شهید اروجعلی نصیرزاده: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانش‌نامه فرهنگ ایثار , جهاد و شهادت
پرش به: ناوبری، جستجو
 
(۸ نسخه‌های متوسط توسط ۷ کاربران نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
 +
{{جعبه اطلاعات افراد نظامی
 +
|نام فرد                = اروجعلی نصیرزاده
 +
|تصویر                  = شهید اروجعلی نصیرزاده.jpg
 +
|توضیح تصویر            =
 +
|ملیت                  = [[پرونده:پرچم ایران.png|22px]] ایرانی
 +
|شهرت                  =
 +
|دین و مذهب            = [[مسلمان]]، [[شیعه]]
 +
|تولد                  =  [[١٣٤٠/٠١/٠٢]] ، [[روستاى هشتجين]] ، [[شهرستان خلخال]]،[[اردبیل]]
 +
|شهادت                  = [[١٣٦٠/٠٩/١٧]] ،[[دزفول]]
 +
|وفات                  =
 +
|مرگ                    =
 +
|محل دفن                = [[هشتجین،اردبیل]]
 +
|نیرو                  =[[ارتش جمهوری اسلامی]]
 +
|یگانهای خدمت          =
 +
|طول خدمت              = ۳۶ماه
 +
|درجه                  =
 +
|سمت‌ها                  = تیربارچی
 +
|جنگ‌‌ها                  = [[جنگ ایران و عراق]]
 +
|نشان‌های لیاقت          =
 +
|عملیات‌              =
 +
|فعالیت‌ها              = [[تیربارچی]]
 +
|تحصیلات                = سيكل
 +
|تخصص‌ها                =
 +
|شغل                    = کشاورزی
 +
|خانواده                = پدر:[[قربانعلی نصیرزاده]]،
 +
مادر:[[حلیمه نوجوان]]
 +
}}
 
شهید اروجعلی نصیرزاده
 
شهید اروجعلی نصیرزاده
  
سطر ۴: سطر ۳۲:
 
تاریخ شهادت : 1360/09/17
 
تاریخ شهادت : 1360/09/17
  
محل شهادت : ..........
+
محل شهادت : دزفول
محل آرامگاه : نامشخص
+
محل آرامگاه : استان اردبیل، روستای هشتجین
 
+
rId5
+
  
 
==زندگی نامه==
 
==زندگی نامه==
 +
[[شهید اروجعلی نصیر زاده]] (ش ش 18 ) در شهرستان خلخال در روستا هشتجین به دنیا آمده است تعداد اعضای خانواده شهید 8 نفر بوده است و شهید سومین فرزند انواده بود و میزان تحصیلات [[شهید]] در حد راهنمایی بود.نام پدر شهید قربانعلی نصیر زاده و نام مادر شهید حلیمه نوجوان و هر دو بی سواد می باشند شغل پدر شهید کشاورز و مادر شهید خانه دار می باشد پدر و مادر شهید قبل از [[شهادت]] در قید حیات بودند. پدر شهید می گوید وقتی شهید به دنیا آمد ما بسیار خوشحال شدیم چون واقعاً به کمک نیاز داشتیم وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما بسیار بد بود و تنها نان خوردن داشتیم.پدر شهید می گوید: در دوران رد سالی شهید با همبازی هایش بازی می کرد در دوران کودکی 6 تا 12 سالگی نیز وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما کمی خوب شده بود و محل زندگی خود را تغییر داده و از خیابان امام خمینی به شهرک دانش 1 رفتیم.وقتی شهید دوره ابتدایی را در مدرسه اتحاد هشجین شهرستان خلخال گذرنداده است پدر شهید می فرماید در دوران کودکی (6 تا 12 سالگی ) وقتی شهید در کنار آبی نشسته بود مرد روحانی به نام سید امد آقا آمده بود و اورا نگاه کرده بود و گفته بود از او مراقبت کنید او به مقام می رسد مقام دست یافتنی و [[شهید]] را بوسید و رفت.پدر [[شهید]] می فرماید: وضعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده در دوران نوجوانی (12تا18)سالگی شهید تغییر نکرده بود نام مدرسه راهنمایی او اتحاد در شهرستان خلخال روستای هشتجین می باشد در دوران راهنمایی ترک تحصیل نموده است. شهید به غیر از تحصیل به کشاورزی نیز مشغول بود.در سنین 15 سالگی بود که رفتار و شخصیت او تغییر کرده بود و دلسوز تر شده بود در آن دوران در دوران فراغت در اکثرنمازها شرکت می کرد اما بیشتر این اوقات به پدر خود کمک می کرد.پدر [[شهید]] می گوید: رفتارش با خواهر و برادر و کل خانواده بسیار مهربان بود در همه ی کارها به ما کمک می کرد رابطه اش با ویشاوندان و همسایگان بسیار خوب بود.
  
به نام خدا
+
با پدر رابطه بسیار خوبی داشت به همه احترام می گذاشت در رای گیری ها شرکت می کرد که از جهت گیرها ی اجتماعی و سیاسی ایشان بود.پدر شهید اظهار می دارد در دوران (12تا 18 ) سالگی او برایم در صحرا چای می گذاشت علف می چید بار حمل می کرد من وقتی او را می دیدم خستگی من رفع می شد.وضعیت نظام وظیفه [[شهید]] [[تیر بارچی]] بود در دوران جوانی (18 سالگی تالله) با همه دوست بود در آن دوران بیشتر به پدر کمک می کرد اوقات فراغت کمی داشت.هنگام روبه رو شدن با مشکلات و گرفتاریها تا نهایت وجود به حل مشکل اقدام می کرد.بزرگترین آرزوی او این بود که کمک یار دیگران باشد تا مشکلات ایشان حل شود.نمی گفت می خواهم در آینده چه بشوم پدر [[شهید]] می گوید: در این دوران او به جبهه رفت از چند ماه یک بار به خانه می آمد و
 +
و به خواهر و برادرش می گفت به پدر و مادر کمک کنید آنها را اذیت نکنید چون من نیستم شما باید دست راست پدر باشید.نظر شهید درمورد [[جنگ تحمیلی]] این بود باید دشمن را شکست دهیم و به جنگ با دشمن عشق می ورزید وقتی [[سرباز]] بود به جبهه رفت در زمان جنگ قطار فشنگ بر دوش خود حمل می کرد و تیر بارچی بود توصیه و بیانات شهید این بود که پدر و مادر را اذیت نکنید [[شهادت]] ایشان ما را افسرده کرد و به پیری ما انجامید.دیگران از خصوصیات او مانند منظم بودن در کارها و...تمجید می کردند گوش به فرمان بودن [[شهید]] را بیشتر از خصوصیات دیگرش دوست می داریم می گفت فرمانده از من سیاستگذاری می کرد و می گفت ما نمی دانستیم زنده ایم یا می میریم.
 +
پدر [[شهید]] اظهار می دارد:
 +
[[شهید]] با دوستان روابط صمیمی داشت پشت هم می ایستادند در مشکلات به هم کمک می کردند با همرزمی به نام قهرمان که زمی بود دوست بود و او برگشت ولی اروجعلی بر نگشت او می گوید من با [[شهید]] بودم چون از یک شهر بودیم در آنجا اگر مواقع با هم بودیم وقتی من زخمی شدم و من در آمبولانس قرار دادند [[شهید]] آمد و با من خدا حافظی کرد من از چهره او ناراحتی را احساس کردم از او پرسیدم آیا برای من ناراحتی که زخمی شدم گفت آره گفتم نگران نباش باز هم بر می گردم اما وقتی برگشتم دیگر او را ندیدم پرسیدم اروجعلی کجا رفته است گفتند پیش خدا رفته است.دست او خواهرش بود که می گوید او مرا بهترین دوست خود می دانست وقتی از جبهه بر می گشت برای من دستبندی آورد که خود ساخته بود من [[شهید]] را خیلی دوست داشتم وقت مرخصی می آمد اولین روز از خاطرات جنگ می گفت مثال: چگونه بیدار می مانیم چگونه غذا می خوریم و...بعد از آن روز باز هم در کارهای خانه به ما کمک می کرد دوست داشت که هیچ کس از کار رنج نبرد می گفت کاش جنگ تمام شود و من هر روز پیش شما باشم بدون شما در جبهه احساس دلتنگی می کنم وقتی می رفت ما را نصیحت می کرد که به پدر و مادر کمک کنید آخرین روز که رفت از چهره اش غم می بارید که انگار دیگر بر نمی گردد.
  
شهید اروجعلی نصیر زاده (ش ش 18 ) در شهرستان خلخال در روستا هشتجین به دنیا آمده است تعداد اعضای خانواده شهید 8 نفر بوده است و شهید سومین فرزند انواده بود و میزان تحصیلات شهید در حد راهنمایی بود.
+
پدر [[شهید]] می گوید:
 
+
یگان اعزام کننده [[شهید]] ارتش می باشد و یک بار به جبهه اعزام شده است و مدت حضور ایشان در جبهه 3 سال می باشد [[شهید]] قبل از [[شهادت]] مجروح نشده است.تاریخ [[شهادت]] ایشان 1360/09/17 و محل [[شهادت]] ایشان [[دزفول]] - بوستان می باشد.نحوه [[شهادت]] ایشان با اصابت [[گلوله]] می باشد. [[شهید]] دیگری در خانواده نمی باشد.نشانی محل دفن:استان: [[اردبیل]] شهرستان: خلخال شهر: هشتجین
نام پدر شهید قربانعلی نصیر زاده و نام مادر شهید حلیمه نوجوان و هر دو بی سواد می باشند شغل پدر شهید کشاورز و مادر شهید خانه دار می باشد پدر و مادر شهید قبل از شهادت در قید حیات بودند.
+
 
+
پدر شهید می گوید وقتی شهید به دنیا آمد ما بسیار خوشحال شدیم چون واقعاً به کمک نیاز داشتیم وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما بسیار بد بود و تنها نان خوردن داشتیم.
+
 
+
پدر شهید می گوید: در دوران رد سالی شهید با همبازی هایش بازی می کرد در دوران کودکی 6 تا 12 سالگی نیز وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما کمی خوب شده بود و محل زندگی خود را تغییر داده و از خیابان امام خمینی به شهرک دانش 1 رفتیم.
+
 
+
وقتی شهید دوره ابتدایی را در مدرسه اتحاد هشجین شهرستان خلخال گذرنداده است پدر شهید می فرماید در دوران کودکی (6 تا 12 سالگی ) وقتی شهید در کنار آبی نشسته بود مرد روحانی به نام سید امد آقا آمده بود و اورا نگاه کرده بود و گفته بود از او مراقبت کنید او به مقام می رسد مقام دست یافتنی و شهید را بوسید و رفت.
+
 
+
پدر شهید می فرماید: وضعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده در دوران نوجوانی (12تا18)
+
 
+
سالگی شهید تغییر نکرده بود نام مدرسه راهنمایی او اتحاد در شهرستان خلخال روستای هشتجین می باشد در دوران راهنمایی ترک تحصیل نموده است. شهید به غیر از تحصیل به کشاورزی نیز مشغول بود.
+
 
+
در سنین 15 سلگی بود که رفتار و شخصیت او تغییر کرده بود و لسوز تر شده بود در آن دوران در دوران فراغت در اکثرنمازها شرکت می کرد اما بیشتر این اوقات به پدر خود کمک می کرد.
+
 
+
پدر شهید می گوید: رفتارش با خواهر و برادر و کل انواده بسیار مهربان بود در همه ی کارها به ما کمک می کرد رابطه اش با ویشاوندان و همسایگان بسیار خوب بود.
+
 
+
با پدر رابطه بسیار خوبی داشت به همه احترام می گذاشت در رای گیری ها شرکت می کرد که از جهت گیرها ی اجتماعی و سیاسی ایشان بود.
+
 
+
پدر شهید اظهار می دارد در دوران (12تا 18 ) سالگی او برایم در صحرا چای می گذاشت علف می چید بار حمل می کرد من وقتی او را می دیدم ستگی من رفع می شد.
+
 
+
وضعیت نظام وظیفه شهید تیر بارچی بود در دوران جوانی (18 سالگی تالله) با همه دوست بود در آن دوران بیشتر به پدر کمک می کرد اوقات فراغت کمی داشت.
+
 
+
هنگام روبه رو شدن با مشکلات و گرفتاریها تا نهایت وجود به حل مشکل اقدام می کرد.بزرگترین آرزوی او این بود که کمک یار دیگران باشد تا مشکلات ایشان حل شود.
+
 
+
نمی گفت می خواهم در آینده چه بشوم
+
 
+
پدر شهید می گوید: در این دوران او به جبهه رفت از چند ماه یک بار به خانه می آمد و
+
 
+
و به خواهر و برادرش می گفت به پدر و مادر کمک کنید آنها را اذیت نکنید چون من نیستم شما باید دست راست پدر باشید.
+
 
+
نظر شهید درمورد جنگ تحمیلی این بود باید دشمن را شکست دهیم و به جنگ با دشمن عشق می ورزید وقتی سرباز بود به جبهه رفت در زمان جنگ قطار فشنگ بر دوش خود حمل می کرد و تیر بارچی بود توصیه و بیانات شهید این بود که پدر و مادر را اذیت نکنید شهادت ایشان ما را افسرده کرد و به پیری ما انجامید.
+
 
+
دیگران از خصوصیات او مانند منظم بودن در کارها و...تمجید می کردند گوش به فرمان بودن شهید را بیشتر از خصوصیات دیگرش دوست می داریم می گفت فرمانده از من سیاستگذاری می کرد و می گفت ما نمی دانستیم زنده ایم یا می میریم.
+
 
+
پدر شهید اظهار می دارد:
+
 
+
شهید با دوستان روابط صمیمی داشت پشت هم می ایستادند در مشکلات به هم کمک می کردند با همرزمی به نام قهرمان که زمی بود دوست بود و او برگشت ولی اروجعلی بر نگشت او می گوید من با شهید بودم چون از یک شهر بودیم در آنجا اگر مواقع با هم بودیم وقتی من زخمی شدم و من در آمبولانس قرار دادند شهید آمد و با من خدا حافظی کرد من از چهره او ناراحتی را احساس کردم از او پرسیدم آیا برای من ناراحتی که زخمی شدم گفت آره گفتم نگران نباش باز هم بر می گردم اما وقتی برگشتم دیگر او را ندیدم پرسیدم اروجعلی کجا رفته است گفتند پیش خدا رفته است.
+
 
+
دست او خواهرش بود که می گوید او مرا بهترین دوست خود می دانست وقتی از جبهه بر می گشت برای من دستبندی آورد که خود ساخته بود من شهید را خیلی دوست داشتم وقت مرخصی می آمد اولین روز از خاطرات جنگ می گفت مثال: چگونه بیدار می مانیم چگونه غذا می خوریم و...بعد از آن روز باز هم در کارهای خانه به ما کمک می کرد دوست داشت که هیچ کس از کار رنج نبرد می گفت کاش جنگ تکام شود و من هر روز پیش شما باشم بدون شما در جبهه احساس دلتنگی می کنم وقتی می رفت ما را نصیحت می کرد که به پدر و مادر کمک کنید آخرین روز که رفت از چهره اش غم می بارید که انگار دیگر بر نمی گردد.
+
 
+
پدر شهید می گوید:
+
 
+
یگان اعزام کننده شهید ارتش می باشد و یک بار به جبهه اعزام شده است و مدت حضور ایشان در جبهه 3 سال می باشد شهید قبل از شهادت مجروح نشده است.
+
 
+
تاریخ شهادت ایشان 1360/09/17 و محل شهادت ایشان دزفول - بوستان می باشد.نحوه شهادت ایشان با اصابت گلوله می باشد.
+
 
+
شهید دیگری در خانواده نمی باشد.
+
 
+
نشانی محل دفن:استان: اردبیل شهرستان: خلخال شهر: هشتجین
+
  
 
==وصیت نامه==
 
==وصیت نامه==
سطر ۷۶: سطر ۵۷:
 
اروجعلی نصیر زاده
 
اروجعلی نصیر زاده
  
<ref>[http://%20http://ajashohada.ir/home/martyrdetails/27625 سایت شهدای ارتش]</ref>
+
<ref>[http://ajashohada.ir/home/martyrdetails/27625 سایت شهدای ارتش]</ref>
 +
===نگارخانه تصاویر==
 +
<gallery>
 +
 
 +
Image:1784010KAKA002-001.jpg
 +
Image:1784010KAKA001-001.jpg
 +
 
 +
</gallery>
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 +
==رده==
 +
{{ترتیب‌پیش‌فرض:اروجعلی_نصیرزاده}}
 +
[[رده: شهدا]]
 +
[[رده: شهدای دفاع مقدس]]
 +
[[رده: شهدای ایران]]
 +
[[رده: شهدای استان اردبیل]]
 +
[[رده: شهدای شهرستان خلخال]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۰۲

اروجعلی نصیرزاده
شهید اروجعلی نصیرزاده.jpg
ملیت پرچم ایران.png ایرانی
دین و مذهب مسلمان، شیعه
تولد ١٣٤٠/٠١/٠٢ ، روستاى هشتجين ، شهرستان خلخال،اردبیل
شهادت ١٣٦٠/٠٩/١٧ ،دزفول
محل دفن هشتجین،اردبیل
نیرو ارتش جمهوری اسلامی
طول خدمت ۳۶ماه
سمت‌ها تیربارچی
جنگ‌‌ها جنگ ایران و عراق
فعالیت‌ها تیربارچی
تحصیلات سيكل
شغل کشاورزی
خانواده پدر:قربانعلی نصیرزاده،

مادر:حلیمه نوجوان

شهید اروجعلی نصیرزاده

تاریخ تولد : 1340/01/02 تاریخ شهادت : 1360/09/17

محل شهادت : دزفول محل آرامگاه : استان اردبیل، روستای هشتجین

زندگی نامه

شهید اروجعلی نصیر زاده (ش ش 18 ) در شهرستان خلخال در روستا هشتجین به دنیا آمده است تعداد اعضای خانواده شهید 8 نفر بوده است و شهید سومین فرزند انواده بود و میزان تحصیلات شهید در حد راهنمایی بود.نام پدر شهید قربانعلی نصیر زاده و نام مادر شهید حلیمه نوجوان و هر دو بی سواد می باشند شغل پدر شهید کشاورز و مادر شهید خانه دار می باشد پدر و مادر شهید قبل از شهادت در قید حیات بودند. پدر شهید می گوید وقتی شهید به دنیا آمد ما بسیار خوشحال شدیم چون واقعاً به کمک نیاز داشتیم وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما بسیار بد بود و تنها نان خوردن داشتیم.پدر شهید می گوید: در دوران رد سالی شهید با همبازی هایش بازی می کرد در دوران کودکی 6 تا 12 سالگی نیز وضعیت اقتصادی و اجتماعی ما کمی خوب شده بود و محل زندگی خود را تغییر داده و از خیابان امام خمینی به شهرک دانش 1 رفتیم.وقتی شهید دوره ابتدایی را در مدرسه اتحاد هشجین شهرستان خلخال گذرنداده است پدر شهید می فرماید در دوران کودکی (6 تا 12 سالگی ) وقتی شهید در کنار آبی نشسته بود مرد روحانی به نام سید امد آقا آمده بود و اورا نگاه کرده بود و گفته بود از او مراقبت کنید او به مقام می رسد مقام دست یافتنی و شهید را بوسید و رفت.پدر شهید می فرماید: وضعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده در دوران نوجوانی (12تا18)سالگی شهید تغییر نکرده بود نام مدرسه راهنمایی او اتحاد در شهرستان خلخال روستای هشتجین می باشد در دوران راهنمایی ترک تحصیل نموده است. شهید به غیر از تحصیل به کشاورزی نیز مشغول بود.در سنین 15 سالگی بود که رفتار و شخصیت او تغییر کرده بود و دلسوز تر شده بود در آن دوران در دوران فراغت در اکثرنمازها شرکت می کرد اما بیشتر این اوقات به پدر خود کمک می کرد.پدر شهید می گوید: رفتارش با خواهر و برادر و کل خانواده بسیار مهربان بود در همه ی کارها به ما کمک می کرد رابطه اش با ویشاوندان و همسایگان بسیار خوب بود.

با پدر رابطه بسیار خوبی داشت به همه احترام می گذاشت در رای گیری ها شرکت می کرد که از جهت گیرها ی اجتماعی و سیاسی ایشان بود.پدر شهید اظهار می دارد در دوران (12تا 18 ) سالگی او برایم در صحرا چای می گذاشت علف می چید بار حمل می کرد من وقتی او را می دیدم خستگی من رفع می شد.وضعیت نظام وظیفه شهید تیر بارچی بود در دوران جوانی (18 سالگی تالله) با همه دوست بود در آن دوران بیشتر به پدر کمک می کرد اوقات فراغت کمی داشت.هنگام روبه رو شدن با مشکلات و گرفتاریها تا نهایت وجود به حل مشکل اقدام می کرد.بزرگترین آرزوی او این بود که کمک یار دیگران باشد تا مشکلات ایشان حل شود.نمی گفت می خواهم در آینده چه بشوم پدر شهید می گوید: در این دوران او به جبهه رفت از چند ماه یک بار به خانه می آمد و و به خواهر و برادرش می گفت به پدر و مادر کمک کنید آنها را اذیت نکنید چون من نیستم شما باید دست راست پدر باشید.نظر شهید درمورد جنگ تحمیلی این بود باید دشمن را شکست دهیم و به جنگ با دشمن عشق می ورزید وقتی سرباز بود به جبهه رفت در زمان جنگ قطار فشنگ بر دوش خود حمل می کرد و تیر بارچی بود توصیه و بیانات شهید این بود که پدر و مادر را اذیت نکنید شهادت ایشان ما را افسرده کرد و به پیری ما انجامید.دیگران از خصوصیات او مانند منظم بودن در کارها و...تمجید می کردند گوش به فرمان بودن شهید را بیشتر از خصوصیات دیگرش دوست می داریم می گفت فرمانده از من سیاستگذاری می کرد و می گفت ما نمی دانستیم زنده ایم یا می میریم. پدر شهید اظهار می دارد: شهید با دوستان روابط صمیمی داشت پشت هم می ایستادند در مشکلات به هم کمک می کردند با همرزمی به نام قهرمان که زمی بود دوست بود و او برگشت ولی اروجعلی بر نگشت او می گوید من با شهید بودم چون از یک شهر بودیم در آنجا اگر مواقع با هم بودیم وقتی من زخمی شدم و من در آمبولانس قرار دادند شهید آمد و با من خدا حافظی کرد من از چهره او ناراحتی را احساس کردم از او پرسیدم آیا برای من ناراحتی که زخمی شدم گفت آره گفتم نگران نباش باز هم بر می گردم اما وقتی برگشتم دیگر او را ندیدم پرسیدم اروجعلی کجا رفته است گفتند پیش خدا رفته است.دست او خواهرش بود که می گوید او مرا بهترین دوست خود می دانست وقتی از جبهه بر می گشت برای من دستبندی آورد که خود ساخته بود من شهید را خیلی دوست داشتم وقت مرخصی می آمد اولین روز از خاطرات جنگ می گفت مثال: چگونه بیدار می مانیم چگونه غذا می خوریم و...بعد از آن روز باز هم در کارهای خانه به ما کمک می کرد دوست داشت که هیچ کس از کار رنج نبرد می گفت کاش جنگ تمام شود و من هر روز پیش شما باشم بدون شما در جبهه احساس دلتنگی می کنم وقتی می رفت ما را نصیحت می کرد که به پدر و مادر کمک کنید آخرین روز که رفت از چهره اش غم می بارید که انگار دیگر بر نمی گردد.

پدر شهید می گوید: یگان اعزام کننده شهید ارتش می باشد و یک بار به جبهه اعزام شده است و مدت حضور ایشان در جبهه 3 سال می باشد شهید قبل از شهادت مجروح نشده است.تاریخ شهادت ایشان 1360/09/17 و محل شهادت ایشان دزفول - بوستان می باشد.نحوه شهادت ایشان با اصابت گلوله می باشد. شهید دیگری در خانواده نمی باشد.نشانی محل دفن:استان: اردبیل شهرستان: خلخال شهر: هشتجین

وصیت نامه

با درود فراوان به امام زمان ونائب بر حقش امام خمینی وسلام ودرود برشهیدانی كه در راه خدا از جان خود گذشته اند. من اگاهانه شهادت را انتخاب كرده وبه مرگ در رخت خواب پشت كرده وخونین به دیدار خدا رفتن را انتخاب كرده ام. این راهی كه من انتخاب كردم راهی است كه سالار شهیدان این راه را انتخاب كرده واز پیروان او هستیم. وباید این راه را برویم. خدا را شكر كه این نعمت را برای ما كرامت نمود. ووجود شخصیتی بی نظیر همچون امام خمینی بین ملت ما ظاهر فرمود. واین بزرگترین عنایتی بود كه خداوند عالم به ما كرامت فرموده است. ما انقدر در دریای خون خود شناور میشویم تا بالاخره به ساحل دریا برسیم تا به قله پیروزی برسیم وبرای رسیدن به پیروزی از شهادت هراسی نداریم. مادر مهربانم فرزندت را ه خودش را خیلی خوب پیدا كرد. ودر این راه قدم گذاشت. مادرم وپدرم صبر كنید كه بعد از ان نوبت پیروزی است. وبار دیگر تكرار میكنم كه برای من گریه نكنید. تنها وصیت من این است كه به اسلام راستین معتقد باشید ودست از یاری رهبر عزیزمان خمینی بت شكن برندارید. وبه دین اسلام خدمت كنید. نگذارید خون شهیدان اسلام پایمال شود از خون انها دفاع كنید. مرا همیشه در یاد داشته باشید. وبرایم طلب آمرزش كنید. وبه فرزندانتان بگویید كه آزاد زندگی كنند. وبخل وحسد را از خوددور كنند. وبر نفس خود غلبه كنند. ای انقلاب عزیز ما سیراب شو از خون به ایستادگیت ادامه بده بجوشید واز خون ما به تداوم انقلاب ادامه دهید. ای اسلامیان بخروشید. ای مهدی عزیز ای منجی عالم تورا به جان مادرت زهرا تورا به جان ناله های نیمه شب علی وتو را به ناله های یتیمان شهیدان انقلاب اسلامی قسمت میدهم از خدا بخواه كه هر چه زودتر با شمشیر اخته ات دشمنان اسلام ومسلمین واشغالگران غاصب بی دین را از صفحه روزگار بر انداز.

در مورخه 1360/09/07 اروجعلی نصیر زاده

[۱]

=نگارخانه تصاویر

پانویس

  1. سایت شهدای ارتش

رده