شهید محمدعلی کاظمی اندآنی
شهید محمدعلی کاظمی اندآنی
تاریخ تولد :1341/02/03
تاریخ شهادت : 1361/07/11
محل شهادت : نامشخص
محل آرامگاه :اصفهان - خمینی شهر - اندان
وصیتنامه
نام: محمدعلى نام خانوادگى: كاظمى نام پدر: فتحعلى تاریختولد: 1341/02/03 ش.ش: 21 محلصدورشناسنامه: خمینىشهر تاریخ شهادت: 1361/07/11 نوع حادثه: حوادثمربوط بهجنگتحمیلى شرح حادثه: حوادث ناشى ازدرگیرى مستقیم بادشمن-توسط دشمندرجبهه استان: بنیادشهیداستاناصفهان شهر: ادارهبنیادشهیدخمینىشهر بسم رب الشهداء درود بررهبرم ونائب امام زمانم. خدمت پدرومادرم سلام عرض میكنم امیدوارم كه شمامراحلال كنیدخدمت تمام دوستان وآشنایان سلام عرض میكنم امیدوارم كه همتان مراحلال كنید.خدمت عموهایم یك به یك سلام عرض میكنم.امیدوارم كه مرا حلال كنید.پدرجان من آنموقع كه حمله كردیم 4000تومان پول درجیبم بود اگر آمد خرجم كن واگر هم نیامد ناراحت نباش خدامیداند و از خدا بخواه و هیچ ناراحت براى من نباش دلم میخواست كه یا پیروز شوم ویاكشته شویم هیچ ناراحت نباش من راه خودم را انتخا ب كردم ورفتم براى من ناراحت نباشید ودعا به اماممان خمینى بكنید كه خداعمرطولانى به اوبدهد. ما جایمان خوب است برایم گریه نكنید اگر گریه نكنید من شما را دوست دارم گریه براى خودتان بكنید كه شما چه رنگ جان میدهید. والسلام محمدعلى كاظمى محرم را زنده نگهداریدماهرچه داریم ازمحرم است. امام خمینى
×وصیتنامه بعدی بسم الله الرحمن الرحیم با نام خدا وصیتنامه خود را آغاز می کنم. الله اکبر خمینی رهبر با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و درود به روان پاک شهیدان انقلاب اسلامی ایران درود بر پدران و مادران که جوانان خود را تربیت کردند و درود به رهبری که این راه را برای ما انتخاب کرد و این جوانان را به راه الله هدایت کرد راهی که انبیاء و اولیاء رفتند و به ما نشان داد و خوشا به حال ایرانیها که خدا ما را دوست داشت و یک رهبر که دلم می خواهد جانم را فدایش کنم به ما داد ولی بعضی از ماها قدر او را نمی دانیم هر روز منافق ها یکی از یاران امام را به شهادت می رسانند و قلب امام را می لرزانند ولی امام با یک کلمه آنها را بر سر جایشان می نشاند و می گوید ما آماده شهادتیم شما ما را از شهادت می ترسانید شهادت برای ما افتخار است ما از جنگ نمی ترسیم و تا آخرین لحظه از اسلام و قرآن دفاع می کنیم ما زندگی می کنیم و زندگی را دوست داریم ولی تا آنجایی که اسلام و قرآن زنده باشد. هر زندگی غیر از اسلام و قرآن را مرگی بیش نمی دانیم. خدمت پدر و مادر عزیزم: عرض می کنم پدر جان شما برایم حسین وار ناراحت باش مادرم هم زینب وار و برادرهایم هم راهم را ادامه دهند پدر جان شما باید خوشحال باشید که در راه خدا دو فرزند تقدیم اسلام و جمهوری اسلامی کردی و هیچ ناراحتی به خود راه مدهید سرانجام ما باید برویم پس چه زیباست که در راه خدا برویم و در راه خدا جان بدهیم پدر و مادر عزیزم اگر شما ما را دوست دارید هر وقتی که سر قبر ما دو برادر می آیید گریه نکنید با لب خندان بیایید و با لب خندان برگردید. تا هم ما روحمان در آن دنیا خوشحال باشد و هم شما منافقین را خوشحال نکرده باشید دشمن اسلام و قرآن بداند که ما اگر شهید شدیم برادرهایمان جایمان را در سنگر پر خواهند کرد سنگر اسلام را خالی نمی گذارند پدر جان اگر همه برادرهایم شهید شدند خودت باید سنگر اسلام را پر کنی برادران عزیزی که آمده اید به محمد کاظمی تبریک بگویید و شهادتم را مبارک بگویید خواهشی که از شما برادران سپاهی و بسیج دارم این است ما جوانان از اسلام هستیم و اسلام هم از ما است امروز اسلام و قرآن احتیاج به ما دارد و ما باید به فریاد او برسیم اگر ما دست روی هم بگذاریم و بگوییم اسلام به مو می رسد ولی پاره نمی شود درست است ولی امروز تمام دنیا به ما نگاه می کنند و چشم انتظار هستند که ببینند ایران چه می کند ولی ما نباید بگذاریم آمریکا برای ما بت شود و ما آن را بپرستیم ما ایرانی ها هرگز دیگر با آمریکا خوب نمی شویم و حالا باید سنگرها را پر کنیم و تا آخرین نفس با دشمن اسلام و ایران به مبارزه برخیزیم. خداوند یاور شما باشد. پدرجان من 350 تومان به رسول بدهکارم و دیگر یادم نیست به چه کسی بدهکار می باشم اما هرکسی که من از او طلب کارم خودش می آید به شما می دهد حسابم را با حاج اسماعیل تسویه کن. همسرم هم هر چه می خواهد خودش می داند شاید در آن وصیت نامه قبلی نوشته باشم ولی گم کرده ام ممکن است در منزل باشد پدر مادر برادرهایم خواهرم همسرم مرا حلال کنید عموهایم دائی هایم پسر عموهایم عمه هایم دوستان و آشنایان مرا ببخشید و از خدا طلب آمرزش گناهانم را بکنید. خدا یار و یاورتان باشد. دلم می خواهد گلزار شهداء خاکم کنید ولی هر کجا پدرم گفت روی آن حرف پدرم عمل کنید هر کجا پدر و مادرم گفتند. پدر و مادر، همسر خواهر و برادرها مرا حلال کنید. والسلام. خوشحالم که در این حمله شهید می شوم و می روم پیش برادرم رجبعلی
محمد علی کاظمی[۱]