محمدمحمدی | |
---|---|
ملیت | ایرانی |
دین و مذهب | مسلمان، شیعه |
تولد | تایباد |
شهادت | 1367/04/16 |
سمتها | رزمنده |
جنگها | جنگ ایران و عراق |
خانواده | نام پدر:امیرمحمد |
کد شهید : 6717726
نام : محمد
نام خانوادگی : محمدی
نام پدر : امیرمحمد
تاریخ تولد :
محل تولد : تایباد
تاریخ شهادت : 1367/04/16
مکان شهادت :
تحصیلات : نامشخص منطقه شهادت :
شغل : یگان خدمتی :
گروه مربوط : گروهی برای این شهید ثبت نشده است .
نوع عضویت : سایر شهدا مسئولیت : رزمنده
گلزار :
خاطرات
موضوع : عشق شهادت
شهید می گفت: پدر جان بگذارید تا من اسمم را در بسیج بنویسم ولی پدر و مادرشان رضایت نمی دادند. پدرش می گفت: حالا نمی خواهد به جبهه بروی. ان شاء الله باشد وقتی که به سن سربازی رسیدی به جبهه برو. بعد که ما به خانه خود می رفتیم بیا و می گفت: بیا چند روز به مشهد مقدس و مزار شهیدان برویم که دلم خیلی تنگ شده است. چند روز بود که می گفت: بیا برویم به مشهد ولی من می گفتم هوا گرم است و بچه ها مریض می شوند. بو همیشه به من می گفت: بیا به مشهد برویم تا اینکه قسمت شد یک سفر من با ایشان به مشهد برویم. وقتی که ما بع مشهد رسیدیم من به ایشان گفتم بیا برویم و خستگی رفع کنیم و بعد به زیارت امام هشتم (ع) برویم. او آن روز خیلی حال عجیبی داشت و من نمی دانستم که او چقدر به مزار شهدا علاقمند است. اول به زیارت ثامن الحج حضرت امام رضا (ع) رفتیم و نماز ظهر را در حرم خواندیم و بعد از نماز زیارت نامه نیز خواندیم و بعدأ به مزار شهدا رفتیم. او من را بر سر خاک شهیدان برد و فاتحه خواندیم . بعد از فاتحه او به من گفت: من دوست دارم مانند [[شهدای][ گرانقدر شهید بشوم. من از حرف او ناراحت شدم واو گفت: شهادت که ناراحتی ندارد و برای من افتخار است. یک هفته با ایشان در مشهد بودیم ، موقع نماز که می شد می گفت: بیا برویم به زیارت امام رضا (ع) و نماز بخوانیم. به حرم که می رفتیم و نماز می خواندیم رو به روی امام رضا (ع) می ایستادیم و می گفت: خدایا شهادت را نسیب من کن و در قیامت امام حسین و یارانش را سر دار ما در بهشت قرار بده. روز آخر که می خواستیم به روستا برویم چند ساعت جلو تر ، به بازار رفتیم و سوغات برای خوانواده اش گرفتیم. و این خاطره هر گز از یادم نمی رود. [۱]