شهید الماس احمدی
الماس احمدی | |
---|---|
| |
ملیت | ایرانی |
تولد | 1330/02/12 |
شهادت | 1360/02/03 |
محل دفن | کرمانشاه-باغ فردوس |
یگانهای خدمت | ارتش جمهوری اسلامی |
تحصیلات | پنجم |
محتویات
زندگینامه
شهید الماس احمدی، در خانواده ای مسلمان و شیعه در سال 1330 متولد شد، پدرش کارگر ساده ای بود که با در آمد بسیار کم خود، خانواده ای که دو پسر و چهار دختر داشت را به سختی اداره می نمود، در همان اوایل زندگی وی، پدرش دچار سکته شد و به علت عدم تمکن مالی در خانه بستری، و زندگی آنان بیش از پیش سخت تر می شد. او در کلاس پنجم به علت اداره کردن خانواده و معیشت آنان، مجبور به کار کردن شد، پس از مرگ پدرش، بنا به تشویق اقوام، به استخدام ارتش در آمد و در سال 1352 ازدواج کرد، پس از ازدواج، به منظور سرپرستی برادر و خواهرانش در یک خانه کهنه و کاه گلی زندگی کرد ولی از نظر اخلاقیات بی همتا و اسوه ی خاص و عام بود، هیچ وقت نمازش ترک نمی شد. در سال 1356 پس از گذشت 5 سال صاحب فرزند گرديد که نام طاهره را برایش انتخاب نمود و در سال 1357 به دستور امام رحمة الله علیه پادگان را ترک و در کلیه تظاهرات ها شرکت داشت و هیچ شبی از ترس ضد اطلاعات در خانه نمی ماند، بعد از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی به واسطه رسته مهندسی که داشت به مناطق عملیاتی جهت مین گذاری و همچنین خنثی کردن مین های کاشته شده توسط دشمن، اعزام گردید، در همان زمان به علت حسن انجام وظیفه، ضمن اخذ یک ماه حقوق به عنوان پاداش، به یک درجه تشویقی نائل آمد که بعد ها معلوم شد به واسطه خنثی کردن 1800 مین ضد تانک، و حمل آنها به وسیله قاطر به یگان بوده است. یکی از همرزمان شهید تعریف می کرد و می گفت: حتی مرخصی های استحقاقی و عملیاتی خود را استفاده نمی کرد، شهید احمدی می گفت: فرصت برای استفاده از مرخصی زیاد است. وی بیشتر اوقات، در مناطق عملیاتی و در میادین مین حضور داشت، در تاریخ، 1360/02/10 در بازی دراز و در وسط میدان مین به درجه رفیع شهادت نائل گردید، به علت خطرناک بودن منطقه و عدم امکان تخلیه جنازه، مدت 45 روز پیکر پاکش در همان محل در زير آفتاب سوزان منطقه باقی ماند، به طوری که بنا به فتوای علماء با همان لباس مقدس سربازی دفن گردید. تنها فرزند دخترش هم اکنون ازدواج نموده و دارای یک پسر و یک دختر می باشد که با مادرش زندگی می کند، وی می گوید: هیچ گونه تصویری از پدر شهیدش در ذهن ندارد و خیلی ضعیف دفن پدرش را به خاطر می آورد و در آن زمان نمی دانسته که چرا مادرش و دیگران ناراحت و گریان هستند، وی اکنون با گذشت 28 سال از شهادت پدر، می گوید: در تمام اعیاد و مراسمات و سالگردش بر سر مزارش می رود حتی در زمان ناراحتی و خوشحالی می گوید: باور کنید هر زمان که احتیاج به راهنمایی دارم پیش پدرم می روم و شک نکنید که راهنمایی هم از او می گیرم.[۱]