنده از کلام گفتن با شمایم. چه بگوید این فرزندى که حق فرزندی اش را ادا نکرد؟ چه مى تواند بگوید کسى که به والدینش احترام نگذاشت و حرف شان را غالباً اطاعت نکرد؟ به خدا قسم، شما بهترین پدر و مادرى هستید که مرا با صبر و استقامت پرورش دادید و از کودکى دستم را گرفتید و به مجالس حسین(ع) بُرده و شیفته ی او ساختید و در نتیجه، دُرست زیستن و دُرست مُردن را به من آموختید. -ان شاء الله- خداوند به شما اجر و عظمت بیکران عنایت فرماید. ...و شما اى مادر مهربانم! مبادا طورى برایم گریه کنی که اعتراض به حکم خداوند باشد و با این کار دشمن را شاد کنی! صبر و استقامت را از حضرت زینب(س) بیاموز و به یاد مصایب او باش تا مصیبت، بر شما سهل و آسان شود. ...و شما اى پدر عزیز و گرامی ام! راضى به رضاى خداوند -تبارک و تعالى- و با زبان و عمل، حافظ مقام رهبرى و مکتب اسلام باش که خداوند شما را با صابرین و شاکرین محشور فرماید؛ -ان شاءالله. ...و شما برادران و خواهرانم! از شما هم اسلام توقعاتى دارد که باید دِین خود را نسبت به آن ادا کنید. سلاحم را برگیرید و بر دشمنان خداوند بتازید و حافظ خون شهدای تان باشید و مبادا برایم آن چنان گریه کنید که -عوض دلدارى به پدر و مادر- موجب ناراحتى آن ها شوید. بدانید که سنگر تنها در جبهه نیست؛ در مدرسه، در اداره و... هم هست. در هر کجا که هستید، براى خدا خوب کار کنید تا علاوه بر نتیجه ی دنیوى، اثر اُخروى هم داشته باشد. از همگى حلالیت مى طلبم و در نهایت مى خواهم مقدارى از تربت حسین(ع) را با جسدم دفن کنید.۱ (۱۴۶۶۳۵۸) ۲۴ ذیحجه ۱۴۰۶ هـ .ق رحیم صحراکارنیان
- دست نوشته ها
حالا که ایام گرانبهایی از عمر خود را سپری می کنید، خود را عادت دهید به اینکه در تمام کارها و گفتارها، کمال دقت و مراقبت را بنمایید، تا مبادا خدای ناکرده با یک گناه کوچک، از رسیدن به مقامات که بسیاری به دنبال آن می دوند، محروم بمانید. بر عبادت خود دوام بخشید و هیچگاه با کسالت به در خانه ی باری تعالی نروید و هرگاه که قلبتان آتشی شد و به قول معروف دلتان شکست و توی حال رفتید، تا چیزی که از خدا می خواهید، نصیب تان نشده است از آن دست برندارید و برخواسته ی خود سماجت کنید. شهید محمدرحیم صحرا کارنیان[۱]