شهید محسن ترابی

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو

شهید محسن ترابی

تاریخ تولد :1345/08/18

تاریخ شهادت : 1367/05/05

محل شهادت : نامشخص

محل آرامگاه :تهران - بهشت زهرا


زندگی نامه

شهید والامقام محسن ترابی در سال 1346 در یکی از محلات فقیر نشین تهران در خانواده ای مذهبی متدین چشم به جهان گشود دوران کودکی را با حوادث سختی پشت سرگذاشت که از جمله آنان سوختگی شدید و افتادن در آب بوده است ولی هر بار بخواست خداوند دستی غیب بر می آمد و او را از مرگ نجات میداد شاید که بر آن بود تا او را برای آزمایشی بزرگ آماده سازد . از هنگامی که به سن 7 سالگی رسید جهت کسب علم توسط خانواده اش به مدرسه ای وارد شد سالهای تحصیل را یکی پس از دیگری پشت سرگذاشت سزگذشت او از کودکی نشان داده می داد که انسانی پر تلاش و علاقه مند به کار و تلاش و کوشش می باشد و وهمچنین توجه زیادی به مسائل و احکام شرع مقدس از خود نشان می داد به طوری که اغلب در مسجد و جلسات قرآنی شرکت می کرد . هنوز در مقطع ابتدایی مشغول به تحصیل بود که انقلاب اسلامی ایران برهبری حضرت امام خمینی بنیان نظام پوسیده ستم شاهی را از بیخ وبن برکند و منافع استکبار جهانی را ازسرزمین مظلوم ایران قطع و اساس نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران را برپا نمود . او درآن مقطع تاریخی و سرنوشت ساز با اینکه چندان سن نداشت ولی روح پر خروش و ذهنی آگاه وی باعث گشت تا به همراه بزرگتران در راهپیمائی و تکبیر شبانه بر روی پشت بام ها شرکت جوید و نفرت وانزجار خود را از رژیم جنایتکار وسفاک پهلوی اعلام دارد . با پیروزی انقلاب و با تشکیل ارتش بیست میلیونی بنابه فرمان رهبر انقلاب در پایگاه مقاومت بسیج صاحب الزمان شروع به فعالیت تمود و شبها پس از فراغت از درس به پایگاه مراجعه و مشغول پاسداری می شد .او شیفته انقلاب و شخصیت های رهبری کننده نظام شد بود ودر هر فرصتی سعی می نمود تا با دیدار از انان روحیه انقلابی و پرشور خود را دو چندان نماید او در جریان موضعگیری گروهای ملحد و منافق در اوایل انقلاب اسلامی بشدت در مقابل آنان با قاطعیت برخورد نمود و ا ز هر گونه انحرافی از خط امام مبارزه می نمود زیرا مه متعقد بود که این گروها در جهت امیال منافع ابر قدرتها قدم بر می دارند و هدف سران آنان کسب قدرت می باشد . در ادامه توطئه های زنجیر گونه امپرالیستی صهیونیستی توکران دیگراز نوکران حلقه به گوش استکبار جهانی به سرکردگی صدام صهیونیستی بخاک مقدس جمهوری اسلامی ایران تجاوز و با اشغال شهرها و روستاها ی کشورمان به قتل و غارت ملت انقلابی و مسلمان ایران پرداخت . او که خود را فرزند انقلاب و اسلام میدانست و نمی توانست تحمل کند و ببیند که سپاه کفر با تجاوز و کشتار مسلمانان نظام نو پای جمهوری را تهدید میکند و لذا مکرراًبه پایگاه های مربوطه مراجعه و در خواست اعزام میکرد هربار به علت کمی سن مانع از اعزام وی میشد ند ولی روح پاک و سرکش وی آرام نمی گرفت لذابه فکر چاره افتاد و در نتیجه تاریخ تاریخ تولد خود را دستکاری و سن خود را بیشترنشان داد و آنگاه در چند نوبت عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد . او بالاخره گمشده اش را پیدا کرد و هربا که به مرخصی بر میگشت بالا فاصله زوئ تر از موئد مقرر عازم جیهه های نبرد میشد . حضوز دز جیهه ها و استشمام عطر دل انگیزفضای عرفانی آنجا باعث شد تا عشق و علاقه او به حضور مستمر در دفاع مقدس بر علیه متجاوزین بیشتر شود . آری سر انجام این مرغ سبکبار و ایین اسطوره صبر و استقامت تصمیم گرفت تا عهدی که بر سر خون شهدا با خدای هود بسته بود وفا نماید و عاقبت در عملیات والفجر 8 در تاریخ 20/11/64 یکروز قبل از آغاز هشتمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران با گفتن یا فاطمه الزهرا جان به جانان تسلیم نمود و به دیدار معشوق رسید . روحش شاد.

وصیت نامه

بسمه تعالی وصیت نامه پدر و مادر عزیزم! می دانم که اگر من کشته شوم برای شما دردناک است ولی چه می شود کرد که دین خدا در خطر است و تکلیفی است بر دوش یکایک ما که باید این تکلیف را انجام دهیم و من هم که یک بنده خدا هستم. پس مرا حلال کنید تا چون بنده ای رو سپید به پیش خدا بروم. ضمناً پدر و مادر عزیزم! شما در بوته آزمایش الهی هستید. حال نوبت آن رسیده که چگونه امانت خود را باز می گردانید، آیا از پس دادن فرزندتان به هستی مطلق کراهت به خرج می دهید؟ یا همچون یک امانت دار پاک به عهد خود وفا می کنید و اخلاص می ورزید؟ من که خدا را انتخاب کرده ام و چون بنده ای روسیاه بوده ام و در این دنیا خطاهای زیادی مرتکب شده ام؛ البته در ظاهر پیش مردم و قوم خویش بنده مخلص خدا بوده ام و با خدا دوست نشدم و از آن دور شدم و غفلت کردم؛ اما چون بین اسلام و کفر جنگی رخ داد و این جنگ فرصتی بود که خدا به ما داد تا برویم بین نیروهای مسلمین، شاید به احترام آنها پاک شویم و شاید به احترام آن شهیدان ما را ببخشند و من تا جای که توانستم پشت سر هم ماندم و در جبهه خدمت کردم، البته اگر خدا قبول کند بزرگترین و بالاترین سرمایه ام که همان جانم است برای او فدا کنم. پدر و مادر عزیزم! شما زحمات زیادی که برای من کشیده اید و مرا تا اینجا رساندید بسیار سپاسگزارم و اگر شما را اذیت کرده ام مرا ببخشید. ای مردم عزیز! این را بدانید نه من، بلکه تمامی کسانی که راهی جبهه شدند فقط نشان برای خداست و نه برای غرور و تکبر و نه به خاطر ترس از آتش دوزخ و نه به خاطر راحت و خوب بودن بهشت و نه به خاطر شهادت ، فقط و فقط برای رضای خداوند آمده اند به جنگ همین و بس. از شما می خواهم که یکایک نصیحت های امام را گوش داده و جامع عمل بپوشانید و اختلاف بین خودتان و همدیگر را به وحدت تبدیل کنید. در پایان از همه شما می خواهم که مرا عفو و حلال کنید.

نگارخانه تصاویر

منبع:سایت شهدای ارتش http://ajashohada.ir/Home/MartyrDetails/41203

رده‌ها